اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

حدیث برادری


بسم الله الرحمن الرحیم

جمله:

" الست اخاه فى الهدى و وصیه ".

اشاره به حدیث برادرى على "ع" با پیامبر "ص" و حدیث وصایت حضرت است و این دو حدیث به حدى مشهور و متواتر است که اهل تحقیق، در اغلب مسانید حفاظ و بزرگان مى توانند بیایند.

و جمله: " و اعلم فهر بالکتاب و بالسنن".

اشاره به روایاتى است که در باره علم على "ع" به کتاب و سنت وارد شده است.

حفاظ از پیامبر خدا "ص" در حدیثى که خطاب به فاطمه است نقل کنند که:

زوجتک خیر اهلى اعلمهم علما و افضلهم حلما و اولهم اسلاما.

"من تو را بهترین وابستگان خود به همسرى دادم او، اعلم ایشان است و د رحلم و بردبارى بر آنها برترى دارد و در اسلام بر همه پیشى گرفته است".

و در حدیث دیگر میفرماید:

اعلم امتى من بعدى على بن ابى طالب.

"عالمترین امت من على "ع" است" و در حدیث سوم آمده که:

اعلم الناس بالله و بالناس.

"على از همه مردم به خدا و مردم داناتر است".

و در حدیثى دیگر فرمود: اى على تو را هفت خصلت است، یک به یک شمرد و از جمله فرمود:

و اعلمهم بالقضیه.

"تو داناترین مردم به قضا و داورى هستى".

محب الدین طبرى حدیث را در ج 2 ص 193 "ریا" و در ص 78 "ذخایر العقبى" نقل کند و ابن عبدالبر ج 3 ص 4.."استیعاب" که در حاشیه کتاب "اصابه" چاپ شده از عائشه روایت کند که: على داناترین مردم به سنت پیامبر است. و گنجى در ص 19. "کفایه" از ابى امامه، از پیغمبر "ص" آورده که:

اعلم امتى بالسنه و القضا بعدى على بن ابى طالب.

"على دانشمندترین امت من است به سنت و حدیث من و داناترین ایشان در قضا و داورى است بعد از من".

خوارزمى در ص 49 "مناقب" خود، و شیخ الاسلام حمویى در "فراید" باب 18 از سلمان، از پیامبر خدا "ص" روایت نموده اند که:

اعلم امتى من بعدى على بن ابیطالب.

"داناترین مردم بعد از من على "ع" است".

حفاظ و راویان معتبر حدیث از على "ع" نقل کنند که فرمود: به خدا قسم آیه اى نازل نشد مگر اینکه دانستم در چه امرى نازل شده، و براى چه کسى نازل گشته همانا خداوند به من دلى دانا، و زبانى گویا عطا فرموده است.

و باز از رسول اکرم "ص" روایت شده که: حکمت ده جز است، نه جز آن به على "ع" داده شده و یک جز دیگر بین بقیه مردم تقسیم شده است.

سید احمد زینى دحلان در ج 2 ص 337 "الفتوحات الاسلامیه" خود گوید:

خداوند به على"ع" علم زیادى عنایت فرموده و "نیروى" کشف سرشارى:

ابوالطفیل گوید: على "ع" را در حال خطبه خواندن دیدم که مى گفت:

آنچه مى خواهید از قرآن از من سوال کنید به خدا قسم آیه اى در قرآن نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در بیابان بوده یا در کوه، اگر بخواهم،. 7. شتر، از تفسیر فاتحه الکتاب فراهم مى آورم.

ابن عباس گوید که: سرچشمه علم رسول خدا "ص" از علم خداست و علم على "رضى الله عنه" از علم پیامبر خدا "ص" است و من علم خود را از علم على "رض" گرفته ام و علم من و اصحاب پیغمبر خدا "ص" در مقابل علم على "رض" به مانند

قطره اى است از هفت دریا. و گفته شده که:

عبدالله بن عباس بقدرى در فراق على گریه کرد که چشمانش کور شد.

و باز ابن عباس نقل کند که: به على نه دهم علم داده شده، به خدا قسم که در یک دهم دیگر هم با مردم شریک است.

معاویه مشکلات علمى خودرا به على مى نوشت و جواب مى خواست و پس از آنکه على "ع" درگذشت، معاویه گفت:

بامرگ على "ع" علم و دانش از کف رفت.

عمر بن الخطاب پیوسته به خدا پناه مى برد از اینکه مشکله اى پیش آید و على براى حلش حاضر نباشد. از عطا سوال شد که: در اصحاب پیامبر خدا "ص" کسى داناتر از على بود؟ گفت: نه. به خدا کسى را داناتر از او سراغ ندارم.

عبدالله بن مسعود روایت کند که، قرآن به هفت حرف نازل شده و هر یک از حروف را ظاهرى است و باطنى، و على "ع" علم ظاهر و باطن قرآن را داراست.

و ما نظیر این احادیثى که در باره علم على نقل شد در کتب حدیث زیاد مى بینیم که اگر آنها را جمع کنند کتاب ضخیمى را تشکیل مى دهد.

الغدیر جلد 3

ناخشنودی حضرت فاطمه سلام الله

بسم الله الرحمن الرحیم

سوید بن غفله می گوید: چون فاطمه علیها سلام به آن بیماری که موجب رحلت (شهادت) آن حضرت گردید مبتلا شد، گروهی از زنان مهاجر و انصار به عیادتش آمدند و گفتند: ای دختر رسول خدا ! وضع بیماریت چگونه است؟

آن حضرت ستایش خداوند سبحان کرده بر پدرش درود فرستاد، و سپس فرمود: حالم به گونه ای است که از دنیای شما بیزارم و مردانتان را دشمن می دارم، زیرا که تمامی مردان شما را تجربه و امتحان نمودم و حال و قالشان را آزمودم و از آنچه کردند، بسی ناخشنودم. بنابراین آنها را از پیش خود دور و خود را از رویت و مشاهده چهره مکاره ایشان، به گوشه خانه خود مستور نمودم.
سوید بن غفله می گوید:

زنان حاضر در مجلس سخنان حضرت فاطمه علیها سلام را پیش مردان خود بازگو و تکرار کردند.

به دنبال آن، گروهی از بزرگان و روسای مهاجرین و انصار جهت عذرخواهی و اظهار ندامت، نزد حضرت زهرا علیها سلام آمدند و به آن حضرت گفتند:

ای سرور زنان عالم! اگر ابوالحسن (علی علیه السلام) برای ما حقایق را عنوان می کرد قبل از آنکه ما با دیگری عهد وثیق و پیمان استوار و محکم بسته باشیم، هرگز از او روی بر نتافته و به دیگری میل نمی کردیم.

حضرت فاطمه علیها سلام فرمود:

از من دور شوید که بعد از عذرخواهی های غیر صادقانه عذری باقی نمانده و بعد از تقصیر شما، چیزی وجود ندارد.

 

سلسله مباحث فاطمه شناسی ج1 به نقل از طبرسی،احتجاج، ج1/ص 109

اسما و القاب و کنیه های امام زمان علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

اسما والقاب و کنیه هاى آن حضرت (امام زمان علیه السلام) و وجه تسمیه آنها 
آنچه در این جا ذکر مى شود، 182 اسم است .
اول : (احمد)  
شیخ صدوق در (کمال الدین ) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: (بیرون مى آید مردى از فرزندان من در آخرالزمان ... .)
تا آنکه فرمود: (براى او دو اسم است ، اسمى مخفى و اسمى ظاهر، اما اسمى که مخفى است ، احمد است .الخ )
در (غیبت ) شیخ طوسى روایت شده ، از حذیفه که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله را که ذکر کرد مهدى را، پس فرمود: (بیعت مى کنند با او، میان رکن و مقام . اسم او احمد است و عبداللّه و مهدى ؛ پس اینها نامهاى اوست .)
در تاریخ (ابن خشاب ) و غیره ، روایت است که : (آن جناب ، صاحب دو اسم است و ظاهرا مراد، دو اسم مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد.)
دوم : (اصل )  
شیخ کشى در رجال خود، روایت کرده از ابى حامد بن ابراهیم مراغى که گفت : نوشت ابوجعفر بن احمد بن جعفر قمّى عطار: (نبود از براى او ثالثى در زمین در قرب به (اصل ) و توصیف نمود ما را براى صاحب ناحیه اى ، جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردى به آن ، اباحامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدم حالتى را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را براى او به احسن از آن ، خالى ندارد او را از تفضل خود بر او، خداوند ولىّ او باشد، بر او باد بیشتر سلام و مخصوص تو را.)
ابوحامد گفت : (این در رقعه اى طولانى بوده و در آن امر و نهى بود به سوى برادرزاده کثیر. در رقعه مواضعى بود که آن را مقراض ‍ کرده بودند و داده شد رقعه ، به هیاءت خود به علان بن حسن رازى .)
نوشت مردى از اجلّه برادران ما که او را مى نامیدند حسن بن نصر، آنچه را که بیرون آمده بود در حق ابى حامد، فرستاد او را به سوى پسرش ، ظاهر آن است که مراد از (اصل ) و صاحب ناحیه و صاحب توقیع ، امام عصر علیه السلام باشد.
روایت کلینى از حسن بن نصر 
حسن بن نصر، همان است که شیخ کلینى ، در باب مولد آن جناب علیه السلام روایت کرده از سعد بن عبداللّه که گفت : حسن بن نصر و ابوصدام و جماعتى ، بعد از وفات حضرت امام حسن علیه السلام سخن گفتند در باب آنچه در دست وکلا است و اراده کردند که فحص کنند در باب حجّت زمان . پس حسن بن نصر به نزد ابوصدام آمد و گفت : (من اراده دارم که حجّ کنم .)
ابوصدام به او گفت : (حجّ را در این سال تاءخیر بینداز!)
حسن گفت که : (من در خواب هراسان مى شوم ، یعنى خواب هولناک مى بینم و ناچارم از بیرون رفتن .)
و به احمد بن یعلى بن حماد وصیّت کرد و از براى ناحیه ، مالى به او داد و گفت : ‍از دست خود بیرون مکن مگر بعد از تبیّن امر.)
حسن گفت : من چون وارد بغداد شدم ، خانه اى کرایه کردم و در آن خانه آمدم ؛ پس بعضى از وکلا، جامه اى چند و قدرى اشرفى نزد من آورده ، گذاشت . من به او گفتم : (این چه چیز است ؟)
گفت : (همان است که مى بینى .)
پس دیگرى مثل آن آورد و دیگرى ، تا آنکه خانه پر شد. آنگاه احمد بن اسحق با تمام آنچه نزد او بود، آمد. تعجّب کردم و متفکّر ماندم .
پس وارد شد بر من رقعه آن مرد، یعنى حضرت صاحب علیه السلام که چون از روز، فلان قدر بگذرد آنچه با تو است حمل کن ، یعنى بردار و متوجّه سر من راءى شو. پس برداشتم آنچه نزد من بود و رحلت نمودم و در راه شصت نفر دزد بودند که قافله را برهنه مى کردند. من گذشتم و خداوند مرا نجات داد از آن .
پس وارد سامره شدم و فرود آمدم و رقعه به من رسید که : (آنچه با تو است بردار و بیاور!) من آنها را در سلّه هاى حمالها گذاشتم ، چون به دهلیز خانه رسیدم ، غلام سیاهى را دیدم که ایستاده . به من گفت : (تو حسن بن نصرى ؟)
گفتم : (آرى !)
گفت : (داخل خانه شو!)
و من داخل خانه شدم و سلّه هاى حمّالها را خالى کردم . در کنج خانه ، نان بسیارى دیدم . به هر یک از حمّالها یک قرص نان دادم . بیرون رفتند. اطاقى را دیدم که پرده بر او آویخته بود و از آنجا مرا کسى ندا کرد که : (اى حسن بن نصر! خداى را حمد کن بر آنچه بر تو منّت گذاشت ؛ شک مکن که شیطان مى خواهد تو شک کنى .)
دو جامه براى من بیرون فرستاد و فرمود: (بگیر این را ! پس زود است که محتاج شوى به آن دو.)
من آن دو جامه را گرفتم و بیرون آمدم .
سعد بن عبداللّه گفت : (حسن برگشت و در ماه رمضان فوت شد و در آن دو جامه ، او را دفن کردند.)
ظاهرا خبر اوّل متعلق است به حضرت امام حسن علیه السلام .
در کتب رجالیّه ، مذکور است که مراد از (اصل ) امام است و به همین خبر استشهاد نمودند. گویا معیّن نشد که خبر، متعلّق به کدام یک از ایشان است ، لکن در اراده امام ، از آن سخنى نیست و وجه بودن امام عصر علیه السلام یا هر امامى ، اصل ظاهر است ، چه ایشانند اصل هر علم و خیر و برکت و فیض ، هیچ حقى در دست احدى نیست مگر آنکه منتهى شود لابد به ایشان و نعمتى به احدى نمى رسد مگر به سبب ایشان و مرجع و ملاذ عبادند در دنیا و برزخ و آخرت . مقصود اصلیند از خلقت جمیع عوالم علویّه و سفلیّه .

نجم الثاقب باب دوم

برگرفته از وبلاگ حدیث بلاگ

مناظره زیارت 1

بسم الله الرحمن الرحیم


زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها


قسمت اول:

بن شریح [وهابی]:

شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است تمام احادیثی که از پیامبر درباره زیارت قبرش وارد شده همه ساختگی است. او اصلاً زیارت قبور اولیاء را حرام نموده است. اصلاً معنا ندارد کسی برای زیارت اولیاء مسافرت کند. (منهاج السنة، ج2، ص 441)  زیارت قبور اولیاء اصولاً شرک و نوعی بت پرستی است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اجازه دهید بنده نظر قرآن و سنت را در موضوع زیارت اهل قبور بیان کنم، سپس فتاوی وهابیت را بررسی می کنیم.

بزرگداشت اولیا و زیارت قبور آنها برای زنده نگاه داشتن فعالیت های جهادی و دینی و هدایتی آنها چیزی است که قرآن و سنت نه تنها بر آن صحه گذاشته بلکه به آن تشویق هم نموده است. کسانی که به زیارت قبر رسول خدا می آیند طبعاً در شرح حال و سفارشات و سنت او اندیشه می کنند و رفتارهای او را در خاطره ی خود زنده می کنند و محبت رسول الله در دل هایشان عمیق تر می شود. بنابراین، این برنامه زمینه ای برای پندگیری و الگو گرفتن از صالحان و برنامه تربیتی اسلام است. باید اذعان کرد که همه علمای وهابی و دانشمندان اهل فکر وهابی مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آن افراد اجازه سخن نمی دهید تا به میدان بیایند.


سلف امیه [وهابی]:

عبدالعزیز بن باز می گوید زیارت قبر  پیامبر و دو صاحب او برای مردان مستحب است، ولی قضیه حرکت و مسافرت برای آن جایز نیست. زیرا آن بدعت است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جای تعجب است شما آقایان یا فتوا می دهید یا فتوا نقل می کنید. مثل استادتان ابن تیمیه که به سادگی تمام احادیث مربوط به زیارت قبور صالحین را جعل و دروغ می شمارد سپس فتوای تکفیر زائران را صادر می کند.

شما قبول کنید که مقداری هم در قرآن و سنت تعقل  و تفکر کنیم. شما می گویید همه روایاتی که پیامبر صل الله علیه و آله درباره استحباب زیارت قبور اولیا آمده دروغ و ساختگی است، بعد نتیجه می گیرید که این زیارت ها شرک و عملی حرام است، بر فرض که آن روایات جعلی باشد نهایتش این است که زیارت اولیا ثواب نداشته باشد و تنها یک امر مباح و عادی باشد شما به چه برهانی نتیجه می گیرید که حرام است. در حالی که وقتی از مستحب پایین تر می آییم به مباح می رسیم، ولی شماها یکسره به سوی حرمت شیرجه می زنید.

شما با این فتوا با اهل تسنن هم معارضه دارید، شیخ منصور علی ناصف از علمای الازهر مصر می گوید: در رأی همه اهل تسنن زیارت قبور مستحب است و از نظر ابن حزم واجب می باشد(تاج الجامع اللاصول ج1 ص 381). در این صورت ممکن است گفته شود فتواهای شما غالباً بی پشتوانه و فله ای صادر شده است.

شما وهابی ها معمولاً از واژه بدعت و شرک به عنوان چماق و تهدید استفاده می کنید و به هر عملی که موافق فتواهای شما نیست برچسب شرک می زنید. در حالی که آن اعمال در میان مسلمین مقبول است و اهل تسنن و شیعه به آن عمل می کنند.

البته باید اذعان کرد که همه علمای وهابی روشنفکر و دانشمندان اهل فکر، مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آنها اجازه سخن و بحث نمی دهید تا به میدان بیایند.

ادامه دارد...


حق با کیست، ج2 ص 34 - 32

سرگردانی عقلها


بسم الله الرحمن الرحیم


امام رضا علیه السلام:

عقلها سرگردان و خویشتن داریها بیراهه رفته و خردها گم گشته که بتواند یکی از شئون و فضایل امام را توصیف کنند.


خورشید کعبه به نقل از کافی ج1 ص 287

امامت اکتسابی نیست

بسم الله الرحمن الرحیم


امام رضا علیه السلام:

(امامت منصب اکتسابی نیست) بلکه فضل الهی است که به هر کس که بخواهد می دهد چگونه ایشان را رسد که امام انتخاب کنند؟


خورشید کعبه به نقل از کافی ج1 ص 289

نواب عام امام زمان علیه السلام


آیا امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) در حال حاضر نوابی دارند که مستقیما با مردم در تماس باشند؟

 

- برای امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت است :

1- غیبت کوتاه ( غیبت صغری ) ؛ که آغاز آن از فوت حضرت عسکری ( ع ) تا حدودهفتاد و چهار سال بعد از آن بوده است . در این مدت امام زمان ( عج ) به وسیله نواب خاص خودشان ، با شیعیان در ارتباط بوده اند .نواب خاص امام سوالات و مشکلات مردم را مستقیما" با خود حضرت مطرح می کردند وجواب آن را می گرفتند؛ به عبارتی واسطه میان مردم و امام ( ع ) بودند .2

2-غیبت بلند مدت ( غیبت کبری ) ؛ از آن زمان به بعد که حدود هزار و صدسال تا الان می گذرد، زمان غیبت طولانی حضرت آغاز شده است . در این مدت حضرت نایب خاصی برای خود تعیین نکرده اند و به آخرین نایب خود فرمودند : بعد از فوت خودت به کسی وصیت به نیابت نکن و اگر کسی بعد از این ادعای نیابت خاصه و ارتباط با من را داشته باشد، دروغ گو است. امام زمان ( عج ) در زمان غیبت طولانی خود، مردم را در مسایل و مشکلات دینی به نواب عام خود رجوع داده اند که مسایل دین خود را از آنان فرابگیرند و آنها را حجت از طرف خود بر مردم معرفی کرده اند .این نواب عام علما و مجتهدان شیعه هستند.


     شوق انتظار به نقل از سایت تبیان

معرفت خدا چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم


از امام باقر علیه السلام سئوال شد معرفت خدا چیست؟  فرمود:

باور داشتن خدای عزوجل و باور داشتن پیامبر صل الله علیه و آله و دوست داشتن علی علیه السلام و پیروی از ائمه علیهم السلام و بیزاری جستن به خدای عزوجل از دشمن اینان، چنین شناخته می شود خدای عزوجل

خورشید کعبه به نقل از کافی ج1 ص254


وزیر و برادر پیامبر

بسم الله الرحمن الرحیم


کلام بزرگان اهل سنت درخصوص امام علی علیه السلام

نکته جالب توجه

آنچه ضمن بررسى، بر اهل تحقیق روشن میشود اینستکه: حسان این ابیات را تکمیل نموده و به صورت یک قصیده، که شامل قسمتى از مناقب امیر مومنان "ع" است در آورده ولى هر یک از راویان حدیث، فقط تکه مورد نظر خود را که مناسب موضوع بحث خود میدیده ذکر نموده است.

حافظ ابن ابى شیبه روایت کند که: حدیث نمود ما را این فضل و او حدیث کرد ما را از سالم بن ابى حفصه، از جمیع بن عمیر، از عبدالله بن عمر، و همچنین بزرگ حفاظ، گنجى شافعى در ص 38 در کتاب "کفایه" خود چاپ نجف و ص 16 چاپ مصر و ص 21 چاپ ایران و ابن صباغ مالکى در "الفصول المهمه" ص 22 و جز ایشان، اشعار حسان را با اضافات نقل کرده اند از جمله آن اشعار این چند بیت است:

على، رمد به چشمش رسیده، دنبال دوا بود و کسى را نمى یافت.

و رسول خدا "صل الله علیه و آله" به وسیله آب دهان مبارکش، چشمانش را شفا بخشید و گفت:

من امروز، پرچم را بدست کسى میدهم، که زننده و شجاع است و محب رسول خدا است.

خداى را دوست دارد، و خدا هم او را دوستدار است.

و بدست او خداوند سنگرهاى محکم را مى گشاید.

لذا، جز همه مردم، او "على" را به امامت برگزیده شد و وزیر و برادر پیامبر است.

در این اشعار اشاره ایست به حدیث صحیح و متواترى که پیشوایان حدیث نقل کرده اند به سندهائیکه تمامى راویانش ثقه هستند و روایت میرسد به: بریده بن خصیب، عبدالله بن عمر،عبدالله بن عباس، عمران بن حصین، ابى سعید خدرى، ابى لیلى انصارى سهل ساعدى، ابى هریره دوسى، سعد بن ابى وقاص، برا بن عازب، سلمه بن اکوع:

بخارى، در ج 4 ص ص 323کتاب "صحیح" خود، از سهل و در ج 5 ص 269 باز از سهل، و در ص 27. از سلمه، و در ج6 ص 191 از سلمه و سهل این اشعار را نقل کرده است. و مسلم هم، در ج 2 ص 324 کتاب"صحیح" خود، و ترمذى در ج 2 ص 3.. "صحیح" خود، و احمد بن حنبل در ج 1 ص 99 کتاب "مسند" خود، و در ج 5 ص 358 و353 و غیر آن نقل کرده و ابن سعد، در کتاب "طبقات" ج 3 ص 158 و ابن هشام در ج 3 ص 386 کتاب "سیره" اش و طبرى در تاریخ خود در ج 2 ص93.و نسائى هم در کتاب "خصایص" خود، ج 4 ص 33 و16 و8 اشعار حسان را روایت کرده اند.

حاکم در ج 3 ص 116 و19. در باره نقل این اشعار میگوید: این حدیث به حدتواتر رسیده است.

خطیب در تاریخش "تاریخ بغداد" ج 7 ص 387، و ابو نعیم اصفهانى در ج 1 ص 62 از "حلیه" به چند طریق که بعضى از آنها را تصحیح نموده و همچنین در ج 4 ص 356، و ابن عبدالبر در "الاستیعاب" ج 2 ص 363 در شرح حال عامر، و حمویى در "فراید"ش از قول امام محى السنه نقل میکند که: این حدیث صحیح و مورد اتفاق است. و محب الدین طبرى، در ج 2 ص 187 "ریاض" و یافعى، در ج 1 ص 1.9 "مرآه الجنان" و قاضى الایجى در ج 3 ص 12و1. "المواقف"، جملگى شعر حسان را نقل کرده اند و راویان دیگرى هستند که اگر بخواهیم در اینجا از آنها یادى رود خود کتابى مستقل گردد و ما بهمین مقدار اکتفا میکنیم.

و اما متن حدیث، ما در اینجا فقط به نقل بخارى اکتفا میکنیم. او روایت کند که:

رسول خدا "صل الله علیه و آله" در روز خیبر فرمود: همانا این پرچم را فردا به مردى میدهم که خداوند به دست او فتح و پیروزى را نصیبمان کند. او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول خدا هم او را دوست دارند، مسلمانان در آنشب خواب از چشمانشان رخت بربسته بود، همه در این فکر و اندیشه بودند که کدامیک به این افتخار نائل میشوند؟

چون صبح شد، جمله به خدمت رسول خدا "صل الله علیه و آله" آمدند. هر یک به امید اینکه رسول خدا "صل الله علیه و آله" پرچم را بدو سپارد، ولى پیغمبر اکرم "صل الله علیه و آله" فرمود: على کجاست؟ گفته شد که چشمانش درد میکند. فرمود: او را بیاورید و چون على "علیه السلام" را آوردند، پیغمبر اکرم "صل الله علیه و آله" از آب دهان خود، به چشمان دردناک على مالید و دعایش نمود، چشمان على خوب شد و درد ساکت گشت، پیغمبر خدا پرچم را به على داد.

على "علیه السلام" عرض کرد: اى رسول خدا آیا با آنها بجنگم تا مانند ما "مسلمان" شوند؟ حضرت رسول "صل الله علیه و آله" جواب فرمود: با ملایمت به سوى آنان "اهل خیبر" روانه شو، ابتدا آنها را به اسلام دعوت نما و واجباتشان را گوشزد کن به خدا قسم اگر به وسیله تو کسى به حق هدایت شود از شتران سرخ مو براى تو ارزنده تر است و در روایت دیگر است: و خداوند فتح را نصیب او فرمود.


الغدیر، ج3

مناظره قسمت بیستم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه ...

سلف امیه [وهابی]:

جای این سئوال باقی است که خوب خدا چرا اولیاء را واسطه قرار می دهد چرا مستقیماً خودش نمی بخشد؛ چه لزومی دارد واسطه تراشی کند؟


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

به همان دلیل که خداوند به همه انسان ها وحی نمی کند بلکه واسطه ای اتخاذ می کند تا سخن خدا را به مردم برساند، خداوند با مطرح کردن شفاعت پیامبر و امام و اولیاء می خواهد بین امت و رهبران الهی پیوند معنوی و سیاسی ایجاد کند. وقتی عده ای آنقدر مورد عنایت خدایند که شفاعتشان را می پذیرد، بنابراین محبتشان در دل پیروان رسوخ می کند؛ با آنها رفت و آمد می کنند؛ احکام دین را با این پیوند بهتر می آموزند و به خاطر علاقه ای که به آنان دارند قهراً تبعیت می کنند، لذا اساساً طرح ریزی شفاعت می تواند عامل پیشگیری از گناه و انحراف نیز باشد.

از طرفی واسطه قرا دادن آنان یک نوع پاداش برای اولیاء محسوب می شود و قدر و منزلت آنان را در نزد خدا به همگان اعلام می دارد.


سلف امیه [وهابی]:

در این باره بسیار صحبت شد ولی تردیدها برطرف نشده و اساساً بحث کردن با شماها بی فایده است. حالا علی عبدالله یک رافضی است و انحراف دارد ولی از عبدالصمد بعید است که غالباً تحت تأثیر وی قرار می گیرد.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

به هر حال شما می توانید درباره موضوع دیگری بحث کنید هر چند قضیه شفاعت حل نشده باقی ماند، برای اینکه بر خلاف نظر مفتیان است و ایمان به توحید نمی گذارد انسان هر سخنی را بپذیرد.


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

آقایان، به نظر من درباره شفاعت به قدر کافی صحبت شد. تردیدهایی که نسبت به صحت یا توجیه شفاعت داشتیم برطرف گردید و از نظر من، آقایان وهابی نباید بیش از این از قبول استدالال های قرآنی و روائی سرباز زنند که در آن صورت دچار انکار واضحات شده اند بنابراین به بحث دیگری بپردازیم.   

حق با کیست ج2 ص 31 - 30

(پایان مناظره در خصوص شفاعت)

در قسمت های بعدی در خصوص: زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها ، بحث را دنبال خواهیم کرد. انشاءالله