اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

درخشش نور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

درخشش نور در کعبه دل هااکثر مُورّخین و محدّثین شیعه و سنّى در روایات و کتاب هاى خود آورده اند:
چون مدّت حمل فاطمه بنت اسد به سر آمد و هنگام زایمان او فرا رسید، کنار کعبه الهى آمد و دست نیاز به درگاه باریتعالى بلند نمود و اظهار داشت : اى پروردگار! همانا من به تو ایمان آورده ام ، و به تمامى آنچه بر پیامبرانت فرستاده اى ، معتقد هستم ؛ و نیز آنچه را که جدّم ابراهیم خلیل بیان فرموده ، تصدیق کرده ام .
پس اى خداوند مهربان ! تو را به حقّ آن کسى که این کعبه را بنا نموده است ، و به حقّ نوزادى که در شکم دارم ، درد زایمان را بر من سهل و آسان گردان .
یکى از راویان به نام یزید بن قَعنب ، در ادامه حکایت گوید:
من به همراه عبّاس عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله و جمعى دیگر در کنارى نشسته بودیم و حرکات و سَکَنات فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام را مشاهده مى کردیم و سخنانش را مى شنیدیم .
هنگامى که دعایش پایان یافت ، ناگهان دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه به درون آن وارد شد و از دید نظاره گران ناپدید گشت و سپس ‍ دیوار کعبه همچون حالت اوّل ، به هم پیوست .
بعد از آن به سمت کعبه رفتیم و هرچه تلاش کردیم تا شاید بتوانیم درب کعبه را بگشائیم و از وضعیّت فاطمه با خبر شویم ، ممکن نشد؛ و با کلید هم نتوانستیم قفل درب کعبه الهى را باز کنیم .
به همین جهت مطمئن شدیم که این جریان از طرف خداوند متعال انجام گرفته است .
پس از گذشت چهار روز، دوباره مشاهده کردیم که همان دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد در حالى که قنداقه علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه علیه را روى دست هاى خود گرفته بود، از درون کعبه الهى خارج گردید.
سپس راوى در ادامه گوید: پس از گذشت مدّتى ، فاطمه بنت اسداظهار نمود که من بر تمامى زن هاى گذشته ، برترى و فضیلت دارم ؛ چون آسیه دختر مُزاحم خداوند را در خفاء و پنهان عبادت مى کرد، و مریم دختر عمران با دست خود، درخت خرما را تکان داد تا چند خرما برایش افتاد و او تناول نمود.
ولیکن من به برکت فرزندم داخل کعبه الهى شدم و تا چند روز از میوه ها و غذاهاى بهشتى تناول مى کردم ؛ و چون خواستم از درون خانه خدا بیرون آیم ، ندائى را شنیدم که فرمود: اى فاطمه ! نام نوزاد را علىّ قرار ده ، چون او بر همه عرشیان و فرشیان برترى دارد.
خداى اءعلى گوید: من اسم این نوزاد را از نام خود برگرفته ام ، و او را بر تمامى علوم و اسرار خود آگاه کرده ام .
او بُت شکن بُت هاى اطراف کعبه است ، او بر بام خانه من اذان گوید و انسان ها را به وحدانیّت دعوت کند.
پس خوشا به حال آن که دوستدار این نوزاد و فرمان بر او باشد، و دوزخ جایگاه دشمنان ، و مخالفان او خواهد بود.
همچنین آورده اند:
هنگام ولادت مولاى متّقیان علىّ علیه السلام ، عمر پربرکت پیامبر خدا علیه السلام حدود سى سال بوده است ؛ و آن حضرت دستور داد که گهواره این مولود عزیز را کنار رختخواب ایشان قرار دهند تا شخصا از وى نگه دارى و مواظبت نماید.
و حضرت رسول صلوات اللّه علیه این نوزاد گرامى را روى سینه خود مى خوابانید و برایش سخن هاى مناسب مطرح مى نمود. 

اوّلین نماز در هفت سالگىیکى از راویان حدیث و اصحاب امیرالمومنین ، امام علىّ علیه السلام حکایت کند:
روزى حضرت امیرالمؤ منین صلوات اللّه علیه را در مسجد دیدم که بر بالاى منبر نشسته است و در حالى که مشغول صحبت و سخنرانى بود، تبسّمى نمود به طورى که دندان هایش نمایان گشت ، و در ادامه سخنانش فرمود:
من در سنین هفت سالگى ، با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در بیابان مشغول چوپانى بودیم ، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفرى به جماعت خواندیم ، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت : چه مى کنید؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در جواب چنین اظهار نمود: خداى سبحان را عبادت و پرستش مى کنیم ، تو هم اسلام بیاور و با ما نماز بخوان ؛ و خداوند متعال را پرستش نما.
سپس حضرت امیر علیه السلام در ادامه داستان افزود:
خداوندا! من نمى شناسم بنده اى از امّت پیغمبرت را که قبل از من ، همراه پیغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگى با او نماز خوانده ام .
و در روایتى دیگر وارد شده است که امام علىّ علیه السلام فرمود: پیش از آن که کسى با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز مى خواندم . 

روزى ارزشمند و شخصیّتى عظیممرحوم محمّد بن یعقوب کلینى ، فرات بن ابراهیم کوفى و علاّمه امینى و دیگر بزرگان از شیعه و سنّى در کتاب هاى خود مطالب و روایاتى را به سندهاى مختلف ، پیرامون عید سعید غدیر خم آورده اند، از آن جمله :
حسن بن راشد و در روایتى دیگر فرات بن أ حنف حکایت کند:
روزى محضر مبارک امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه شرفیاب شدم و عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ! آیا براى مسلمان ها عیدى بافضیلت تر از عید فطر، قربان ، جمعه و روز عرفه وجود دارد؟
فرمود: بلى ، روزى است که از همه آن ها در نزد خداوند متعال شریف تر و عظیم تر و بافضیلت تر خواهد بود؛ و آن روزى است که خداى متعال دین مبین اسلام را در روز آن کامل نمود و این آیه قرآن را بر پیغمبر نازل نمود: (اَلْیَوْم أ کْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أ تَمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الاْ سْلامَ دیناً ). 

یعنى ؛ امروز (با معرّفى علىّ بن أ بى طالب علیه السلام به عنوان امام و خلیفه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، دین خود را بر شما مسلمان ها کامل نمودم و براى شما دین اسلام را برگزیدم .
از آن حضرت سؤ ال کردم : آن روز، کدام روزى مى باشد که مولاى متّقیان ، علىّ علیه السلام به امامت و خلافت منصوب گردید؟
در پاسخش چنین فرمود: هر یک از پیغمبران الهى براى خود وصىّ و جانشین تعیین کرده اند و آن روز معیّن را به عنوان عید برگزیده اند.
و سپس افزود: آن روزى که بر تمامى ایّام شرافت و برترى دارد، روزى است که رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله از طرف خداوند متعال ، حضرت علىّ علیه السلام را به عنوان امام و خلیفه خود به مردم معرّفى نمود.
و در آن روز آیات الهى نازل شد و دین مبین اسلام تکمیل گردید و حجّت خداوند بر همگان ثابت گشت .
سؤ ال کردم : یاابن رسول اللّه ! در آن روز چه اعمال و عباداتى بهتر است ، که انجام دهیم ؟
حضرت در پاسخ فرمود: خوشحال نمودن مؤ منین ، فرستادن صلوات بر حضرت محمّد و اهل بیتش ؛ و برائت و بیزارى جستن از دشمنان و ظالمین به آن ها.
و دیگر آن که چون خداوند، این روز یعنى ؛ هیجدهم ذى الحجّة را روز تثبیت ولایت بر مؤ منین قرار داد، بهتر است روزه بگیرید و روزه گرفتن در آن موجب کفّاره شصت سال گناه خواهد بود. 

 

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از اءمیر المؤ منین على علیه السلام

مناشده بر طلحه در روز جمل

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

مناشده امیرالمومنین بر طلحه در روز جمل

سال 36 هجری

حافظ بزرگ ابو عبد الله- حاکم- در جلد 3 " مستدرک " صفحه 371 با بررسى در طریق روایت نموده از ولید و ابى بکر بن قریش که آندو از حسن بن سفیان و او از محمد بن عبده و او از حسن بن حسین و او از رفاعه بن ایاس ضبى و او از پدرش و او از جدش نقل نموده که: در جنگ جمل با على علیه السلام بودیم، آنحضرت فرستاد نزد طلحه بن عبید الله و ملاقات با او را خواستار شد، در نتیجه طلحه بنزد آن حضرت آمد، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى که مى فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

طلحه گفت: آرى، فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد میکنى؟ گفت متذکر نبودم راوى گوید که طلحه از خدمت آنجناب بازگشت نمود.

و این داستان را مسعودى در جلد 2 " مروج الذهب " صفحه 11 روایت کرده و لفظ او اینست:

سپس هنگام بازگشت زبیر، على علیه السلام بر طلحه بانگ زد و فرمود: اى ابا محمد چه امرى تو را بمیدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خونخواهى عثمان، على علیه السلام فرمود: خداوند بکشد از ما و شما آنکه را که بدین امر سزاوارتر است آیا نشنیدى که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. و تو اول کسى بوده که با من بیعت کردى و سپس بیعت را شکستى در حالیکه خداوند عز و جل فرماید " و من نکث فانما ینکث على نفسه " در این هنگام طلحه گفت استغفر الله "طلب آمرزش میکنم از خدا" و سپس برگشت.

و این داستان را خطیب خوارزمى حنفى در " المناقب " صفحه 112 باسناد خود از طریق حافظ ابو عبد الله حاکم از رفاعه از پدرش، از جدش، روایت کرده و گفته که در روز جمل با على علیه السلام بودیم که فرستاد نزد طلحه بن عبید الله تمیمى و نامبرده آمد بنزد آنجناب، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصره من نصره؟ گفت: آرى فرمود: پس چرا با من جنگ میکنى؟ گفت فراموش کرده بودم و متذکر نبودم- راوى گوید: سپس طلحه بدون اینکه سخن دیگرى در جواب امیرالمومنین علیه السلام بگوید مراجعت نمود.

و این موضوع را حافظ بزرگ ابن عساکر در جلد 7 تاریخ شام صفحه 83، و سبط ابن جوزى در تذکره خود صفحه 42 و حافظ ابوبکر هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " صفحه 107 از طریق بزار، و ابن حجر در جلد 1 " تهذیب " صفحه 391 باسنادش از طریق نسائى، و سیوطى در " جمع الجوامع " "بطوریکه در جلد 6 " کنز العمال " صفحه 83 مذکور است" قریب بلفظ خوارزمى از طریق ابن عساکر، و ابو عبد الله محمد بن محمد بن یوسف سنوسى در جلد 6 " شرح مسلم " صفحه 236، و ابو عبد الله محمد بن خلیفه و شتانى مالکى در شرح مسلم جلد 6 صفحه 236، و شیخ ابراهیم و صابى در " الاکتفاء " از طریق ابن عساکر روایت نموده اند.  

 

الغدیر، ج2

گواهان روز رحبه

بسم الله الرحمن الرحیم


گواهان مشهور که در روز رحبه شهادت دادند

1- ابو زینب بن عوف انصارى.

2- ابو عمره بن عمرو بن محصن انصارى.

3- ابو فضاله انصارى- نامبرده از اصحاب بدر است و در صفین در راه یارى امیرالمومنین علیه السلام شهادت یافته.

4- ابو قدامه انصارى که در صفین شهادت یافته.

5-ابو لیلى نصارى- گفته شده که او نیز در صفین شهادت یافته.

6-ابو هریره دوسى که "در یکى از سالهاى 9/8/57 در گذشته".

7- ابو الهیثم بن تیهان که از اصحاب بدر است و در صفین بشهادت رسیده.

8- ثابت بن ودیعه انصارى- خزرجى- مدنى.

9- حبشى بن جناده سلولى در غزوات امیرالمومنین علیه السلام حضور داشته.

10- ابو ایوب خالد انصارى که از اصحاب بدر است و در جنگ با روم "حدود سالهاى 2/1/50 بشهادت رسیده.

11- خزیمه بن ثابت انصارى و ذو الشهادتین که از اصحاب بدر است و در صفین شهادت یافته.

12- ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعى که در سال 68 وفات یافته.

13- زید- یا یزید بن شراحیل انصارى.

14- سهل بن حنیف انصارى اوسى که از اصحاب بدر است و در سال 38 وفات یافته.

15- ابو سعید سعد بن مالک خدرى انصارى که در یکى از سالهاى 5/4/63 وفات یافته.

16- ابوالعباس سهل بن سعد انصارى که در سال 91 وفات یافته.

17- عامر بن لیلى غفارى.

18- عبد الرحمن بن عبد رب انصارى.

19- عبد الله بن ثابت انصارى که خدمتکار رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.

20- عبید بن عازب انصارى که از جمله ده نفرى است که براى دعوت مردم باسلام گماشته شدند.

21- ابو طریف عدى بن حاتم که در سال 68 در سن صد سالگى وفات یافته.

22- عقبه بن عامر جهنى که از نزدیکان و خویشاوندان معاویه بود و نزدیک سال 60 درگذشته.

23- ناجیه بن عمرو خزاعى.

24- نعمان بن عجلان انصارى- سخنگو و شاعر انصار بوده. اینهایند کسانیکه از گواهان مشهور و بنام داستان غدیر در مناشده رحبه بدستیارى تاریخ و بر حسب احادیث پیش گفته بدانها واقف و آگاه شدیم. و امام احمد در حدیثى که در صفحه 26 گذشت، تصریح نموده که تعداد شهود در آنروز "رحبه" سى تن بوده و حافظ هیثمى در مجمع الزواید خود بطوریکه گذشت این داستان را بررسى و صحت آن اشعار نموده، و در تذکره سبط ابن جوزى ص 17 و تاریخ الخلفاى سیوطى ص 65 و جلد 3 السیره الحلبیه ص 302 نیز ملاحظه میشود، و لفظ ابى نعیم " فضل بن دکین " در اینجا چنین است "پس از سوگند دادن امیرالمومنین علیه السلام" مردم بسیارى بپا خاستند و گواهى دادند- چنانکه در صفحه 26- گذشت.

جلب توجه- خواننده گرامى باین نکته جدا توجه دارد، که این مناشده در تاریخى صورت گرفته "سال 35 "که با تاریخ وقوع "سال حجه الوداع" بیش از بیست و پنجسال فاصله داشته و در خلال این مدت بسیارى از اصحاب پیغمبر که در روز غدیر خم حضور داشته اند وفات یافته اند و بعضى از آنها در جنگها کشته شده اند و گروهى هم در بلاد مختلفه پراکنده گشته اند، و کوفه هم با مدینه منوره که مرکز اجتماع اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله بوده فاصله زیادى داشته و جز معدودى از پیروان حق که در عصر خلافت امیرالمومنین علیه السلام بدانجا مهاجرت نموده بوده اند حضور نداشته اند و این داستان مناشده از امور اتفاقى بوده است که بدون سابقه و مقدمه صورت گرفته و طورى نبوده که قبلا اعلام شده باشد تا علاقمندان بحضور در آن اجتماع آهنگ آنجا نمایند و گواهان بسیار و راویان فراوانى در مجمع مناشده امیرالمومنین علیه السلام حضور داشته باشند، و در میان حاضرین نیز کسانى بوده اند که از روى سفاهت یا کینه ورزى از اداى شهادت خوددارى و کتمان کرده اند بطوریکه در بسیارى از احادیث مذکوره بان اشاره شد و تفصیل آن نیز در مطالب آتیه بیان خواهد شد، با همه این علل و جهات گروه بسیارى این داستان را نقل و روایت نموده اند تا چه رسد باینکه چنین موانع و عللى وجود نمیداشت پس با آنچه ذکر شد بر خواننده آشکار است که این حدیث "داستان غدیر خم" در آن اعصار و ازمنه گذشته تا چه حد داراى شهرت و تواتر بوده است؟

و اما اختلاف تعداد گواهان در احادیثى که ذکر شد، محمول بر اینست که هر یک از راویان قضیه مناشده رحبه کسانى را که میشناخته یا بدو توجه داشته یا کسانى را که در نزد او یا در پهلوى منبر یا یکى از دو طرف آن در آنروز بوده اند دیده و شهادت آنها را ذکر نموده و بدیگرى توجه نداشته- و یا فقط آنهائى که از اصحاب بدر و یا از گروه انصار در آنروز و در آن مجلس حضور داشته اند مورد توجه راوى بوده یا در نتیجه بلند شدن صداهاى آن گروه براى شهادت و دوخته شدن چشمها و گوشها بدرک موضوع شهادت و وجود اختلال و هرج مرج در مجلس چنانکه مقتضاى امثال آن مجتمعاتست بعضى از بعض دیگر غفلت ورزیده و هر کس آنکسى را از شهادت دهندگان که بحساب درآورده است نقل نموده است.


منبع: الغدیر ، ج2

شناخت مختصر امیرالمومنین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

مختصر حالات دوّمین معصوم ، اوّلین اختر امامتآن حضرت بنابر مشهور، روز سیزدهم ماه رجب ، سى سال بعد از عام الفیل ، در شهر مکّه معظّمه ، در میان کعبه الهى دیده به جهان گشود و با نور طلعتش ، جهانى تاریک را روشنائى بخشید.
در اوّلین مرحله اى که حضرت رسول صلوات اللّه علیه ، قنداقه این نوزاد مبارک را از مادرش تحویل گرفت ، نوزاد با زبان فصیح خواند:
(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ، قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤ مِنُونَ الَّذینَ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ ...)(4).
یعنى ؛ به نام خداوندى که بخشنده و مهربان است ، همانا آن مؤ منینى که در هنگام به جا آوردن نماز، خاشع باشند؛ رستگار و سعادتمند خواهند بود.
حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله در مقابل ، به او فرمود: یا علىّ! بدان که مؤ منین به وسیله تو رستگار خواهند شد.
نام : علىّ
(5) (سَلام اللّهِ علیهِ یَوم وُلِدَ، وَ یَوم استُشهدَ و یَوم یُبعثُ حیّا).
کنیه : ابوتراب ، ابوالا ئمّه ، ابوالحسن و ... .
لقب : امیرالمؤ منین ، یعسوب الدّین ، یعسوب المؤ منین ، قائد الغُرّ المحجَّلین ، امام المتّقین ، سیّد الا وصیاء، اسداللّه ، مرتضى ، حیدر، أَنزع ، قَضْم ، وصىّ، ولىّ و ... .
پدر: عمران عبدمناف معروف به ابوطالب .
مادر: فاطمه بنت اسد، نوه هاشم ، اوّلین زن هاشمیّه اى که با مرد هاشمى ابوطالب ازدواج کرد؛ و چون در پرورش حضرت رسول دخالت داشت ، حضرت او را به عنوان مادر خطاب ، مى نمود.
نسبت امام علىّ بن ابى طالب ، با سى واسطه همانند رسول گرامى اسلام ، به حضرت آدم صلوات اللّه علیهم ، مى رسد.
نقش انگشتر: حضرت داراى چهار انگشتر بوده است ، که بر هر کدام نقش مخصوصى حکّ شده بود.
دربان آن حضرت را سلمان فارسى و قنبر نام برده اند.
اوّلین کسى که به نبوّت حضرت رسول صلاى اللّه علیه و آلهّیمان آورد، علىّ علیه السلام بود، که در سنّ هفت سالگى با آن حضرت نماز جماعت خواند.
آن بزرگوار در تمام جنگ هاى زمان حضرت رسول غیر از جنگ تبوک ، مشارکت داشت و بیشترین پیروزى ها به دست برومند و تواناى آن حضرت نصیب اسلام و مسلمین گردید.
طبق نقل ابن عساکر: جنگ بدر توسّط امام علىّ علیه السلام در سنّ 20 سالگى به نفع اسلام و مسلمین به پایان رسید و نیز مکّه توسّط حضرتش در سنّ 28 سالگى فتح گردید.
پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله جنگ هائى بر علیه اسلام و بر علیه آن حضرت توسّط منافقین و مخالفین به وقوع پیوست ، که مهم ترین آن ها سه جنگ به نام هاى : جمل ، صفّین و نهروان مى باشد.
جنگ جمل در ماه جماد الثّانى ، سال 36 هجرى قمرى ، با ناکثین ، به سرکردگى عایشه ، طلحه و زبیر، اتّفاق افتاد.
(6)
جنگ صفّین در ماه ذى الحجّه ، سال 36 هجرى قمرى ، با مارقین ، به سرکردگى معاویه ، رخ داد.(7)
جنگ نهروان در سال 38 هجرى قمرى (8)، با قاسطین ، به سرکردگى خوارج واقع شد؛ و ایشان حدود چهل هزار نفر بودند، که با نصایح حضرت دوازده هزار نفر آن ها توبه کردند و فقط 9 نفرشان از معرکه گریختند؛ و ما بقى کشته شدند و از مسلمین نیز تعداد 9 نفر شهید گشت .
و به طور کلىّ آن حضرت هفتاد و دو مرحله جنگ و مبارزه با مخالفان و دشمنان داشته است .
(9)
حضرت در مناسبت هاى مکرّر و مختلف ، توسّط پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به عنوان اوّلین جانشین و خلیفه تعیین و معرّفى گردید.
و در نهایت ، پس از حجّة الوداع ، روز هیجدهم ذى الحجّة ، سال نهم قمرى
(10)، حضرت در محلّى به نام غدیر خم بین مکّه و مدینه به طور رسمى مطرح و منصوب به ولایت و خلافت شد.
ولى به علّت هائى ، خلافت ظاهرى به دست دیگران افتاد، تا آن که در سال 35 هجرى ، پس از قتل عثمان مردم با حضرت علىّ علیه السلام بیعت کردند و این بیعت پنج سال به طول انجامید.
امام علىّ علیه السلام در تمام دوران عمر پربرکتش ، بر جمیع علوم و فنون ظاهرى و باطنى آشنا و مسلّط بود.
معجزات و کرامات بى شمارى از آن امام مظلوم ، (چه در زمان حیات و چه پس از آن ) واقع و صادر گردید، که اکثر دانشمندان شیعه و سنّى و بلکه دانشمندان دیگر مذاهب در کتاب هاى مختلف خود ذکر کرده اند.
آن حضرت در اجراى حقّ و عدالت و قانون ، و طرفدارى و حمایت از مظلومان و محرومان ، همچنین مبارزه با بى عدالتى و برخورد با ظالمان و چپاولگران ، قاطع و سختگیر بود.
و احادیث بسیارى در شاءن و عظمت آن امام مظلوم وارد شده است ، که به کتاب هاى مربوطه ارجاع مى شود.
در مدّت عمر شریف حضرت بین محدّثین و مورّخین اختلاف است ؛ ولى مشهور 63 سال گفته اند، که 33 سال همزمان با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله 10 سال قبل از بعثت ، 13 سال در مکّه و 10 سال در مدینه بود و سى سال هم پس از رحلت آن حضرت با تحمّل سختى ها و مصائب جانکاه به سر برد.
مدّت امامت و خلافت واقعى آن امام علیه السلام ، که بلافاصله پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله شروع شد، سى سال به طول انجامید؛ و خلافت ظاهرى و واقعى که پس از قتل عثمان شروع گردید، تنها پنج سال بوده است .
در تعداد فرزندان آن حضرت نیز بین محدّثین و مورّخین اختلاف است ، لیکن سیّد محسن امین
(11) تعداد اولاد امام علىّ علیه السلام را 33 نفر پسر و دختر نام برده است .
شهادت و محلّ دفن : حضرت در سال چهلّم هجرى
(12)، صبح جمعه ، نوزدهم ماه رمضان ، در محراب عبادتِ مسجد کوفه که یکى از چهار مسجد معروف و عظیم القدر است توسّط عبدالرّحمن بن ملجم مرادى ؛ و ترغیب زنى به نام قطّامه ، به وسیله شمشیر زهراگین ترور شد؛ و شب 21 همان ماه به فیض عُظْماى شهادت نایل گردید.

میسّر نگردد به کَس این سعادت

به کعبه ولادت ، به مسجد شهادت

و پیکر مطهّر و مقدّس آن حضرت در نجف اشرف ، کنار حضرت آدم و نوح علیهم السلام دفن گردید؛ و قبر آن حضرت توسّط حضرت نوح علیه السلام تهیّه و آماده شده بود.
نماز آن حضرت چهار رکعت است : در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید خوانده مى شود.
و بعد از سلام نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها، گفته مى شود و سپس خواسته هاى مشروع خود را از درگاه خداوند سبحان تقاضا نماید.
 

 

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امیرالمومنین علیه السلام

مدح و منقبت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

در مدح و منقبت امام علىّ علیه السلام

تا صورت پیوند جهان بود، علىّ بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علىّ بود
شاهى که ولىّ بود و وصىّ بود، علىّ بود
سلطان سخا و کرم و جود، علىّ بود
آن شیر دلاور که ز بَهر طَمَع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علىّ بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، علىّ بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود، علىّ بود
آن قلعه گشائى که در از قلعه خیبر
بر کند به یک حمله و بگشود، علىّ بود
 

شمس تبریزی

اثبات خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین در روز رحبه

سال 35 هجری

در اثر معارضه و منازعه که در امر خلافت با امیرالمومنین علیه السلام وقوع یافت برخى از مردم نسبت بانچه که آنحضرت از رسول خدا صلى الله علیه و آله دایر بتقدیم آنجناب بر دیگران روایت و نقل فرموده بود آنحضرت را متهم ساختند و واردات از طرف رسول خدا صلى الله علیه و آله را در این موضوع با تردید و انکار تلقى کردند، چون این کیفیت بانحضرت رسید، در میدان وسیع کوفه حضور یافت و در میان گروه بسیارى که در آنجا گرد آمده بودند بمنظور دفاع از حق و رد بر آنها که در امر خلافت با آن جناب منازع میکردند، با آن گروه استدلال و مناشده فرمود، و این موضوع بحدى جلب اهمیت کرده که بسیارى از تابعین آنرا روایت نموده اند و اسناد آن در کتب علماء بحد تواتر و تظافر رسیده و ما بروایت چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعین "در این خصوص" واقف شدیم، و اینک تفصیل آن

1- ابو سلیمان موذن، "شرح حال او در 113 جلد 1 گذشت" ابن ابى الحدید در جلد 1 شرح نهج البلاغه ص 362 گوید: ابو اسرائیل از حکم روایت کرده و او از سلیمان موذن "این همان سند احمد است که خواهد آمد" اینکه، على علیه السلام سوگند داد مردم را که هر کس از آنها این فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله را شنیده که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.. گواهى دهد، پس گروهى بدان شهادت دادند و زید بن ارقم از شهادت بان در حالیکه بدان آگاه بود امساک نمود، پس امیرالمومنین علیه السلام او را به نابینائى نفرین فرمود و او نابینا شد، و پس از نابینا شدن داستان این گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى مردم بیان میکرد، و بطرق دیگر از او "یعنى سلیمان موذن" خواهد آمد که این داستان را از زید بن ارقم روایت کرده و شاید این روایت هم از آنست و از قلم افتاده است.

2- ابو القاسم، اصبغ بن نباته "شرح حال او در ص 114 جلد 1 ذکر شد". ابن اثیر در جلد 3 " اسد الغابه " ص 307 و در جلد 205 از حافظ ابن عقده، از محمد بن اسماعیل بن اسحاق راشدى روایت نموده و او از محمد بن خلف نمیرى، از على بن حسن عبدى، از اصبغ، که گفت: على علیه السلام سوگند داد مردم را در رحبه که هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد و بدان گواهى دهد، و فقط کسى برخیزد که گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را شخصا شنیده باشد، جمعى در حدود هفده نفر برخاستند که در میان آن گروه، ابو ایوب انصارى، و ابو عمره بن عمرو بن محصن، و ابو زینب "ابن عوف انصارى"، و سهل بن حنیف، و خزیمه بن ثابت، و عبد الله بن ثابت انصارى، و حبشى بن جناده سلولى، و عبید ابن عازب انصارى، و نعمان بن عجلان انصارى، و ثابت بن ودیعه انصارى، و ابو فضاله انصارى، و عبد الرحمن بن عبد رب انصارى، بودند، گروه نامبرده که برخاستند، گفتند: ما شهادت میدهیم که، شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

الا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن عن اعانه.

و در اسد الغابه از اصبغ بن نباته ذکر شده، که گفت: على علیه السلام سئوال کرد و بدان سوگند دادم مردم را که هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد، در این هنگام جمعى بالغ بر هفده تن برخاستند که در میانشان ابو ایوب انصارى و ابو زینب بودند، آنها که برخاستند گفتند: شنیدیم از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم در حالیکه دست تو را گرفته و بلند نموده بود، فرمود: آیا شما گواه نیستید باینکه من "اوامر خدا را" رساندم و خیر و صلاح شما را بیان نمودم؟ سپس فرمود: آگاه باشید، همانا خداى عز و جل ولى من است، و من ولى مومنین هستم، پس هر کس که من مولاى اویم پس این على، مولاى او است، بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او دشمن بدارد، این روایت را ابو موسى با دقت در سند آورده است.

و روایت مزبور را ابن حجر عسقلانى در جلد 4 " الاصابه " ص 408 از طریق ابن عقده از اصبغ آورده که گفت: چون على علیه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها سوال کرد که هر کس "سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله" را شنیده باز گوید، در نتیجه بالغ بر هفده نفر برخاستند که در آنها ابو ایوب و ابو زینب و عبد الرحمن بن عبد رب بودند و آن گروه گفتند: شهادت میدهیم که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم، در حالیکه دست تو را در روز غدیرخم گرفته و بلند کرده بود، فرمود: آیا شما گواه نیستید که من "اوامر خدا را" رسانیدم؟ گفتند: آرى گواهى میدهیم، فرمود: فمن کنت مولاه فعلى مولاه، و در جلد 4 " الاصابه " ص 80 آن را روایت کرده و گوید: ابو موسى گفت: که این روایت را ابوالعباس ابن عقده در کتاب " الموالات " از طریق على بن حسن عبدى از سعد "اسکاف" از اصبغ بن نباته ذکر نموده که گفت: على علیه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها پرسید که: هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد، پس بالغ بر هفده تن برخاستند که از جمله آنها بود ابو ایوب و ابو زینب ابن عوف آنان گفتند: ما شهادت میدهیم که شنیدیم، رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم در حالیکه دست تو را گرفته و بلند نموده فرمود: آیا گواه نیستید که "او امر خدا را" رسانیدم؟ گفتند: گواهیم، فرمود: فمن کنت مولاه فعلى مولاه. 3- حبه بن جوین عرنى، ابو قدامه بجلى- صحابى، متوفاى 76 و 79 حافظ ابن مغازلى شافعى در " المناقب " از ابى طالب، محمد بن احمد بن عثمان، از ابى عیسى حافظ روایت نموده که او روایت را میرساند به حبه عربى و او داستان روز غدیر و استشهاد على علیه السلام را بدان با سوگند دادن ذکر مینماید، تا آنجا که گوید: پس دوازه تن از اهل بدر برخاستند که از جمله آنها، زید بن ارقم بود، و گفتند: ما گواهى میدهیم که شنیدیم رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.. بشرح حدیث.

و در صفحه 54 جلد 1 از دولابى مذکور گردید که باسنادش از ابى قدامه روایت کرده که على علیه السلام در رحبه سوگند داد مردم را و از آنها سوال فرمود، پس جمعى بالغ بر ده و اندى برخاستند، که در میان آنها مردى بود که جبه بر تن داشت و بر آن بالاپوش حضر موتى افکنده بود پس آن گروه شهادت دادند.. بشرح حدیث.

4- زاذان بن عمر "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذکر شده" احمد پیشواى حنبلیان در جلد 1 مسندش در ص 84 با بررسى در سند آورده از ابن نمیر، از عبد الملک، از ابى عبد الرحیم کندى، از زاذان بن عمر که گفت: سخن على علیه السلام را شنیدم که در رحبه از مردم سوال کرد و آنها را سوگند داد که هر کس رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم دیده و سخنان او را شنیده برخیزد و گواهى دهد، سیزده تن برخاستند و شهادت دادند که آنها از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند که میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 107 این حدیث را از زاذان، از طریق احمد بلفظى که ذکر شد روایت نموده، و همچنین ابوالفرج ابن جوزى در جلد 1 " صفه الصفوه " ص 121 و ابو سالم محمد بن طلحه شافعى در " مطالب السول " ص 54 "در سال 1302 بچاپ رسیده" و ابن کثیر شامى در جلد 5 " البدایه و النهایه " ص 210 و در جلد 7 ص 348 از طریق احمد و سبط ابن جوزى در " تذکره " ص 17، و سیوطى در " جمع الجوامع " نقل از احمد، و ابن ابى عاصم در " السنه " "بطورى که در جلد 6 " کنز العمال " ص 407 مذکور است" روایت مذکوره را ذکر نموده اند 5.- زر بن حبیش اسدى "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذکر شده" حافظ ابو عبد الله زرقانى- مالکى- در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 گوید: ابن عقده با دقت در سند از زر بن حبیش روایت کرده که گفت: على علیه السلام فرمود: در اینجا از اصحاب محمد صلى الله علیه و آله چه کسانى هستند؟ دوازده تن برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند، فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.

6- زیاد بن ابى زیاد "شرح حال او در ص 117 ج 1 ذکر شده"، احمد بن حنبل در جلد 1 " مسند " ص 88 آورده، از محمد بن عبد الله، از ربیع- یعنى ابن ابى صالح اسلمى، از زیاد بن ابى زیاد که گفت: شنیدم على بن ابى طالب رضى الله عنه از مردم سوال نمود و آنها را سوگند داد باینکه هر مرد مسلمى که شنیده است از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر آنچه را فرموده، برخیزد، پس دوازده تن از اصحاب بدر برخاستند و شهادت دادند.

و این حدیث را حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 106 از طریق احمد روایت نموده و گفته که رجال آن ثقه هستند و ابن کثیر در جلد 7 البدایه " ص 348 از احمد، و حافظ محب الدین طبرى در جلد 2 " الریاض النضره " صفحه 170 و ذخایر العقبى " ص 67 روایت مزبور را ذکر نموده اند.

7- زید بن ارقم انصارى- صحابى- احمد با دقت در سند از اسود بن عامر، از ابى اسرائیل، از حکم از ابى سلیمان، از زید بن ارقم روایت کرده که گفت: على علیه السلام با قید سوگند از مردم سئوال نمود که هر کس شنیده است از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه برخیزد و گواهى دهد، دوازه تن از اصحاب بدر برخاستند و بان شهادت دادند و من از کسانى بودم که کتمان نمودند و در نتیجه چشم خود را از دست دادم.

و هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 106 از احمد و طبرانى در " الکبیر " بلفظ مذکور، این حدیث را روایت نموده اند، و طبرانى رجال آنرا مورد وثوق دانسته، و در روایتى که نزد او ضبط شده این جمله مذکور است: و على بر هر که کتمان میکرد نفرین میفرمود: و ابن مغازلى در " المناقب " آنرا از ابى الحسین على بن عمر بن عبد الله بن شوذب از پدرش از محمد بن حسین زعفرانى از احمد بن یحیى بن عبد الحمید از ابى اسرائیل، از حکم از ابى سلیمان، از زید، بلفظ مذکور روایت کرده و در آن مذکور است "از قول زید" که: من از جمله کسانى بودم که کتمان کردند، پس خداى چشمم را نابینا فرمود و على کرم الله وجهه کسى را که کتمان کند نفرین فرمود و شیخ ابراهیم وصابى آنرا در " الاکتفاء " بلفظ مذکور از طبرانى در " المعجم الکبیر " روایت نموده.

و حافظ، محب الدین طبرى در " ذخایر العقبى " ص 67 از زید روایت نموده که گفت: على علیه السلام با قید سوگند از مردم سئوال نمود که: هر کس از پیغمبر صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیده که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، برخیزد و گواهى دهد، شانزده تن برخاستند و بان گواهى دادند، و بهمین لفظ هیثمى آنرا در " مجمع الزواید " ص 107 از طریق احمد روایت نموده و سیوطى بطوریکه در جلد 6 " کنز العمال " ص 403 بنقل از " المعجم الاوسط " طبرانى مذکور است، این حدیث را در " جمع الجوامع " آورده و در آن مذکور است: دوازده تن برخاستند و بان شهادت دادند.


الغدیر ، ج 2

توسل به ائمه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

آیا توسل به ائمه (ع ) خواندن غیر خدا است ؟

س 55 آیا توسل به ائمه (ع ) خواندن خدا است ؟
ج - ما هنگام توسل به ائمه (ع )، آنها را وسیله قرار مى دهیم ؛ چنانکه خداوند متعال دستور داده و فرموده است : و ابتعوا الیه الوسیله (مائده : 35)
وسیله اى به سوى خداى بجویید.
ولى (محمد بن عبد الوهاب )
(23) مى گوید: طلب کردن و خواندن دیگران مانند انبیاء و ائمه علیهم السلام و ارواح مؤ منین مشمول آیه شریفه زیر است که مى فرماید: ان الذین یستکبرون عن عبادتى ، سیدخلون جهنم داخرین . (غافر:60).
کسانى که از پرستش من کبر مى ورزند، بزودى با حالت خوارى در دوزخ در مى آیند.
ولى لازمه این استدلال آن است که چنانچه کسى از دیگرى چیزى بخواهد، یا از او چیزى خواهش کند (مانند اینکه انسان از قصاب گوشت بخواهد، یا دیگرى را براى بلند کردن بار بخواند و او را به کمک یارى خود دعوت نماید) مستوجب دخول در آتش جهنم خواهد بود؛ زیرا از غیر خدا چیزى خواسته است ؛ و مسلما این سخن درست نیست .
 

 

مبع: 665 پرسش و پاسخ (علامه طباطبائی)
 

مناشده 2

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین در ایام عثمان بن عفان

شیخ الاسلام، ابو اسحق، ابراهیم بن سعد الدین ابن الحمویه "شرح حال او در صفحه 200 جلد 1 گذشت" باسنادش در " فراید السمطین " سمط اول در باب 58 از تابعى بزرگ، سلیم بن قیس هلالى روایت کرده که گفت: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله گروهى مجتمع بودند که با یکدیگر سخن میگفتند و از علم و عفت سخن بمیان آوردند. در ضمن نام قریش و فضایل و سوابق آنها و هجرتشان بمیان آمد و آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آنها از فضیلت فرموده مانند این فرمایش: " الائمه من قریش " "یعنى امامان از قریش میباشند" و فرمایش دیگر آنحضرت " الناس تبع لقریش و قریش ائمه العرب " "یعنى مردم پیروان قریشند و قریش پیشوایان عرب هستند" تا آنجا که گوید "بعد از ذکر مفاخرت هر قبیله بمردان خود" و در این حلقه بیش از دویست تن گرد آمده بودند که در میان آنها بودند: على بن ابى طالب علیه السلام و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه و زبیر و مقداد و هاشم بن عتبه و ابن عمر و حسن و حسین و ابن عباس و محمد بن ابى بکر و عبد الله بن جعفر، و از انصار: ابى بن کعب و زید بن ثابت و ابى ایوب انصارى و ابو الهیثم بن التیهان و محمد بن سلمه و قیس بن سعد بن عباده و جابر ابن عبد الله و انس بن مالک و زید بن ارقم و عبد الله بن ابى اوفى و ابى لیلى، و با او پسرش عبد الرحمن نشسته بود و او پسرکى بود نورس و زیبا روى، و در این هنگام ابوالحسن بصرى آمد و پسرش حسن بصرى با او بود که او نیز پسرکى بود زیباروى و معتدل القامه، راوى گوید: من باو و به عبد الرحمن بن ابى لیلى مینگریستم و نمیدانم کدام زیباتر از آن دیگرى بود؟ جز اینکه حسن بصرى داراى اندامى درشت تر و قدى رساتر بود،

در این هنگام آن گروه بسیار سخن گفتند و این اجتماع از بامداد تا هنگام زوال آفتاب "ظهر" طول کشید و عثمان در خانه خود بود و از اجتماع و سخنان این گروه اطلاعى نداشت، و على بن ابى طالب در آن میان خاموش و ساکت بود و نه خودش و نه احدى از کسان و اهل بیتش سخنى نمیگفتند، در نتیجه آن گروه متوجه او شدند و گفتند: یا ابا الحسن چه مانعى هست که تو نیز سخن بگوئى؟ فرمود هر یک از افراد دو قبیله سخن گفتند و فضیلتى از خود بیان داشتند و درست هم گفتند، اکنون، من از شما اى گروه قریش و انصار سوال میکنم: این فضیلت ها را خداوند بچه وسیله بشما عطا فرمود؟ آیا منشاء این فضایل که بخود نسبت دادید، در وجود خود شما و قبیله و خاندان شما بوده یا موجبى جز اینها داشته؟ همگى در پاسخ گفتند: عشیره و خاندانهاى ما منشاء هیچ یک از این فضایل نبوده اند، بلکه خداى بزرگ بر ما منت نهاد و این فضایل را بسبب محمد صلى الله علیه و آله و عشیره و اهل بیت او بما عطا فرمود، على علیه السلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و انصار آیا نمیدانید که آنچه از خیر دنیا و آخرت نصیب شما گشته فقط از ما اهل البیت است نه غیر ما؟ و همانا پسر عمم پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: بدرستى که من و خاندانم نورى بودیم که در پیشگاه عظمت خداوند نمایان بودیم چهارده هزار سال پیش از آنکه خداى متعال آدم را بیافریند، پس از آفرینش او این نور را در صلب او نهاد و او را بزمین فرود آورد، سپس نور ما منتقل بصلب نوح شد و در کشتى نشست، سپس منتقل بصلب ابراهیم شد و در آتش افکنده شد، سپس پیوسته خداى توانا ما را از اصلاب گرامى بارحام پاکیزه منتقل فرمود، و این انتقال از پدران و مادران بکیفیتى بود که همگى از هر ناپاکى و پلیدى بدور و منزه بودند.

پس از این سخنان على علیه السلام، آنها که سبقت و پیشى داشتند و از آنهائى بودند که بدر و احد را درک نموده بودند گفتند: آرى. ما این سخنان را از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام، سپس فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم همگى میدانید که خداى عز و جل در کتاب خود در آیات متعدد سابق را بر مسبوق مقدم داشته و من در پرستش خداى یگانه و پیروى رسول او سابق و مقدم بوده ام، بطوریکه احدى از این امت در این راه بر من پیشى نگرفته است؟ همگى گفتند: آرى چنین است.

فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: و السابقون الاولون من المهاجرون و الانصار... و این آیه و السابقون السابقون اولئک المقربون نازل شد در چه مورد و در چه موضوعى نازل شد؟ از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره مدلول این آیات سوال شد؟ فرمود: خداى متعال اینها را نازل فرموده درباره انبیاء و اوصیاء آنها، پس من افضل انبیاء و رسل هستم و على بن ابى طالب وصى من، افضل اوصیاء است، همگى گفتند: آرى بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم و این آیه و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه، نازل شد مردم گفتند: یا رسول الله آیا اختصاص به بعض از مومنین دارد یا شامل همه آنها میشود؟ پس خداى عز و جل امر فرمود پیغمبرش را که بانها تعلیم فرماید تا اولیاء و متصدیان امرشان را بشناسند و امر فرمود او را همانطور که نمازشان و زکاتشان و حجشان را تفسیر و بیان فرموده، ولایت را نیز براى آنها تفسیر فرماید، و مامور گشت که مرا در غدیرخم براى مردم بولایت منصوب فرماید، سپس خطبه ایراد فرمود و ضمن آن فرمود: اى مردم همانا خداوند مرا باجراء امرى مامور کرده که سینه ام را آن امر تنگ نموده و چنین پنداشتم که مردم مرا تکذیب میکنند، پس خداوند مرا تهدید بشکنجه فرمود در صورتیکه آن امر را ابلاغ ننمایم. سپس مردم را براى انجام نماز جماعت دعوت فرمود، پس از انجام نماز خطبه خواند و فرمود اى مردم: آیا میدانید: که همانا خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنین هستم و من اولى "سزاوارتر" هستم بر مومنین از خودشان، گفتند آرى. چنین است، پس فرمود یا على برخیز، پس برخواستم در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاء کما ذا؟ یعنى ولاء " درباره على علیه السلام چگونه ولائى است "؟ فرمود: ولاء کولائى، یعنى ولاء مانند ولاى من، من کنت اولى به من نفسه یعنى هر کس که من اولى "سزاوارتر" هستم باو از خودش، پس خداى متعال این آیه را فرو فرستاد: الیوم اکملت لکم دینکم.. تا آخر آیه، پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت " الله اکبر " تمامى نبوت من و تمامى دین خدا ولایت على است، بعد از من، پس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله: این آیات در مورد على علیه السلام خاصه است؟ فرمود: بلى، در او و درباره اوصیاء من است تا روز قیامت، گفتند: بیان فرما ایشان را "اوصیاء خود را" براى ما، فرمود: على علیه السلام برادر من و وزیر من و وارث من و وصى و خلیفه من است در امت من، و ولى هر مومن است بعد از من، سپس دو فرزندم اول حسن و پس از او حسین، پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسین هر یک پس از دیگرى، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من کنار حوض وارد شوند؟ "پس از این شرح و بیان، امیرالمومنین علیه السلام با قید قسم در میان انجمن در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله" همگى گفتند: آرى بخدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و بطوریکه گفتى بدان شهادت میدهیم. و بعض دیگر از آن گروه گفتند بیشتر این مطالب را در خاطر داریم ولى تمام آن را در حفظ نداشتیم ولى اینان که تمام آن را در خاطر داشته و بدان گواهى دادند همه آنها از نیکان و مردم با فضیلت ما میباشند، پس على علیه السلام فرمود: راست گفتید همگى مردم در حفظ یکسان نیستند، من آنانى را که این گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خاطر دارند بخدا سوگند میدهم که برخیزند و بدانچه در خاطر دارند خبر دهند، پس این اشخاص برخواستند: زید بن ارقم، براء بن عازب، و سلمان، و ابوذر، و مقداد، و عمار: اینها گفتند: ما گواهى میدهیم که فرمایشات رسول خدا را در خاطر داریم در حالتیکه بر منبر ایستاده بود و تو پهلوى او بودى، و او میفرمود: اى مردم. همانا خداى عز و جل امر کرده که امام و پیشواى شما را منصوب نمایم و آنکه را که بعد از من وصى من و خلیفه من است و آنکسى را که خداى عز و جل در کتاب خود طاعت او را واجب فرموده و طاعت او را همدوش طاعت من ساخته و شما را امر بولایت او فرموده بشما معرفى کنم، و من در ابلاغ این امر از ترس طعن، و نکوهش اهل نفاق و تکذیب آنها بخداى خود مراجعه نمودم، خداى مرا تهدید فرمود که اگر این امر را تبلیغ نکنم مرا عذاب فرماید.

اى مردم همانا خداوند شما را امر به صلاه "نماز" فرموده و بطور تحقیق آن را براى شما بیان کرده است و امر بزکاه و روزه و حج فرموده و آنها را براى شما بیان نموده و من آنها را براى شما تفسیر کرده ام، و امر کرده است شما را " بولایت، و من شاهد میگیرم شما را که همانا آن ولایت "که خداوند امر فرموده" اختصاص باین "یعنى على علیه السلام" دارد- در هنگام اداى کلمه اشاره، دست خود را بر على نهاد سپس فرمود: بعد از او اختصاص به پسرش دارد و سپس باوصیاء بعدشان از فرزندانشان، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من در کنار حوض وارد شوند اى مردم، بتحقیق من بیان کردم براى شما، و پناه گاه شما و پیشواى شما و ولى شما و راهنماى شما را نشان دادم و او برادرم على بن ابى طالب علیه السلام است و او در میان شما بمنزله من است، پس قلاده اطاعت او را در دین بر گردن نهید و او را در تمام امور اطاعت نمائید، زیرا تمام آنچه خداى عز و جل بمن تعلیم فرموده از علم و حکمتش، همانا تماما در نزد او است، پس از او سوال کنید و از او بیاموزید و از اوصیا بعد از او، و آنها را تعلیم ندهید و بر آنها پیشى نگیرید و از آنها دور و عقب نمایند، زیرا همانا آنها با حقند و حق با آنهاست، هیچگاه آنها از حق و حق از آنها زایل و جدا نشود- این اشخاص که برخاسته بودند. پس از شهادت باین مطالب نشستند... تا آخر حدیث، این لفظ حموینى با آنچه که در خود کتاب سلیم ابن قیس مذکور است اختلاف کمى و زیاداتى دارد و سخن ما را در پیرامون سلیم و کتاب او خواهد آمد.


الغدیر ج 2

نشانه های شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سندی پسر محمد نقل کرد: 

 

روزی جماعتی پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام به راه افتادند.  حضرت رویش را به سوی آنها برگرداند و فرمود: 

شما کیستید؟ 

گفتند: 

یا امیرالمؤمنین ، ما از شیعیان تو هستیم.  امام علیه السلام فرمود: 

پس چرا در سیمای شما آثار و نشانه های شیعه را نمی بینم؟ 

گفتند:  آثار و نشانه های شیعه چیست؟  

فرمود:  در اثر شب زنده داری رنگ رخسارشان به زردی گراییده ، در اثر روزه ، شکمهایشان لاغر گشته و در اثر دعا و نیایش ، لبهایشان خشکیده است و آنان را ، غبار خضوع و فروتنی فرا گرفته است. 

 

صفات الشیعة ، ص 41 - 43

هر که علی را دوست بدارد

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

هرکس علی را در زمان حیات آن حضرت و بعد از وفاتش دوست بدارد، خداوند عزوجل ، تا زمانی که خورشید طلوع و غروب می کند ،‌برای او ایمنی ‍[از عذاب] و [ثبات] ایمان می نویسد و هر کسی در زمان حیات علی علیه السلام و یا بعد از وفاتش نسبت به آن حضرت بغض و کینه ورزد ، به مرگ جاهلیت خواهد مرد و همه کردار و رفتارش ، حسابرسی می شود. 

 

فضائل الشیعة ، ص 27

مناشده

بسم الله الرحمن الرحیم

مناشده و احتجاج بحدیث شریف غدیر خم

این واقعه "غدیرخم" از ابتداى وقوع "روز هجدهم ذى الحجه سال دهم از هجرت نبوى "ص""- از قرنهاى نخستین تا عصر حاضر پیوسته و بدون انقطاع از اصول مسلمه و حوادث غیر قابل تردید بوده، بطوریکه نزدیکان باین داستان ایمان و اذعان بان داشته و دشمنان و مخالفین بدون اینکه تردید یا انکارى در خاطر خود راه دهند، آنرا بازگوئى "روایت" نموده اند، و تا بدان پایه از تحقق رسیده که ارباب جدل و معارضه نیز هر وقت که از طرف مدعیان آنها دامنه مناظره بدان کشیده شده و قضیه بروایت آن منتهى گشته، ناچار بدان تن داده و نتوانسته اند با هیچ نیرنگ و جدلى آنرا نادیده و یا ناشنیده انگارند.

لذا، فیما بین صحابه و تابعین، چه پیش از دوران خلافت ظاهرى امیرالمومنین على "ع" و چه در عهد خلافت آنجناب و اعصار بعد از آن، استدلال به قضیه غدیر و یادآورى بدان با مبادله سوگند "مناشده" بسیار دست داده.

نخستین استدلال بدین منوال، کیفیت گفت و شنودى است که بوسیله شخص امیرالمومنین "ع" با اشخاص همزمان و معاصر در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و سلم وقوع یافته، این ماجرا را سلیم بن قیس هلالى در کتاب خود " که بچاپ رسیده " بتفصیل بیان داشته، آنها که آگاهى بان را خواستارند بدان مراجعه نمایند و ما در اینجا آنچه را که از مناشدات بعد آن بوقوع پیوسته ذکر مینمائیم.

مناشده امیرالمومنین در روز شورى

به سال 23- و یا- آغاز سال 24 از هجرت

اخطب خطباء خوارزم- حنفى- در صفحه 217 " مناقب " گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- شهاب الدین- افضل حفاظ- ابو النجیب- سعید بن عبد الله بن حسن همدانى معروف به " مروزى " در آنچه که از همدان بمن نوشته، باخبار او از حافظ- ابو على- حسن ابن احمد بن حسین در آنچه اذن و اجازه روایت آنرا باو داده، باخبار از استاد ادیب ابو یعلى- عبد الرزاق بن عمر بن ابراهیم همدانى. بسال 437، باخبار از پیشواى حافظ- طراز المحدثین- ابوبکر احمد بن موسى بن مردویه.

و استاد پیشوا، شهاب الدین. ابو النجیب- سعد بن عبد الله همدانى گفته که: ما را خبر داد باین حدیث عالى پیشواى حافظ- سلیمان بن محمد بن احمد- از یعلى بن سعد رازى. از محمد بن حمید. از زافر بن سلیمان. از حارث بن محمد. از ابى الطفیل- عامر بن واثله که گفت:

من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در خانه "محل اجتماع و شورى" بود و شنیدم که بانها میفرمود: من بطور موکد بر شما احتجاج و استدلال خواهم نمود به چیزیکه هیچ فرد عربى و غیر عربى از شما نتواند آنرا دگرگون نماید، سپس فرمود: شما افراد، همه شما را سوگند میدهم بخدا، که آیا در میان شما کسى هست که پیش از من بوحدانیت خدا ایمان آورده باشد؟ همگى گفتند: نه، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم که در میان شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیار داشته باشد که در بهشت با فرشتگان پرواز میکند؟ همگى گفتند: نه بخدا قسم، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما غیر از من کسى هست که عموئى چون عموى من حمزه داشته باشد که شیرخدا و شیر رسول خدا و سرور شهیدان است؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما جز من کسى هست که همسرى چون همسر من فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله داشته باشد، که بانوى زنان اهل بهشت است، گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست، که دو سبط مانند دو سبط من حسن و حسین داشته باشد که دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت میباشند؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من و پیش از من کسى هست که چندین بار با رسول خدا صلى الله علیه و آله نجوى کرده باشد و پیش از نجوى صدقه داده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه بخدا قسم،... تا آخر حدیث... و این روایت را با بررسى در سند آن پیشواى "محدثین" حموینى در باب 58 در " فراید السمطین " آورده گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- تاج الدین، على بن حب بن عبد الله خازن بغدادى، معروف به: ابن الساعى واو. از پیشوا، برهان الدین، ابو المظفر، ناصر بن ابى المکارم مطرزى خوارزمى، و او از اخطب خوارزم، ضیاء الدین، ابو الموید، موفق بن احمد مکى. تا آخر سند بدو طریقى که ذکر شد. و نیز این روایت را ابن حاتم شامى در " الدر النظیم " از طریق حافظ ابن مردویه بسند دیگرش آورده، که گوید: حدیث نمود، ابو المظفر، عبد الواحد بن حمد بن محمد بن شیذه مقرى و او از حدیث عبد الرزاق بن عمر طهرانى و او از ابوبکر احمد بن موسى حافظ "ابن مردویه" از ابى بکر احمد بن محمد بن ابى دام از منذر بن محمد و او از عموى خود و او از ابان بن تغلب، از عامر بن واثله روایت نموده که گفت: من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در آن خانه بود "که شورى در آن تشکیل یافت"، شنیدم که آنجناب میفرمود "عین الفاظى که فوقا ذکر شد". تا آنجا که راوى گفت: على فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا کسى از شما جز من هست که او را رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر بولایت نصب فرموده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم.

و این حدیث شورى را حافظ بزرگ- دار قطنى با بررسى در طریق آن روایت نموده و ابن حجر بعض از فصول مطالب حدیث مزبور را از او در صواعق نقل میکند، نامبرده در صفحه 75 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام با آن شش نفرى که عمر امر خلافت را در میان آنها بشورى محول نمود سخن طولانى گفت، از جمله سخنان او " على علیه السلام ": شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله باو فرموده باشد: یا على تو در روز قیامت قسمت کننده بهشت و دوزخى، گفتند: نه بخدا قسم، و در صفحه 93 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام در روز شورى بر اعضاى شورى استدلال و احتجاج نمود و بانها گفت: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما کسى در خویشاوندى با پیغمبر صلى الله علیه و آله از من نزدیک تر هست؟

و این حدیث را حافظ بزرگوار ابن عقده با بررسى در سند آن آورده، گوید: حدیث کرد ما را على بن محمد بن حبیبه کندى از حسن بن حسین، از ابى غیلان سعد بن طالب شیبانى از اسحق از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى دربان بودم و شنیدم که على علیه السلام میگفت. بشرح مذکور که از جمله آن مناشده بداستان غدیر است.

و نیز حافظ ابن عقده، گوید: حدیث نمود ما را، احمد بن یحیى بن زکریا ازدى، صوفى، از عمرو بن حماد بن طلحه قناد، از اسحق بن ابراهیم ازدى از معروف بن خربوذ، و زیاد بن منذر، و سعید بن محمد اسلمى، از ابى الطفیل که گفت: عمر در هنگام احتضار و مرگ خود امر خلافت را بین شش نفر بشورى نهاد، على بن ابى طالب علیه السلام و عثمان بن عفان و طلحه و زبیر و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنهم و عبد الله بن عمر نیز عضو مشاور بود بدون، حق تصدى خلافت، ابوالطفیل گوید: چون این عده مجتمع گشتند، مرا دربان قرار دادند که از ورود مردم جلوگیرى نمایم، در این موقع على علیه السلام فرمود... بشرح مذکور، که از جمله آن مناشده بحدیث غدیر است.

و این روایت را حافظ عقیلى با بررسى و دقت در سند آورده گوید: حدیث نمود ما را، محمد بن احمد وراجینى از یحیى بن مغیره رازى، از زافر، و او از مردى و او از حارث بن محمد از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى بر در بودم... و فراز کاملى از حدیث را ذکر نمود.

ابن ابى الحدید در جلد 2 شرح " نهج البلاغه " صفحه 61 گوید: ما در اینجا آنچه را که در روایات از داستان مناشده اصحاب شورى بطور تواتر و استفاضه رسیده، و متضمن فضایل و خصایصى است که على علیه السلام بسبب آنها از دیگران متمایز گشته ذکر مینمائیم، این جریان را محدثین بسیار ذکر نموده اند. و آنچه در نزد ما بصحت پیوسته این جریان، بانچه ذکر شد "از روایات مشتمل بر فضایل آنجناب" پایان نیافته، و بلکه بعد از آنکه عبد الرحمن و حاضرین با عثمان بیعت کردند و على علیه السلام از بیعت با او خوددارى نمود چنین گفت: همانا براى ما حقى است اگر بما داده شود آنرا مى گیریم و اگر منع شود با سختى ها میسازیم اگرچه شب روى طولانى باشد، او "على علیه السلام" این سخن را ضمن کلامى فرمود که ارباب سیر آنرا ذکر نموده اند و ما در آنچه قبلا نگاشته شد بعض از آنرا بیان داشتیم... بر میگردد بسیاق روایت... سپس بانها فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم: آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را با خود برادر کند در آن هنگام که مراسم برادرى را در میان مسلمین اجراء فرمود؟ گفتند: نه، سپس فرمود: آیا در میان شما غیر از من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فهذا مولاه؟ گفتند: نه.

"زیادتى چاپ دوم"- و قسمتى از این داستان را ابن عبد البر در جلد 3 " الاستیعاب " ص 35 در حاشیه " الاصابه " بطور مسند ذکر کرده گوید، حدیث نمود ما را عبد الوارث از قاسم از احمد بن زهیر از عمرو بن حماد قناد- از اسحق بن ابراهیم ازدى، از معروف بن خربوذ، از زیاد بن منذر، از سعد بن محمد ازذى، از ابى الطفیل.

و طبرى در جلد 3 تفسیرش در ص 418 در مورد قول خداى تعالى: انما ولیکم الله و رسوله. الایه... چنین گوید: همانا على بن ابى طالب علیه السلام از این رافضیان داناتر بتفسیر قرآن است، بنابراین اگر این آیه دلالت بر امامت او داشت، در یکى از مجالس و محافل بدان استدلال مینمود، و این گروه "رافضیان" را نمیسزد که بگویند، از راه تقیه استدلال بان ننموده، چه آنکه از او نقل میکند که در روز شورى بخبر غدیر و خبر مباهله و بتمام فضایل و مناقب خود تمسک جسته و بطور حتم در اثبات امامت خود باین آیه تمسک ننموده، اه. و تو "خواننده این سطور" بخوبى میدانى که سخن طبرى در اسناد روایت احتجاج و استدلال بحدیث غدیر و غیره بخصوص رافضیان فقط، ناشى از عصبیت و کینه توزى او است و مردود است، زیرا چنانکه دانستید، خوارزمى حنفى اسناد حدیث مزبور "احتجاج" را از استادان و ائمه حفاظ و آنها از کسانى چون ابى یعلى و ابن مردویه که از حفاظ حدیث و ائمه نقل حدیثند بشرحى که دایر به تصریح ابن حجر بروایت حافظ دار قطنى بیان شد، نقل نموده، بدون اینکه نکوهش و نظر مخالفى در آن ابراز نماید، و روایت حافظ ابن عقده و حافظ عقیلى، و نیز شنیدید سخن ابن ابى الحدید و تصریح او را، باینکه داستان احتجاج در میان اهل حدیث شایع و مستفیض است و آنچه را که در نظر او از حدیث مزبور مورد صحت و تایید واقع گشته، ملاحظه نمودید.

و از مجموع مطالب مذکوره بقدر و قیمت مطالب سیوطى نیز در جلد 1 " اللئالى المصنوعه " صفحه 187 واقف خواهید شد، که نامبرده در آنجا حکم به موضوع بودن و عارى از حقیقت بودن حدیث مزبور "احتجاج و استدلال" میدهد بعنوان اینکه در اسناد عقیلى، زافر وجود دارد و او در میان روات ضعیف است، و نیز در طریق روایت نامبرده مردى ناشناس و مجهول وجود دارد، در حالیکه ما اسنادها و طرق دیگرى را نیز ذکر نمودیم که در آنها نه زافرى هست و نه مرد مجهول وانگهى ما اگر بنا او در عقیده بضعف زافر همراه باشیم آیا بمجرد وجود ضعیف در طریق رواست که بعارى از حقیقت بودن آن حکم قطعى داد؟ چنانکه سیوطى گمان کرده؟ و در جمیع موارد از کتاب نامبرده خود بر خلاف روش آنها که درباره روایات ساختگى و بى حقیقت تالیف نموده اند رفتار نموده است؟ نه. نه چنین است، و بلکه چنین پندار و روشى از ضعف راى و کمى بصیرت است، زیرا "بر طبق رویه اهل درایت" منتهى آنچه درباره روایت ضعفاء معمول به است، اینست که: استدلال بان روایت نمیشود. گرچه در استدلال بان بعنوان تایید، باکى نیست، بعلاوه ما مى بینیم: حفاظ ثقه و صاحبان دقت نظر در نقل حدیث چه بسا روایاتى از ضعفاء مى آورند، بواسطه قرائن بسیارى که بر صحت آن و در روایت خاص و یا در نوشته مرد خاصى وجود دارد، با چنین قرائن و خصوصیاتى، آن روایت محفوفه بقرائن صحت را از او روایت میکنند و در آن مورد بخصوص معتقدند که از حکم عمومى روایات ضعیف خارج است و یا راوى در آن مورد بخصوص مورد اعتماد و وثوق است، هر چند در سایر موارد اعمالش ناپسند بوده و مورد اعتماد نیست.

چنانچه به صحیح مسلم و صحیح بخارى و سایر صحاح و مسندها مراجعه نماید ملاحظه خواهید کرد که مملواند از روایت، از خوارج و ناصبیان آیا این جز همان مبنى که بدان اشعار نمودیم محمل دیگرى دارد؟

گذشته از آنچه بر سبیل مماشات "در مورد زافر و ضعف او" ذکر شد، اصولا احمد و ابن معین زافر را توثیق نموده اند و ابو داود گوید: او ثقه است، او مردى صالح بوده، و ابو حاتم گوید جایگاه او راستى و صداقت است سیوطى در این مورد "طعن بن زافر" از ذهبى پیروى نموده که نامبرده در " میزان " حدیث مزبور را ناشناس و غیر صحیح یافته، و بعد از او ابن حجر آمده و در لسانش از او تقلید کرده و زافر را متهم بوضع حدیث نموده است و حال آنکه ذهبى و ابن حجر را آنها که شناخته اند، از روى " میزان " او شناخته اند که در آن هزار انحراف است و لسانى که آلوده بطعن و هدفهاى مغرضانه است اینست تلخیص ذهبى بر مستدرک حاکم بیائید به بینید: آنچه که از فضایل آل الله در احادیث صحاح آن روایت شده ذهبى بر آن ها طعن و نکوهش نموده و هیچ مبنى و دلیلى براى آن نمیتوان یافت جز همان کینه، که در او رسوخ یافته و تمایل و علاقه اى که بما سواى آنها "عترت پیغمبر صلى الله علیه و آله" دارد و ابن حجر هم در تالیفات خود قدم بقدم از او پیروى نموده است . 

 

منبع: الغدیر ، ج2

ثابت قدم ترین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اسماعیل بن مسلم از امام صادق علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:  

ثابت قدم ترین شما در صراط ، کسی است که اهل بیت مرا بیشتر دوست می دارد. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث سوم ، ص 25

دوستی اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علی بن حسن از امام باقر علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: 

دوستی من و دوستی اهل بیتم در هفت جای هول انگیز سودمند است: 

وقت مردن ، در قبر ، هنگام برانگیخته شدن از قبر ، وقت [گرفتن یا گشودن] نامه عمل ، زمان رسیدگی به حساب ، هنگام سنجش کردار و وقت عبور از صراط. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث دوم ، ص25

علماء کلام و غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

و اما علماء علم کلام - در مورد اقامه دلیل و برهان در هر یک از مسائل کلام - وقتى که بموضوع امامت میرسند : براى غلبه بر مدعى و یا بمنظور نقل دلیل و برهان طرف خود ناگزیرند که متعرض واقعه غدیر خم شوند - هر چند که در عین این اقدام بزعم خود در چگونگى دلالت حدیث مزبور بمناقشه پردازند. اینک جمله از متکلمین بنام که در کتب خود بذکر واقعه غدیرخم پرداخته اند :  

1 - قاضى ابوبکر باقلانى بصرى "متوفى 403" در "التمهید"

2 - قاضى عبد الرحمن ایجى شافعى "متوفى 756" در "المواقف"

3 - سید شریف جرجانى "متوفى 816" در "شرح المواقف"

4 - بیضاوى "متوفى 685" در "طوالع الانوار" 5 - شمس الدین اصفهانى در "مطالع الانظار"

6 - تفتازانى "متوفى 792" در "شرح المقاصد"

7 - قوشچى - المولى علاء الدین "متوفى 879" در "شرح تجرید"

و عین الفاظ نامبردگان بطورى است که ذیلا ترجمه و ذکر میشود :

بتحقیق پیوسته که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله در روز غدیرخم که در محلى است بین مکه و مدینه بنام جحفه - هنگام بازگشت از حجه الوداع مردم را جمع فرمود و آن روز بسیار گرم و سوزان بود بحدى که مردم قسمتى از رداى خود را زیر پا میگذاردند از شدت گرمى زمین. پس از گرد آمدن خلق - آنحضرت در جایگاه بلندى خطبه ایراد فرمود و از جمله فرمود : اى گروه مسلمانان. آیا من اولى "سزاوارتر" بر شما و امور شما از خود شما نیستم ؟ گفتند : آرى بخدا قسم. آنگاه فرمود : هر کس که من مولاى اویم پس از من على علیه السلام مولاى او خواهد بود، خداوندا دوست بدار آنکه را که او را دوست بدارد، و دشمن بدار آنکه را که او را دشمن بدارد، و یارى کن یاران او را و خوار کن خوارکنندگان او را و از جمله متکلمین - قاضى النجم محمد شافعى "متوفى 867" است که در "بدیع المعانى" این واقعه را ذکر کرده است، و جلال الدین سیوطى در اربعین خود و مفتى شام حامد بن على عمادى در "الصلاه الفاخره بالاحادیث المتواتره" و آلوسى بغدادى "متوفى 1324" در "نثر اللئالى" و غیر اینها. علماء علم لغت نیز در آنجا که بلغاتى از قبیل. مولى. خم. غدیر. ولى بر خورد نمایند ناچار بحدیث غدیر خم اشاره مینمایند - مانند : ابن درید محمد بن حسن "متوفى 321" در جلد 1 " جمهره " ص 71 - و ابن اثیر در " النهایه " و حموى در " معجم البلدان " در بیان "خم" و زبیدى حنفى در " تاج العروس " و نبهانى در " المجموعه النبهانیه ".  

 

الغدیر ، ج1

غدیر و مفسرین قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

... آیاتى از قرآن کریم که در مورد این قضیه(غدیر خم) نازل شده در برابر دیدگان مفسر نمایان میشود و بر مفسر لازم و واجب است که آنچه از مصدر وحى درباره نزول آن آیات و تفسیر آن رسیده بیان کند، و روا نمیداند که کار او نارسا و کوشش او ناقص باشد. : اینک قسمتى از مفسرین بنام که در تفسیر خود بذکر این واقعه پرداخته اند :  

1 - طبرى "متوفاى سال 310" در تفسیر خود

2- ثعلبى "متوفاى سال 427 - یا - 437" در تفسیر خود

3 - واحدى "متوفاى سال 468" در " اسباب النزول "

4 - ابو محمد بغوى "متوفاى سال 516"

5 - قرطبى "متوفاى سال 567" در تفسیر خود

6 - فخر رازى "متوفاى سال 606" در تفسیر کبیر

7 - قاضى بیضاوى "متوفاى سال 685" در تفسیرش

8 - ابن کثیر شامى "متوفاى سال 774" در تفسیرش

9 - نیشابورى "متوفاى در قرن هشتم" در تفسیرش

10 - جلال الدین سیوطى متوفاى سال 911 در تفسیرش

11 - ابو السعود العمادى "متوفاى سال 972"

12 - خطیب شرمینى "متوفاى سال 977"

13 - قاضى شوکانى "متوفاى سال 1173"

14 - آلوسى بغدادى "متوفاى در سال 1270" در تفسیرش 

 

الغدیر ، ج1

ممیزات منافقان

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

دشمنی منافقان با امیرمؤمنان علیه السلام از ممیزات آنان بوده است.  

در روایتی از حذیفه و ابوسعید خدری نقل شده است که « ما منافقان را از روی کینه و دشمنی آنان با علی بن ابی طالب می شناختیم ».(منبع:الریاض النضره ، ج2، ص 214) 

از ابوذر غفاری نیز روایتی نقل شده که این موضوع را تأیید می کند.  

وی می گوید: 

در عهد رسول خدا صل الله علیه و اله ما منافقان را از روی سه ویژگی می شناختیم: 

تکذیب خدا و رسول ، نخلف از نماز و دشمنی با علی بن ابی طالب علیه السلام.(منبع:تنبیه الغافلین ، ص22) 

رسول خدا خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: 

«لا یحبک الا مؤمن ، و لا یبغضک الا منافق» (منبع:تنبیه الغافلین، ص22)

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن نمی دارد. 

 

پرتوی از فضائل امیرالمومنین در قرآن ،ص 37 - 38

صفات شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

ابوالمقدام گفت: امام محمدباقر علیه السلام فرمود:  

شیعیان علی علیه السلام چهره هایشان زرد رنگ ، [بدنهایشان] لاغر و نحیف و لبهایشان خشکیده است.  خشکی لبهایشان در اثر روزه داری است. 

شکمهایشان به پشتشان چسبیده و رنگ رخسارشان زرد گشته و صورتهایشان دگرگون شده است.  

وقتی شب آنها را فرا می گیرد ، زمین را بستر خویش میگیرند و پیشانی هایشان را بر آن می نهند ، در حالی که چشمهایشان گریان است و اشکهایشان فراوان.   

بسیار نماز می خوانند و دعا می کنند و کتاب خدا را زیاد تلاوت می کنند ، مردم شادمانند آنها اندوهگینند. 

 

صفات الشیعة ، ص 41

فضائل امیرالمومنین 1

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

فصل دوّم : در بیان فضائل امیرالمؤ منین علیه السّلام استبـر اهـل دانـش و بـینش مخفى نیست که فضائل امیرالمؤ منین على علیه السّلام را هیچ بیان و زبان برنسنجد و در هیچ باب و کتاب نگنجد بلکه ملائکه سموات ادراک درجات او نتوانند کـرد، و فـى الحـقیقة فضائل آن حضرت را اِحْصاء نمودن ، آب دریا را به غرفه پیمودن اسـت . و در احـادیـث وارد شـده کـه مـائیـم کـلمـات پـروردگـار کـه فضائل ما را احصا نمى توان کرد.(5) وَلَنِعْمَ ما قیلَ:
شعر :
منتهی الامال ، ج1

کتاب فضل ترا آب بحر کافى نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

و بـه هـمـیـن مـلاحـظـه ایـن احـقـر را جرئت نبود که قلم بر دست گیرم و در این باب چیزى نـویـسم لیکن چون حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام معدن کرم و فتوت است رجاء واثق آن اسـت کـه بـر مـن بـبـخـشـایـد و ایـن مـخـتـصـر خـدمـت را قبول فرماید. وَما تَوْفیقى اِلا بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَاِلَیْهِ اُنیبُ.
بـدان کـه فـضـائل یـا نـفـسـانـیـّه اسـت یـا بـدنیّه و امیرالمؤ منین صلى اللّه علیه و آله و سـلامَّکْمَل و اَفْضَل تمام مردم بود بعد از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در این دو نـوع فـضـایـل به وجوه عدیده . و ما در اینجا به ذکر چهارده وجه از آن اکتفا مى کنیم و به این عدد شریف تبرّک مى جوئیم :
مجاهدت حضرت على علیه السّلام وجـه اول : آنـکه آن جناب جهادش در راه خدا زیادتر و بلایش عظیم تر بود از تمامى مردم در غـزوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و هیچ کس به درجه او نرسید در این باب ؛ چـنـانـکه در غزوه بَدْر که اول جنگى بود که مؤ منین به آن مُمْتحَن شدند، جناب امیرالمؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام در آن جـنـگ بـه دَرک فـرستاد ولید و شیبه و عاص و حنظله و طعمه و نـوفـل و دیـگـر شـجـاعـان مـشـرکـیـن را و پـیـوسـتـه قـتـال کـرد تـا نـصـف مـشـرکـیـن کـه مـقـتـول گـشـتـند بر دست آن حضرت کشته گردیدند و نصف دیگر را باقى مسلمین با سه هزار ملائکه مُسَوّمین کشتند؛ و دیگر غزوه اُحُد بود که مردم فرار کردند و آن حضرت ثابت ماند و لشکر دشمن را از دور پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم دور مى کرد و از آنها مى کـشـت تـا زخـمهاى کارى بر بدن مقدسش وارد شد با این همه رنج و تَعَب ، آن حضرت را هـول و هـرب نـبـود و پـیـوسـتـه اَبـْطـال رجـال را کـشـت تـا از حـضـرت جـبـرئیـل در مـیـان آسمان و زمین نداى لاسَیْفَ اِلا ذُوالْفِقار وَلا فَتى اِلا عَلىّ شنیده شد. و دیگر غزوه احزاب بود که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عَمْروبن عَبْدَود را کشت و فتح بـر دسـت آن حـضرت واقع شد و پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در حق او فرمود که (ضـربـت عـلى عـلیـه السـّلام بـهـتر است از عبادت جن و انس ). و دیگر جنگ خیبر بود که مَرحَب یهودى بر دست آن حضرت کشته گشت و دَرِ قلعه را با آن عظمت به دست معجزنماى خـود کـَنـْد و چـهـل گـام دور افـکـنـد و چهل نفر از صحابه خواستند حرکت دهند نتوانستند! و دیـگر غزوه حُنَیْن بود که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم با ده هزار نفر از مـسـلمـیـن بـه جـنـگ رفـت و ابـوبـکـر از کـثـرت جـمـعیت تعّجب کرد و تمام منهزم شدند و با رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم باقى نماند مگر چند نفر که رئیس آنها امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، پس آن حضرت اَبُوجَرْوَلْ را کشت تا آنکه مشرکین دلشکسته شدند و فـرار کـردنـد و فـرار کـنـندگان مسلمین برگشتند. و غیر این غزوات از جنگهاى دیگر که اربـاب سـِیَر و تواریخ ضبط نموده اند و بر متتبّع آنها ظاهر است کثرت جهاد و شجاعت و بزرگى ابتلاء آن حضرت در آن غزوات .(6)