اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل بیت رسول خدا در قرآن


بسم الله الرحمن الرحیم

((واذا بتلى ابراهیم ربه کلمات فاتمهن ))
((هنگامى که پروردگار حضرت ابراهیم را با کلماتى امتحان فرمود و آن کلمات را تمام کرد)) همانطوریکه در آیه قبل گفته شد که مقصود از کلمات چیست ، در این آیه نیز مراد از کلمات عبارتند از رسول اکرم (ص )، امیرالمؤ منین ، حضرت صدیقه و حسنین سلام الله علیهم .
در این باره ((مفضل بن عمر)) یکى از بزرگان صحابه حضرت صادق سلام الله علیه ، که حکیم ، فیلسوف و فقیهى فوق العاده است ، روایتى از آن حضرت نقل مى کند و مى گوید:
قول الله عزوجل ((و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن ))ما هذه الکلمات ؟ قال هى الکلمات التى تلقیها آدم من ربه فتاب علیه ، و هو انه قال : اسالک بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسین الا تبت على ، فتاب الله علیه ، انه هو التواب الرحیم . قلت له : یا بن رسول الله فما یعنى عزوجل بقوله : ((فاتمهن ))؟ قال یعنى : اتمهن الى القائم اثنى عشر اماما تسعة من ولد الحسین علیهم السلام ))
از حضرت صادق سلام الله علیه معنى آیه شریفه (واذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات ) را پرسیدم که مقصود خداى تعالى از این کلمات چیست ؟ فرمود:
این کلمات ، همان کلمات است که حضرت آدم ، از خداى تعالى فرا گرفت و چنین عرض کرد:
((پروردگارا، به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین از تو درخواست مى نمایم که توبه مرا بپذیرى ، پس توبه اش مورد قبول واقع گردید، بدرستیکه خدا، بسیار توبه پذیر و مهربان است ))
مفل بن عم )) مى گوید، سپس از حضرت صادق (ع ) پرسیدم مقصود خداى تعالى از (اتمهن ) در این آیه چیست ، فرمود:
یعنى نام نه امام اگر دیگر از اولاد حسین بن على (ع ) تا قائم آل محمد(ع ) را به پنج تن محلق نمود لذا کلماتى که حضرت ابراهیم به وسیله آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالى تر، از کلماتى است که حضرت آدم (ع ) فرا گرفت .
این کلمات همان است که حضرت صادق سلام الله علیه ، در رواتى مى فرماید: ((نحن الکلمات )) یعنى مائیم آن کلمات که خدا در قرآن به آنها اشاره مى فرماید. چهارده معصوم (ع ) را از این جهت ((کلمه )) نامیده اند که نامهاى آنها در عرش نوشته شده است و همچنین به ملاحظه آن کلمه اى است که دوبار بر شانه آنان نقش بسته است یک بار در رحم مادر و بار دوم بعد از ولادت .
هنگامى که نطفه امام سلام الله علیه منعقد مى شود، بعد از دمیده شدن روح ، بر دوش او نوشته مى شود:
((و تمت کلمة صدقا و عدلا، لا مبدل لکماته ))
((از روى راستى و عدالت کلمه پرورگارت به حد کمال رسید، هیچکس تبدیل و تغییر کلمات خدائى نتواند کرد)) وقتى که امام سلام الله علیه از مادر متولد مى شود، آنگاه نیز بر شانه چپش آیه مذکور نقش مى بندد و درباره این کلمات است که حضرت ولى عصر سلام الله علیه در دعاى رجبیه اش مى فرماید:
((لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک ، بدوها منک و عودها الیک ، اعضاد و اشهاد و مناة و ادواد و حفظة و رواد...))
هرگز امکان ندارد اشخاص که در منطق وحى ، ((کلمات الهى )) نامیده شوند، و انبیاء به آنان متوسل شده باشند، ولى خودشان عارى از ولایت باشند، و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز داخل این کلمات است ، جزء این کلمات است که (معرفت ) آنها را به حضرت آدم ، به حضرت موسى ، به حضرت عیسى و سایر انبیاء آموخته اند، و همه انبیاء به آنان متوسل شده اند و باز تکرار مى کنیم ، هرگز معقول نیست که کسى ((کملة الله )) باشد، و انبیا به او توسل کنند، ولى مقام ولایت نداشته باشد. لذا این آیه هم از آیاتى است که مى توان از آن را اثبات مقام ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها استفاده کرد.


منبع: فاطمة الزهرا علیهاسلام تألیف علامه امینی

برگرفته از وبلاگ : حدیث بلاگ

مناظره زیارت - 5


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل

عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب علی عبدالله فکرت! ما نمی دانیم واقعاً چرا با صیغه مخاطب به پیامبر اسلام « السلام علیک » سلام می دهی. ولی فکر می کنم، پاسخ شما رافضی ها و شما اهل تسنن شافعی و حنفی این باشد که...


سلف امیه [وهابی]:

جناب عمر عبدالوافی چرا با تردید حرف می زند؟ من جواب این رافضی را خودم می دهم، مسلمانان این سلام های خطابی را به پیامبر نثار می کنند، ولی چون او مرده و جامد است، فرشتگان این سلام ها را جمع می کنند تا وقتی که پیامبر در قیامت زنده شد، به گوش او برسانند!


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

واقعاً فکر و اندیشه و استدلال همواره در برابر جهل و جمود شکست خورده و عاجز بوده است و درباره شما فقط می توانم بگویم:

« ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة: سپس دل های شما از پس آن همه معجزه ها و حجت ها سخت و سفت شد، به سختی سنگ ها بلکه سختر از آن» در حالی که از پاره ای سنگ ها آب می جوشد و پاره ای می شکافد و پاره ای از آنها از بالای کوه می افتد. بالاخره این سنگ ها یک حرکت و تحولی پیدا می کنند، ولی قلب جامد شما اصلاً تکان نمی خورد. « آری خداوند از آنچه می کنید آگاه است - بقره/74-».

من نمی دانم شما چرا حرف های سرراست و مستقیم را نمی پذیرید و به پیچ و خم های ابهام آمیز روی می آورید. این چه سخن نامعقولی است که می گویید؟ قبول اینکه پیامبر در برزخ حیات دارد و می شنود خیلی آسان تر و کم اشکال تر از این است که بگوییم، سلام ها را جمع می کنند و موقع زنده شدن برای قیامت این همه سلام ها را به او می رسانند.


کاتب عثمان [حنفی]:

سخن سلف امیه مرا به یاد یک ماجرای مضحک انداخت. در شهر ما شخصی از سفر روسیه برگشته بود و چنین سفری  در زمان قدیم به دلیل نبود امکانات بسیار نادر بود.  وی سرمای شدید آنجا را با آب و تاب توضیح می داد و مردم هم تعجب می کردند و او پیوسته گزارش های ساختگی را ادامه می داد. او گفت:  آنجا چنان سرد بود که وقتی مردم حرف می زدند، کلمات در فضا یخ می زد و به گوش طرف نمی رسید! در این مجلس کسی از سر طعنه به او گفت: حالا بنگر که در تابستان روسیه چه الم شنگه و هیاهیویی برپاست، زیرا تمامی محاورات یخ زده زمستان آب می شود و وارد گوش های مردم می گردد. حالا به حضرت سلف امیه باید گفت: در قیامت تمام سلام های انبار شده امت یک باره منفجر می شود و به گوش پیامبر داخل می گردد، حالا چه اتفاقی رخ خواهد داد نمی دانم!

ادامه دارد...


حق با کیست ج 2 ص 43 - 41

مسح سر

بسم الله الرحمن الرحیم


 
          
زراره از امام صادق علیه السلام پرسید:
از کجا فهمیدید که در وضو به قسمتى از سر باید مسح کرد نه به همه آن ؟
امام علیه السلام در جواب وى فرمود:
لمکان الباء به جهت وجود باءکه در آیه وضو بکار رفته است و از ظاهر آن چنین بر مى آید که تنها مسح کردن قسمتى از سر لازم است نه تمام آن .


منبع: سرگذشتهای تلخ و شیرین قران

فرزندان پیغمبر اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم


باید از قرآن دلیل بیاورى و الا گردنت را مى زنم


حجاج بن یوسف ثقفى (استاندار خونخوار عبدالملک در کوفه ) بوده و با شیعیان و یاران امیرالمؤ منین على علیه السلام دشمنى بسیار داشت و حتى ظن شیعه و طرفدار على علیه السلام بودن در مورد یک نفر کافى بود که حجاج او را به قتل برساند. عامر شعبى مى گوید: شبى حجاج مرا طلبید، هراسان شدم ، برخاسته و نزدش رفتم ، ناگهان در کنار مسند او سفره اى چرمین دیدم پهن شده (رسم بود که افراد را روى آن مى کشتند) و شمشیر تیزى در کنار آن بود. سلام کردم ، جواب سلام مرا داد و گفت :
نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم . و مرا در کنار خود نشاند. سپس ‍ به یکى از دژخیمان اشاره کرد، او رفت و مردى را که با طناب و زنجیر بسته بودند، آورد و در برابر حجاج نشانید. آنگاه حجاج به من رو کرد و گفت : این شیخ (سعید بن جبیر) مى گوید: حسن و حسین دو پسر پیامبر صلى الله علیه و آله هستند. باید از قرآن در این باره دلیل بیاورد و گرنه هم اکنون (با این شمشیر روى این چرم ) سرش را از بدنش جدا مى سازم .
گفتم : لازم است که او را زنجیر و بند آزاد سازید که اگر دلیل از قرآن آورد آزاد شود و گرنه با این شمشیر نمى توان که زنجیر را قطع کرد. خواه و ناخواه باید این زنجیرها را از بدنش جدا کرد و آنگاه او را کشت ، حجاج دستور داد بند و زنجیر را از بدن او جدا کردند. خوب به او نگاه کردم ، ناگهان دیدم سعید بن جبیر مفسر قرآن و یار و شاگرد خاص امام سجاد علیه السلام است اندوهگین شدم و با خود گفتم : چگونه مى توان در مورد اینکه حسن و حسین علیه السلام پسران پیامبر صلى الله علیه و آله هستند استدلال کرد؟ ناگهان صداى حجاج بلند شد که به سعید مى گفت : دلیل خود را از قرآن در مورد اینکه حسن و حسین پسران پیامبر صلى الله علیه و آله هستند چنانکه ادعا مى کنى بیاور، و گرنه گردنت را مى زنم . سعید گفت : به من مهلت بده . حجاج چند لحظه سکوت کرد و دگر بار گفت : دلیل خود را بیاور! سعید گفت : اندک مهلت بده . حجاج پس از لحظاتى ، براى سومین بار گفت : به تو مى گویم ، دلیل خود را از قرآن بیاور که چگونه مى توان گفت حسن و حسین دو فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله هستند؟ سعید اندکى فکر کرد و سپس گفت :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصاحبین .
و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم ) و هر کدام را هدایت کردیم و نوح را نیز قبلا هدایت کرده ایم و از فرزندان او (ابراهیم ) داود و سلیمان و ایوب و یوسف و هارون را (هدایت کردیم ) و این چنین نیکوکاران را پاداش ‍ مى دهیم و (همچنین ) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس ، هر کدام از صالحان بودند. 
پس از خواندن این آیات ، سعید پرسید: نام عیسى در این آیه به چه عنوان آمده است ؟!
حجاج گفت : به عنوان اینکه از ذریه (فرزندان ) ابراهیم است .
سعید گفت : با اینکه عیسى پدر نداشت در عین حال به عنوان ذریه (فرزند) ابراهیم علیه السلام به شمار آمده است ، زیرا عیسى فرزند مریم دختر ابراهیم بود، از این رو عیسى به عنوان فرزند ابراهیم خوانده شده بنابراین بطریق اولى ، مى توان گفت : حسن و حسین دو پسر پیامبر صلى الله علیه و آله هستند زیرا مادرشان دختر بدون واسطه پیامبر است .
حجاج از این استدلال دقیق و محکم قانع شد، دستور داد ده هزار دینار به سعید بن جبیر دادند و او را آزاد ساخت . شعبى مى گوید: وقتى صبح شد، با خود گفتم شایسته است نزد این (شیخ ) بروم و از محضرش معانى قرآن را بیاموزم . به سراغ او رفتم و او را در مسجد یافتم در حالى که دینارها را در کنارش تقسیم کرده و آنها را به فقراء صدقه مى داد. مرا که دید فرمود: اینها همه به برکت حسن و حسین علیه السلام است ، اگر در یک مورد اندوهگین مى شویم ، هزاربار خشنود مى گردیم و از همه بالاتر خدا و رسولش خشنود مى شوند.


منبع: سرگذشتهای تلخ و شیرین قران

صلوات برای فرج امام زمان علیه السلام


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خزانه داران علم

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت علی علیه السلام:

مردم دورو در دریاهای فتنه ها فرو رفته اند و از سنتها (احکام پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله) چشم پوشیده بدعتها را گرفته اند و مومنین کناره گیری کرده خاموش نشسته اند ، و دروغگویان گمراه گویا شده اند. ما اهل بیت (از جهت قرب  و نزدیکی حضرت رسول) چون پیراهن (تن او) هستیم، و اصحاب (آن بزرگوار) می باشیم و ما خزانه داران و درها(ی علوم و معارف) هستیم و داخل خانه نمی توان شد مگر از درهای آنها، پس کسی را که از غیر درها وارد خانه ها شود دزد می نامند.

قسمتی از خطبه  153 - نهج البلاغه

مناظره زیارت - 4

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه قسمت قبل ...

عمر عبدالوافی [حنبلی با گرایش وهابی]:

این جمله ها که گفتید عین توحید است و شما برای تبرئه خود می گویید این ها اذکار زیارت است. ولکن جناب بن شریح زیارت های شما را تأیید نکرده است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

روزی عایشه، ام المومنین از زیارت قبور بر می گشت. راوی از او پرسید از کجا می آیی، گفت: از زیارت برادرم عبدالرحمن؛ ابن ملیکه پرسید مگر رسول خدا صل الله علیه و آله زیارت قبور را منع نکرده؟

عایشه گفت: او اول نهی کرد، اما بعداً به آن دستور داد.(متدرک حاکم، ج1، ص 376. سنن ابن ماجه ، ج1، ص500 مختصر سنن ابی داود، ج4، ص 348)

حضرت زهرا علیها سلام جمعه ها به زیارت قبر حمزه می رفت. (التمهید ابن عبدالله، ج3، ص 234)


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

یکی از مطالبی که مایه شرمندگی شماست، اینکه شما در کنار حرم نبوی و قبرستان بقیع مرکز پاسخگویی، تحقیق و تفحص دایر کرده اید که مراقب زوار باشند، و در این رابطه اگر کسانی زیارت را طولانی کرده و در اظهار محبت به اولیا اشک بریزند و دعا کنند و از خداوند به حرمت صاحب تربت شریف حاجت بخواهند، آنها را دستگیر و محاکمه و زندانی کنید و یا ویزای آنها را باطل کرده و به کشورشان برگردانید؛ در حالی که این توسل نزد علمای ما و حتی علمای حنبلی مستحب و یا مباح است. این در صورتی است که کسی حق ندارد مسلمانی را به خاطر این عمل تکفیر و یا عقوبت کند.

یکی از همین زندانیان برای من بیان داشت که در مدت یک ماه زندان، زنجیر را از دست او باز نکردند و وی با همان حالت وضو می گرفت و نماز می خواند و او را از خواندن قرآن منع کرده بودند! من به جناب بن شریح و مفتی های وهابی نصیحت می کنم که از خدا بترسید و بدانید که سرانجام این ظلم ها برای شما بسیار گران تمام خواهد شد.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

من از جناب بن شریح و سلف امیه می پرسم شما را چه شده است که اینگونه مثل مردگان سکوت کرده اید و حرفی نمی زنید و دفاعی نمی کنید. عبدالصمد هم که تحت تأثیر شعارهای این رافضی مطرود واقع شده است. حالا چه شده است که علی عبدالله میدان تاخت و تاز را به دکتر عبدالصمد داده است؟


بن شریح [وهابی]:

چه شده است که امروز همه شما یک کاسه علیه ما شورش کرده اید. شماها چگونه به خود حق می دهید که به اسناد ما دست ببرید و چیزهایی از آنها را علیه ما گزینش کنید. شما که اهل فتوا نیستید تا از این کتاب ها مطلبی در بیاورید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

این دلیل نمی شود که کسی یک فتوایی با چشم بسته و بدون مطالعه در موردزیارت داده باشد. همه چیز که با امر و نهی درست نمی شود.

ما در زیارت مشترک ائمه معصومین خطاب می کنیم:

« الی الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون(فرازی از زیارت جامعه کبیره) : شما اولیای الهی ، به سوی خدا دعوت می کنید، و بر او دلالت می نمایید، و به او ایمان می آورید و تسلیم امر اویید وبه امر او عمل می کنید و به راه او هدایت می کنید»  آیا اینها شرک است، یا تعلیم قرآن و توحید ناب.


سلف امیه [وهابی]:

مسلماً شرک است. چرا اینقدر بر کفر خود اصرار داری، چرا نمی فهمی وقتی پیامبر و یا هر شخص صالحی، وقتی بمیرد، او تا قیامت چیزی جامد می شود.  از این رو شفاعت خواهی از آنها و زیارت کردنشان و یا سلام دادن به آنها لغو بیهوده است. به طوری که مفتی اعظم ما «بن باز » می فرمود: من افتخار می کنم، که در این بیست سالی که مسجد النبی نماز جماعت برگزار می کنم، یک بار هم به قبر پیامبر سلام نکردم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

معلوم می شود شما حیات برزخی را قبول ندارید و این بر خلاف قرآن کریم است. من از شما می خواهم، ولو به صورت موقت هم که شده یک لحظه فکر کنید که قرآن می گوید:

« ... بل احیاء عند ربهم یرزقون : آنها را مرده مپیندارید، بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند - آل عمران / 169- ».

این آیه تازه در مورد شهیدان است، پیامبر و امام که جای خود دارند و شهید سازند. حالا سلف امیه می گوید سلام دادن به پیامبر و امام کار لغوی است، در حالی که همه روزه مسلمانان در تشهد نمازشان می گویند: « السلام علیک ایها النبی: سلام بر تو ای پیامبر!»  آیا آنها به سنگ و آجر جامد سلام می کنند، آیا نمازگزاران به یک موجود خیالی سلام می دهند؟

آیا شما معتقد نیستید که باید در کنار قبر پیامبر صل الله علیه و آله آهسته صحبت کرد. زیرا قرآن فرمود:  یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتک فوق صوت النبی:  یعنی صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید - حجرات / 2 - ».

شما این آیه را در کنار قبر نبی اکرم آویزان کرده اید. معلوم است که ناخواسته او را جامد و بی حیات نمی انگارید بلکه او را ناظر و آگاه می شمارید.  شما چرا فکر کردن و بحث کردن را حرام می کنید؟   چرا در درون خود سئوال و جواب نمی کنید؟  شما می گویید مردگان مفید فایده ای نیستند در حالی که در صحاح و مسانید شما آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:

« حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم؛ یعنی حیات من برای شما یکپارچه خیر است و ممات من برای شما یکپارچه خیر است». ( مستدرک حاکم، ج2، ص421.  شرح السنه یغوی، ج3، ص197.  سنن دارمی، ج2، ص 317.)

در سنن دارمی آمده است وقتی به عایشه مراجعه می شد و از گرفتاری ها گله می کردند به قبر پیامبر اشاره می کرد و می گفت به صاحب این قبر توسل کنید (سنن دارمی، ج1 ، ص 43).

منبع: حق با کیست؟ ج2 ، ص 40 - 38


ادامه دارد...

جان فدای رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


از امام حسن مجتبى "علیه السلام" نقل شده که:

در شب هجرت، امیر المومنین "علیه السلام" جان خود را فداى رسول خدا نمود و شر مشرکین را از سر حضرت برطرف نمود و خداوند هم این آیه را در شان او نازل فرمود: " و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضات الله ".

شعر سوم اشاره به نه آیه فرموده که در باره امیر المومنین "علیه السلام" نازل گردیده است،در آین آیات مراد از مومن حضرت على "ع" است ولى ما به ده آیه واقف شدیم و نمى دانیم چرا حسان به نه آیه تخصیص داده است.

"زیادتى چاپ دوم": و معاویه بن صعصعه در قصیده اى که نصر بن مزاحم در ص 31 کتاب "صفین" از وى نقل مى کند، چنین گوید:

و من نزلت فیه ثلاثون آیه تسمیه فیها مومنا مخلصا فردا
سوى موجبات جشن فیه و غیرها بها اوجب الله الولایه و الدا

ترجمه:

کسى که در سى آیه قرآن مومن مخلص نامیده شده

به اضافه فضایل دیگرش، که خداوند بسبب آنهمه، ولایت و دوستى او را واجب فرمود.

اما آیاتیکه در باره حضرت نازل شده عبارت است از:

- افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون.

سوره سجده: 18.

که در ص 75 این جلد احادیثى که دلالت داشت بر اینکه این آیه در باره على است گذشت.

2- هو الذى ایدک بنصره و بالمومنین

سوره انفال: 62.

حافظ ابن عساکر در تاریخش به سند صحیح گوید که: خبر داد ما را ابوالحسن على بن مسلم شافعى از ابو القاسم بن العلا و ابوبکر محمد بن عمر بن سلیمان رینى نصیبى، از ابوبکر احمد بن یوسف بن خلاد، از ابو عبدالله حسین بن اسماعیل مهرى، از عباس بن مکار، از خالد بن ابى عمر اسدى، از کلبى، از صالح، از ابى هریره که گفت: بر عرش نوشته شده: لا اله الا الله وحدى لا شریک لى ومحمد عبدى و رسولى ایدته بعلى و ذلک قوله عز و جل فى کتابه الکریم: هو الذى ایدک بنصره و بالمومنین على وحده.

کسى جز من شایسته پرستش نیست خداى یکتائى که بى شریکم، بنده ام محمد را پیامبر خود قرار دادم و به وسیله على او را تایید کردم و دلیل آن سخن خدا است چنانکه گوید: او کسى است که تو را با یارى خود و مومنین تایید فرمود، و مراد از مومنین على بتنهائى است".

این حدیث را گنجى شافعى در "کفایه" ص 11. به اسناد خود روایت کرده و سپس تصریح مى نماید که: این حدیث راابن جریر در تفسیرش و ابن عساکر در تاریخ خود در شرح حال على "ع" ذکر نموده و حافظ جلال الدین سیوطى در ج 3 ص 199 "الدرر المنثور" از ابن عساکر نقل کرده و قندوزى در ص 94 "ینابیع الموده" از حافظ ابن نعیم به اسنادش از ابو هریره و همچنین از طریق ابى صالح از ابن عباس روایت نموده است.

ابتداى حدیث را جمعى از حفاظ که مورد اطمینانند نقل کرده اند از جمله: خطیب بغدادى در ج 1 ص 173 تاریخش به اسناد خود از انس بن مالک روایت کرده و گوید: رسول خدا "ص" فرمود: پس از آنکه به معراج برده شدم دیدم بر عرش نوشته شده:

لا اله الا محمد رسول الله ایدته بعلى نصرته بعلى.

"ترجمه این حدیث گذشت"

و محب الدین طبرى در ج 2 ص 172 "الریاض" از ابى الحمرا از طریق ملا در سیره اش و در ص 69 "ذخایر العقبى"، و خوارزمى در ص 254 "مناقب" خود و حمویى در باب 46 "فراید" خود از دو طریق به یک لفظ چنین روایت کرده اند که حضرت رسول "ص" فرمود: چون در عوالم بالا سیر داده شدم دیدم بر عرش نوشته شده:

لا اله الا الله محمد رسول الله صفوتى من خلقى ایدته بعلى نصرته به.

و به اسناد دیگر از ابى الحمرا، خدمتکار پیامبر صلى الله علیه و آله به این لفظ نقل کرده که: شبى که سیر داده شدم، در طرف راست عرش دیدم نوشته است:

انا الله وحدى لا اله غیر یغرست جنه عدن بیدى لمحمد صفوتى، ایدته بعلى.

و به همین لفظ حافظ سیوطى چنانکه در ج 6 ص 158 "کنز العمال" نقل کرده از چند طریق از ابى الحمرا روایت نموده و از طریق دیگر از جابر از پیامبر روایت نموده که:

مکتوب فى باب الجنه قبل ان یخلق الله السموات و الارض بالفى سنه: " لا اله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلى.

"این تکه زیادى چاپ دوم است": حافظ هیثمى در ج 9 ص 121 "المجمع" از طریق طبرانى، از ابى الحمرا و سیوطى در ج 1 ص 7 "الخصایص الکبرى" از طریق انس از ابن عدى و ابن عساکر این حدیث را نقل نموده اند.

سید همدانى در دوستى هشتم از کتاب "موده القربى" از حضرت على نقل کند که فرماید: رسول خدا "صل الله علیه و آله" "خطاب به حضرت امیر" فرمود: اسم ترا در چهار جا مقرون به اسم خودم دیدم: هنگامى که آهنگ معراج داشتم و به بیت المقدس رسیدم دیدم بر صخره نوشته شده است:


لااله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلى وزیره.

و چون به سدره المنتهى ریدم بر آن نوشته بود:

انى انا الله لا اله الا انا و حدى محمد صفوتى من خلقى ایدته بعلى وزیره و نصرته به.

چون به عرش پروردگار عالمیان رسیدم بر پایه هاى عرش نوشته شده بود: انى انا الهل لا اله الا انا محمد حبیبى من خلقى، ایدته بعلى وزیره و نصرته به.

و چون به بهشت رسیدم بر در آن نوشته بودند:

لا اله الا انا، و محمد حبیبى من خلقى ایدته بعلى وزیره و نصرته به.


منبع: الغدیر، جلد 3