هشدار

بي پروايي عده اي بي سواد از تاريخ و روايات، ما را بر اين داشت تا وبلاگ تخصصي در مورد مليکهْ دو عالم، نوه منوره حضرت خاتم، سه ساله حرم، بنويسيم.

بی پروایانی که چون بحث علمی شود به گوشه ای می خزند و چون در جمع جهال قرار می گیرند تا می توانند در شعائر حسینی علیه السلام تشکیک می کنند.

واي بر حالشان که دين و ايمان را به بازي گرفته اند. با نام مبلغ دين، به دين و ديانت خيانت مي کنند.

بئس ما اشتريت، چه بد کالايي خريدند! 

 

انتقال به سایت

از دوستان گرامی دعوت می شود که از این پس مطالب را در سایت ذیل دنبال کنند. 


www.ahle-kesa.ir

مردن در مصیبت حضرت رقیه و اهل حرم علیهنّ السلام شایسته است

هنگامی که لشکر معاویه علیه اللعنه به شهر «انبار» حمله برده و آنجا را غارت کردند، امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مردم کوفه اینگونه فرمودند:

«ولقد بلغنی أنّ الرجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة و الأخری المعاهدة، فینتزع حجلها و قلائدها و رعاثها، ما تمنع منه إلاّ بالاسترجاع و الاسترحام ثم انصرفوا وافرین، ما نال رجلا منهم کلم و لا أریق له دم فلو أنّ إمراً مسلماً مات من بعد هذا أسفا، ما کان به ملوماً بل کان عندی به جدیراً»[1]

«و يقيناً به من اينگونه رسيده كه مردی از اهل شام به خانۀ زنی مسلمان و زني كه در ذمّة مسلمين بود، وارد شده و خلخال و گردنبد و گوشواره آنها را به غارت برده در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع مگر گریه و طلب رحم نداشتند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتی یک نفر آنان زخمی بردارد و یا قطره ای خون از او ریخته شود. پس اگر بعد از این مرد مسلماني از روي تأسف بميرد، براي او ملامت و سرزنشي نيست، بلكه نزد من ستايش شده است.»

این زنان افرادی بودندکه در پناه مسلمین بودند و خلخال های آنها غارت شده است امیرالمؤمنین علیه السلام چنين می فرماید. با توجه به اینکه:

اولاً: یکی از آن زنان مسلمان نبوده،

ثانیاً: رابطۀ عاطفی و خویشاوندی با آن زنان نبوده تا بدان خصوصیت از آنان دفاع شود،

ثالثاً: مودّت با آنها شرط نشده بود، چنانکه در مورد اهل بیت علیهم السلام شرط بوده است.

رابعاً: نوامیس الهی و خاندان عصمت نبوده اند،

خامساً: یک صدم از بلاهایی که بر مخدرات حرم امام حسین علیه السلام آمده بر سر آنها نیامده است،

سادساً: کلام امیرالمؤمنین علیه السلام خالی از اغراق و غلو و افراط می باشد و حقیقت کلام را اراده فرموده اند که این حادثه جای این دارد که مردی از غم آن بمیرد،

پس آیا جای جان دادن ندارد مسأله اسارت مخدّرات حرم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم، حضرات زینب، ام کلثوم، رباب، رقیه علیهنّ السلام و آن هم با بالاترین نوع مصیبت و هتک حرمت؟! آیا به قیاس اولویت این مطلب دانسته نمی شود؟!

بی تردید یک مصیبت معمولی و عادی نیست، مگر نبود حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که هنگام حمله به حضرت زهرا سلام الله علیها آرزوی مرگ فرمود:

«لما أوقف علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين عليه السلام تكلم فقال أتضرب الزهراء نهراً؟! فليت ابن أبي طالب مات قبل يومه فلا يري الكفرة الفجرة قد ازدحموا علي ظلم الطاهرة البررة»[2]

«آيا زهرا زده مي شود؟! اي كاش پسر ابي طالب پيش از اين مي مرد و نمي ديد كه كافران فاجر ازدحام كنند براي ظلم كردن به طاهرة نيكو...»

به راستی اگر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می بودند وقتی که لشکر دشمن چنین افتخار می کرد، خطاب به شیعه چه می فرمودند؟!

نحن قتلنا علیــا و بنی علیا       بســیوف  هندیه  و  رماح

و سبینا نسائهم سبی ترک      و نطـحنا هـم  فأی  نطاح[3]

علی و پسرانش را با نیزه و شمشیرهای هندی کشتیم و زنانشان را چون اسیران ترک اسیر کردیم و آنها را شاخ عجیبی زدیم.

ذهن از تصورش ناتوان است و قلم از تحریر آن بی مقدار.


۱. اصول کافی:5/5؛ نهج البلاغة: 69.

۲. نوائب الدهور فی علائم الظهور: 2/158.

۳. تذکرة الشهداء: 2/276.

میلادت مبارک

 

طفلــی به خــــرابه  آب  و  جـــارو  می زد       بـا یـاد پـــدر شــــانه بـه گـیســــو  مـی زد

تا جـــشن ســـه ســالگـــیش پـایـان برسد       یک شمع سه ساله داشت سوسو می زد

 

۱۸ الی ۲۳ شعبان المعظم؛ ایام میلاد دردانه حسین علیه السلام مبارک باد

 

لینک 50 منبع در مورد حضرت رقیه سلام الله علیها

 

اسناد همراه با متن در مورد اثبات وجود حضرت رقیه سلام الله علیها

 

http://shebhozzahra.blogfa.com/post/1

 

 

چرا نام حضرت رقیه سلام الله علیها در برخی از کتب قدیم ذکر نشده است؟

 

http://shebhozzahra.blogfa.com/post/10

 

او هنوز زخمی تازیانه هاست...

بعضی از صالحان گفته اند:

قبر شریف حضرت رقيّه عليهاالسلام ویران شده بود؛ از این رو عده ای تصمیم گرفتند بدن مطهّر آن حضرت را از قبر بیرون آورند و قبر را به طور اصولی و محکم بازسازی کنند، امّا از هیبت حضرت رقيّه عليهاالسلام کسی جرأت نکرد وارد قبر شود و جنازه را بیرون آورد، تا اینکه یکی از منسوبان به خاندان امامت به نام «سیّد بن مرتضی» اعلام آمادگی کرد و وارد قبر شد. او پس از آنکه پارچه ای روی کفن و بدن مطهر حضرت رقيّه علیهالسلام انداخت و آن را با پارچه پیچید، دریافت که آن حضرت دختر کوچکی است، و پشتش بر اثر ضربات بسیاری مجروح شده است:

فاذا هی بنت صغیره و کان متنها مجروحاً من کثره الضرب[2]

او دختر کوچکی بود که کمرش از شدّت ضربه مجروح شده بود.


۱. معالی السبطین: 2/214.

 

از دوستان دعوت می کنم به وبلاگ زیر سری بزنند و در صورت تمایل لینک کنند:

وبلاگ وزین و جامع "محسنیه ام الحسین سلام الله علیها":

حاوی مدارک علیه جماعت عمریه و بکریه همراه با اسکن:

http://mohsenie-omalhossain.blogfa.com/


با آستین پیراهن جلوی چشمان رقیه را گرفت....

آن لحظه که اسیران را از کنار قتلگاه شهیدان و گودی قتلگاه عبور دادند، روایت شده:

فرأین جثة بلا رأس فسقطن علیه و یکثرن البکاء و العویل

بدن بی سر دیدند همه خود را (از شتران) به زمین انداختند و گریه و شیون را زیاد نمودند.

سکینه خاتون خون از گلوی پدر می گرفت و موی پریشان خود را رنگین می کرد، حضرت زینب سلام الله علیها اشک می ریخت. در این حال صغیره را در دامن گرفته بود و با آستین پیراهن صورت دختر را گرفته بود که مبادا چشم آن معصومه به کشته به خون آغشته پدر بیفتد. آن دختر از آن عقل و شعوری که داشت می دانست که چه خبر شده و برای چه جلوی دیدگان او را می گیرند فرمود: واگذارید مرا تا بوسه از جمال پدر بردارم.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ریاض القدس: ج2، ص324.

گریه دختران امام حسین علیه السلام هنگام چوب خیزران زدن به....

از وقائع مجلس یزید این بود که وقتی فاطمه و سکینه دو دختر امام حسین علیه السلام نگاه کردند و دیدند یزید بر لب و دندان امام حسین علیه السلام چوب خیزران می زند صدای گریه بلند کردند به طوری که از گریه آنها زن های یزید و دختران معاویه به گریه افتادند. سرانجام این دو خواهر دلسوخته نتوانستند تاب بیاورند به عمه خود حضرت زینب سلام الله علیها پناه بردند و گفتند:

یا عمتاه ان یزید ینکث ثنایا ابینا بقضیبه

عمه جان! یزید با چوبدستی خود، دندانهای پیشین پدر ما را می زند.

حضرت زینب سلام الله علیها بر خاست و گریبان خود را پاره کرد و چنین فرمود:

اتضربها شلّت یمینک أنها            وجوه لوجه الله طال سجودها

آیا چوب می زنی؟! دستت شل گردد این سر و صورت از چهره هائی است که برای خدا سجده های طولانی نموده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. معالی السبطین: ج2، ص158؛ کبریت احمر، ص253

شرمندگی حضرت زینب سلام الله علیها کنار قبر امام حسین علیه السلام

روایت شده است:

هنگامی که حضرت زینب عليهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقيّه عليهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود:

«برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقيّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم!»[1]

هیچکس نمی داند نهایت شرمندگی حضرت زینب سلام الله علیها را آن هنگام که کنار مزار برادر، امانت...

من ز شام و کوفه با چشم گهربار آمدم               دیده گریان  بر مـزار  شـاه  ابـرار  آمدم

مدّتی از  هم  جواری  تو  بــودم  ناامید               حالیا  اندر  جـوارت  بهر  دیـدار  آمدم

از  سفر  آورده ام  جمــع یتیـمان تو را                 جز رقيّه آنکه از  داغش کمانوار آمدم

تا بماند یادگاری از تو  در شـام خراب                   نوگلت  بنهادم  و  تنها  به گـلزار  آمدم

من سفیری از تو در شـام بلا  بگذاشتم               از  سفارتــخانه  اینک  به  درگاه  آمدم



1. شیخ علی، فلسفی، زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها: ص47.

اهل عالم! دختر کوچک ارباب ما با دهان پر ز خون جان داد...

وقتی آن سر مطهر را در طشت نهادند و روبه خرابه آوردند، و در حالیکه پرده بر روی آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجه سر پدر شد:

«فانکبت علیه تقبله و تبکی و تضرب علی رأسها و وجهها حتی امتلأ فمها بالدم»[1]

خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را می بوسید و بر سر و صورت می زد تا اینکه دهانش پر از خون شد.

عالم اگر فدای این مصیبت شود والله که اندکی از حق این مصیبت ادا نخواهد شد.



۱. ریاض القدس: 2/323.

ذبح و کشتار اطفال در حادثة کربلا در برابر دیدگان حضرت رقیه سلام الله علیها

همراه با کاروان اسراء، اطفال زیادی از اهل البیت علیهم السلام و بنی هاشم بود. از طفل شیرخوار گرفته تا اطفال دو، سه و هفت ساله و... .

از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که فرمودند: هنگامی که نیایم حسین علیه السلام به شهادت رسید من چهارساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و تمام آنچه در آن روز بر ما گذشت را به یاد دارم.[1]

مسأله ذبح نمودن اطفال و از دنیا رفتن ایشان به سبب عطش و ترس در واقعۀ عاشورا یا در مسیر اسارت، در کتب روایی و مقاتل ذکر گردیده که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:

1. راوی می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم در مسجد دائماً دو نور عین خویش حسن و حسین علیهما السلام را می بوسیدند و به آن دو ابراز علاقۀ زیادی می کردند تا جائی که حضرت در پاسخ به تعجب اصحاب از این همه ابراز محبت و علاقه فرمودند: حسن و حسین رایحه خوش دو درخت در بهشت را می دهند و فرمودند:

«یا أصحابی إنی أود أقاسمهما حیاتی لحبی لهما فهما ریحانتای من الدنیا... فتعجب الرجل من وصف النبی الحسن و الحسین فکیف لو شاهد النبی من سفک دماءهم و قتل رجالهم و ذبح أطفالهم و نهب أموالهم و سبی حرمهم...»[2]

2. هنگام وداع، حضرت ام سلمه از امام حسین علیه السلام تقاضا می کنند که به کربلا نروند، امام می فرمایند:

«قد شاء الله عزوجل أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ... و أطفالی مذبوحین، مأسورین، مقیدین...»[3]

«خدای عزوجل خواسته ایت که مرا کشته و ظلم ببیند... و اطفالم را سربریده و اسیر و مغلوب، دربند و زنجیر ببیند...»

3. هنگامی که امام حسین علیه السلام قدم به سرزمین کربلا گذارد آهی کشید و فرمود:

«أرض کرب و بلاء ثم قال: قفوا و لا ترحلوا منها فهاهنا والله مناخ رکابنا و هاهنا والله سفک دمائنا و هاهنا والله هتک حریمنا و هاهنا والله قتل رجالنا و هاهنا والله ذبح اطفالنا...»[4]

«امام آهی کشید و فرمود: دشت اندوه و بلا! سپس فرمود: از اینجا کوچ نکنید که به خدا سوگند اینجا خوابگاه شتران ما و جای ریختن خون ما و هتک حریم ما و محل شهادت مردات ما و ذبح کودکان ماست.»

4. در روایتی دیگر امام حسین علیه السلام خطاب به جدّ شریفشان می فرمایند:

«...قال یا جداه! قتلوا والله رجالنا، یا جداه! سلبوا والله نسائنا یا جداه! نهبوا والله رحالنا یا جداه! ذبحوا والله أطفالنا...»[5]

«... می گوید: ای جد من! به خدا قسم که کشتند مردان ما را و به خدا قسم که غارت نمودند زنان ما را! و به خدا قسم که تاراج کردند (به غنیمت شمردند) پارچه های ما را! والله که اطفال ما را ذبح کردند...»

5. روایت طولانی از مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام در مورد وقایع و حوادث ظهور است که در ضمن آن چنین نقل می کند که:

«...و إشعال النار علی باب أمیرالمؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام و لإحراقهم بها و ضرب ید الصدیقة الکبری فاطمة بالسوط و رفس بطنها و إسقاطها محسناً و سم الحسن و قتل الحسین و ذبح أطفاله و بنی عمه و أنصاره و سبی ذراری رسول الله...»[6]

«... (وقتی مهدی ما ظهور کند) و از شعله ور کردن آتش بر خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام (از آن دو می پرسد) و برای آتش زدن ایشان با آن آتش و زدن دست صدیقۀ طاهره سلام الله علیها با تازیانه و لگد زدن به دل ایشان و سقط نمودن محسن و سم بر امام حسن علیه السلام و کشتن حسین علیه السلام و ذبح نمودن اطفال حسین و پسران عمو و یارانش و اسیر نمودن ذریۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم...»

6. هنگامی که امام سجاد علیه السلام و اهل البیت علیهم السلام بعد از گذراندن مصائب و مشکلات فراوان درشام به کربلا رسیدندبا جابر بن عبدالله انصاری برخورد نمودندامام سجاد علیه السلام به جابر فرمود:

«یا جابر! هیهنا والله قتلت رجالنا و ذبحت اطفالنا و سبیت نساءنا و حرّقت خیامنا»[7]

هان! ای جابر ! در همین سرزمین بود که دلیران مردان فداکار ما را به خاک و خون کشیدند و کودکانمان را سر بریدند و بانوان حرم حسینی به اسارت در آمدند و خیمه های ما با آتش کشیده شد.

باید به چند نکته ای اشاره کرد:

1.   باید دانست که ذبح با کشتن فرق دارد. به کشتنی ذبح اطلاق می شود که چهار رگ اصلی در حلقوم فرد بریده شود. لذا وحشیان سپاه عمر سعد اطفال حرم امام حسین علیه السلام را گردن می زده اند.

2.   در تمامی روایات ذبح اطفال با صیغه جمع ذکر شده است. و صیغه جمع حداقل بر سه نفر، اطلاق می شود و حداکثر تا بی نهایت. از مقاتل و روایات بر می آید که این اطفال ذبح شده بیش از 3 نفر بوده اند. غیر از حضرت علی اصغر و حضرت عبدالله رضیع اطفال دیگری نیز ذبح شدند. به عنوان نمونه:

1.   ارباب مقاتل گفته اند که طفلی از سراپرده جناب امام حسین علیه السلام بیرون شد که دو گوشواره از درّ در گوش داشت و از وحشت و حیرت به جانب چپ و راست می نگریست و چندان از واقعة هولناک در بیم و اضطراب بود که گوشواره های او از لرزش سر و تن، لرزان بود. در این حال سنگین دلی که او را هانی بن ثبیت می گفتند بر او حمله کرد و او را شهید نمود. گفته اند که در وقت شهادت آن طفل، شهربانو بر او مدهوشانه نظر می کرد و یارای سخن گفتن و حرکت کردن نداشت. ابوجعفر طبری شهادت این طفل را به نحو ابسط نوشته است.[8]

کشته شدن اطفال در واقعۀ کربلا بیش از همه هنگام حمله به خیام بود. چنانکه از برخی کتب فهمیده می شود.درکتاب «تحفة الذاکرین»کرمانشاهی و«لسان الواعظین»به این مضمون نقل می کنندکه:

«هنگامی که خیمه ها را به آتش زدند 23 طفل کوچک از خیمه ها بیرون آمدند که از شدت تشنگی و خوف می لرزیدند.»[9]

2 . ام الحسین و ام الحسن فرزند امام حسن مجتبی همراه خانواده اش از مدینه به کربلا آمد و هنگام غارت خیام سیدالشهداء علیه السلام زیر دست و پای مهاجمین بی رحم به شهادت رسید.[10]

3. عاتکه فرزند مسلم و رقیه بنت علی از جمله اطفالی بود که در حادثة کربلا حضور داشت و هنگام خبر شهادت حضرت مسلم امام حسین علیه السلام اورا مورد تفقد و دلجویی قرار داد برخی از ارباب مقاتل نقل کرده اند که عاتکه در روز عاشورا هنگام هجوم لشکریان به خیمه به شهادت رسید.[11] برخی او را هفت ساله دانسته اند.[12]

4. از جمله اطفالی که هنگام هجوم سپاه شام به شهادت رسیدند، دو پسر برادر حضرت مسلم، عبدالرحمن بن عقیل به نام سعد و عقیل بودند که هنگام هجوم دشمنان به شهادت رسیدند. مادرشان خدیجه دختر علی علیه السلام بود، بنابراین این دو کودک شهید دو نوة دختری امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.[13]

همۀ این مصائب و یا حداقل اکثر آن در جلوی چشمان کودکان رخ می داد، به عنوان نمونه در برخی مقاتل از حمید بن مسلم نقل شده است که:

«چون حضرت علی اصغر شهید شد... دخترانی از خیمه بیرون دویدند و خود را بر روی نعش آن طفل شهید انداختند... و آن دختران فاطمه و سکینه و رقیّه بودند.»[14]

بی تردید اطفال زیادی از اهل البیت علیهم السلام در کربلا و یا در مسیر اسارت ذبح و یا به خاطر ترس و عطش از دنیا رفتند و این همه در حالی بود که اولاً بر جانسوزی مصیبت کربلا و اسارت می افزود و ثانیاً جان دادن اطفال در مقابل اطفال دیگر و حضرت رقیه سلام الله علیها بود و چقدر جانسوز است که یک طفل خردسال با چشمان خود ببیند که خواهران یا برادران و یا اطفال همبازی او را از دم شمشیر می گذرانند و یا از شدت ترس و عطش جان می دهند.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . تاریخ یعقوبی: 2/320؛ شرح الاخبار: 3/250؛ معالی السبطین: 2/230.

۲. بحارالانوار: 43/315.

۳. همان: 45/ 134.

۴. فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام: 420.

۵. همان: 318.

۶.  همان: 53/14.

۷ . اعیان الشیعه: 4/37.

۸. منتهی الامال: 1/557.

۹. سحاب رحمت:  636.

۱۰. تنقیح المقال: 1/103؛ وسیلة الدارین: 247؛ معالی السبطین: 2/235.

۱۱ . همان.

۱۲ . معالی السبطین: 2/227.

۱۳ . معالی السبطین: 2/88.

۱۴. مهیج الأحزان: 244.

 

لطمه زدن حضرت رقیه سلام الله علیها هنگام مشاهده چوب خیزران و لب پدر

مرحوم نوری در «مستدرک» نقل کرده که چون سر مبارک در مقابل یزید گذاشته شد چوب برداشت و به دندان های حسین علیه السلام زد تا اینکه دندانهای مبارکش شکست.[1]

ابی مخنف نیز نقل می کند که یزید ملعون، ثنایای امام حسین علیه السلام را شکست:

«فجعل یزید ینکث ثنایا الحسین»[2] «یزید با چوب خود ثنایای حضرت را شکست.»

این فعل یزید ملعون چنان مصیبتی بر اهل البیت و حضرت رقیه علیهم السلام وارد کرد که روایت شده است: در برابر آل الله علیهم السلام صورت میگرفت:

چون سر حسین علیه السلام را در مجلس یزید گذاشتند، آن حرامزاده شروع کرد به چوب زدن بر سرآن مقدس. دیدم دختر سه ساله را که در برابر یزید ایستاده بود و هر دفعه که آن ملعون چوب می زد، آن دخترک دستها را بالا می برد و بر سر و صورت خود می زد و می گفت:

«یا أبتاه! لیتنی کنت عمیاء و لا أراک بهذا الحال، یا أبتاه! لیتنی مت قبل هذا الیوم و لا أری رأسک مخضّباً بالدماء و مضروباً برُمح الأعداء»

«ای پدر! کاش کور شده بودم و تو را با این حال نمی دیدم، ای پدر! کاش پیش از این مرده بودم و سر بریدۀ تو را نمی دیدم که دشمنان چوب و نیزه بر آن می زنند. و به این دل مارا بسوزانند و ما را در مجلس خوار و ذلیل نمایند.»

آن شامی گفت: پرسیدم این دختر کیست؟ گفتند: این دختر امام حسین علیه السلام است.

دیدم در پهلوی او زنی را که با دست بسته و چشم گریان ایستاده و با سوز دل می نالد و اشک حسرت از دیده می بارد و آهسته آهسته می گوید: ای برادر! کاش خواهرت زینب مرده بود و تو را با این حال مشاهده نمی کرد.

آن شامی گفت: چون این احوال را از آن اسیران مشاهده نمودم، دلم سوخت و نتوانستم صبر کنم، از مجلس بیرون رفتم.[3]

 امان از این مصیبت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. سحاب رحمت: 722.

۲. اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل مقتل الحسین ابومخنف:202.

۳. سحاب رحمت: 728.

آغوش پدر، منزلگه خواب نارش

در  مقاتل وارد شده است که:

در میان اسیران دخترکی بود از امام به نام فاطمه که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، بر بالای شتر برهنه راه درازی پیموده، کعب نیزه و تازیانه خورده. پدر او را خیلی دوست می داشت، محبت این دختر در دل امام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دمبدم مانند دسته گل او را می بویید و می بوسید، و شبها هم در بغل امام می خوابید...پیوسته احوال پدر می پرسید و گریه می کرد که: «این ابی و والدی و المحامی عنی» به هر نحوی بود زنها او را آرام می کردند، تا آنکه از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رسیدند. تا آنکه... [1]

به راستی رقیه ای که در آغوش نور می خوابید، چه می دانست از تاریکی و ظلمات بیابان. او  که لالایی کودکانه اش ذکر خدا از زبان حجت خدا بود، چه می دانست نعره های وحوش کوفه و شام را و او که با ترنم نوازش وحی بزرگ شده بود چه می دانست از طبل و دهل و شیپور جنگ و ... .



1. سحاب رحمت: 767؛ ریاض القدس: 4/272.

غارت معجر و چادر حضرت رقیه و نساء طاهرات علیهن السلام

برخی مقاتل بدین مطلب که اهل حرم با صورتهای باز در بین دشمنان حرکت داده می شدند، تصریح دارد و در دیگر منابع تلویحاً بدین مطلب که اهل حرم مانند اسیران و کنیزان ترک و روم به اسارت برده اند اکتفا شده است:  «و سبی أهلک کالعبید» و این إشعار بدین مطلب است که زنان اسیر ترک و روم را به خاطر فروختن با چهره های باز و نمایان به اسارت می برند.

به برخی از این مقاتل اشاره می کنیم:

1. ثم رحل بمن تخلف من عیال الحسین و حمل نسائه صلوات الله علیه علی أحلاس أقتاب الجمال بغیر وطاء و لاغطاء مکشفات الوجوه بین الأعداء و هنّ ودائع خیر الأنبیاء و ساقوهنّ کما یساق سبی الترک والروم فی أشدّ المصائب و الهموم[1]

سپس زنان حرم را بر شتران برهنه بدون پوشش با صورتهای باز در میان دشمنان سوار نمود، در حالیکه آنان امانت ها و ودایع بهترین انبیاء الهی بودند، ایشان را مانند اسیران ترک و روم با بدترین و سخت ترین مصیبت ها و غم و اندوهها به اسیری بردند.

2.  در لهوف آمده است:

تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین الزهراء البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها و خرج بنات الرسول و حریمة یتساعدن علی البکاء و یندبن لفراق الحماة و الاحیاء

مردم برای غارت خانه های فرزندان پیامبر و نور چشمان زهرای بتول از هم سبقت می گرفتند (ای وای که فقط امام زمان درک می کند) حتی چادری که زن به کمرش بسته بود را کشیده و می بردند در این حال دختران و زنان خاندان رسول خدا از خیمه ها بیرون شدند و همگی می گریستند و در فراق بزرگان و حامیان خویش نوحه سرائی می کردند.»[2]

بلافاصله حمید بن مسلم می گوید:

«زنی از بنی بکر که با شوهرش در لشکر عمر بن سعد بود، وقتی دید لشکریان به خیمه های حسین علیه السّلام حمله برده و به غارت بانوان حرم پرداخته اند، دگرگون شد. شمشیری برداشت و به سوی خیمه های نیم سوخته روان گردید و فریاد زد: ای طائفه بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت می کنند و شما تماشا می کنید؟ جز خدا کسی حق فرمانروایی ندارد، کجایند خونخواهان رسول خدا؟ شوهرش بدو نزدیک شد، و او را به خیمه گاهش بازگرداند.»[3]

زنان دشمن که در هیچ یک از مصائب کربلا به رحم نیامدند، حتی در قتل حضرت علی اصغر؛ مگر هنگام حمله به خیام اهل حرم چه دیدند که علیه شوهران خود شمشیر کشیدند؟

3. هنگامی که اسرای آل محمد صلی الله علیه وآله وسلّم را وارد کوفه کردند، و مردم به تماشا ایستاده بودند، زنی از اهل کوفه از بالای بام به آنان گفت: شما از کدام اسیرانید؟ گفتند: ما اسیران آل محمدیم. زن از بام خانه فرود آمد و هرچه چادر و پیراهن و مقنعه داشت، جمع نمود و به آنان داد که خود را بپوشانند.[4]

4. همچنین روایت شده است که: «فما رأیت منظراً من نسوة قط أحسن منهن»[5]  از آن اسیران زیباروتر و احسن وجه تر دیده نشده بود.

5. در دیگر مقاتل وارد شده است که:

پس از آنکه کفار کوفه و شام سلطان دین و آخرت را شهید کردند و از غارت کردن لباس و اسلحه آن حضرت فارغ شدند سواره و پیاده به خیام هجوم آوردند و به غارت کردن البسه و چادرها و اثاث البت و مراکب و سایر آلات و اسباب پرداختند... پس از آن تعدی به لباس زنها گشودند و در اندک زمانی چه بسا دخترها که بی گوشواره و خلخال شدند و چه بسیار بانوان که بی معجر و بدون چادر گشتند. [6]

6. به نقلی دیگر در مجالس زانيان فرزند زانیان، ابن زیاد و یزید «مکشوفات الوجوه والرؤس»[7] وارد شدند؟! و چنین در بازارهای شام و کوفه گردانده می شدند.

7. همچنین سیدبن طاووس نقل می کند که: مخفز، اهل البیت علیهم السلام را مانندکفار، یتصفح وجوههن أهل الأقطار[8]، یعنی با صورتهای باز در معرض دید مردم هر شهر و دیار به سوی شام حرکت می داد.

8. این نقل در بسیاری از مقاتل ذکر شده است:

فوالله لقد کنت أری المرأة من نسائه و بناته و اهله تنازع ثوبها و عن ظهرها حتی تغلب علیه فتذهب به عنها[9]

به خدا قسم من دیدم زن با یا دختری را که می خواستند غارت کنند او بر سر لباس خود نزاع می کرد و عاقبت مغلوب شد و لباس او را بردند.

9. «دخلت زینب علی ابن زیاد و هی تستر وجهها بکمها»[10]

«زینب وارد بر مجلس ابن زیاد شد در حالیکه آستین خود راحجاب صورت خویش فرموده بود.»

برخی این فعل حضرت زینب سلام الله علیها را نشانگر نفرت حضرت نسبت به ابن زیاد تفسیر نموده اند. اما روایات و نقل های تاریخی مبنی بر نامناسب بودن حجاب اهل حرم در حد قابل قبول است. به هر ترتیب آنچه که مسلم است اینکه مخدرات حرم، پوشش مناسب و شایستۀ اهل حرم سیدالشهداء علیه السلام را نداشتند:

10. «و سیر حرم رسول الله من العراق إلی الشام علی الأقتاب مکشوفات الوجوه بین الأعداء و بین اهل الإرتیاب»[11]

«و سیر داد حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم را از عراق به سوی شام بر چوب ها، در حالیکه صورتهایشان باز در بین دشمنان و بین اهل شک بودند.»

11. صاحب بیت الاحزان می گوید:

اول بانوئی که کفار کوفه و شام غارت کردند علیا مخدره جناب حضرت زینب خاتون بود که چادر از سر او کشیدند... [12]

12. در خطبه حضرت زینب سلام الله علیها تصریح بدین مطلب شده است، آن هنگام که خطاب به یزید می فرمایند:

أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهن الاعداءأ من بلد إلی بلد و یستشرفهن اهل المنایا و المناقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی والشریف لیس معهن من رجالهن ولی و لا من حماتهن حمی؟!

ای پسر آن مردی که جد من اسیرشان کرد پس از آن آزاد فرمود، از خدل است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده نشینی و دختران رسول را اسیر بدین سوی و آن سوی کشانی پرده حرمت آنها بدری روی آنان را بگشائی، دشمنان آنها را از شهری به شهری برند و بومی و غریب چشم بدانها دوزند و نزدیک و دور و ضیع و شریف چهره آنها را می نگرند؟! از مردان آنها نه پرستاری مانده نه یاوری نه نگهدارنده ای و نه مددکاری.

 

معجرها و حجابهایی از نور

مصیبت به غارت بردن چادر و روبند نساء طاهرات و مخدرات حرم؛ هر چند برای قلب و جان شیعه بسی سنگین است ولی مراقب باشیم که منکر روایات و نقلهای تاریخی نشویم که تصریحا یا تلویحا به این مطلب پرداخته اند و از این رهگذر منکر ظلم ظالمین به اهل البیت علیهم السلام شویم. دشمنان اهل البیت از هیچ ظلمی دریغ نکردند چنانکه امام سجاد علیه السلام فرمودند:

«والله لَو أنّ النّبیَّ تَقَدم إلیهم فِی قِتالِنا کَمَا تََقَدم إلَیهِم فِی الوِصایةِ بِنا لَمازادوا عَلَی مَا فَعَلوا بِنا»[13]

«به خدا سوگند! اگر رسول خدا به جای سفارشاتی که در حق ما فرمودند، فرمان جنگ با ما می دادند، بیش از این مقدار که به ما ظلم و ستم کردند، نمی توانستند ظلم کنند.»

اما یک نکته بسیار مهم می ماند و آن اینکه درست است که چادر و روبند از سر بانوان حرم کشیدند اما این به معنای دیده شدن نساء طاهرات نیست بلکه این مخدرات با پوششی از نور پوشانیده می شدند. ایشان از چنان هیبت و نور الهی برخوردارند که کسی نمی تواند نگاه به صورت ایشان اندازد و نگاه کردن به صورت ایشان مانند آن است که کسی نگاه به خورشید اندازد و چه زیبا سرود آن شاعر که:

و مدابرزوها جهره من خدورها             عــــشیه لآحام یذود و یکنف

توارت بخدر من جلاله قدرها               بهیــــبه  انوار  الالــه  یسجف

چون آنها را از پرده بیرون کشیدند در آن شبی که حمایت کننده ای نبود تا دشمن را براند و آنان را در زینهار خود حفظ کند. از آن هنگام در پرده از جلالت قدر و بزرگی مستور شدند و هیبت نور الهی، پوشش آنها گشت.[14]

حتی امام زمان نیز به این مطلب اشاره فرموده اند:

شیخ هادی کاشف الغطاء می گوید:

یک شب ورود اسراء به مجلس یزید را به شعر می گفتم که حرم نبوت نه تنها هیچ چیزی نداشتند تا صورت هایشان را بپوشانند بلکه چون دست هایشان بسته بود، نمی توانستند حتی با دست جلوی صورت هایشان را بگیرند. بعد از این ابیات بسیار گریستم و فردا صبح دیدم که یک بیت به ابیات من افزوده شده است و دانستم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه آن را اضافه فرموده اند:

و هـی باستار من الانوارین            تحجبها عن أعین النظارین

خداوند پرده هایی از نور، خلق نمود و به وسیلۀ آن حرم رسول خدا از دیده های نظاره کنندگان محجوب بودند.



1. ملهوف:160.

۲. ملهوف:130.

۳. الملهوف:130؛ بحارالأنوار: 45/57.

۴. ملهوف: 162، نفس المهموم: 351؛ . مثیر الاحزان: 85؛ بحارالانوار: 45/108؛ معال السبطین: 2/98-99.

۵. مثیر الأحزان: 83.

۶. از مدینه تا مدینه: ص751.

۷. ملا آغا شیروانی (فاضل دربندی)، اکسیر العبادات فی أسرارالشّهادات: 3/261.

۸. ملهوف:190.

۹. از مدینه تا مدینه: ص752.

۱۰. خصائص الزینبیّة: 156.

۱۱. بحارالانوار: 38/191.

۱۲. از مدینه تا مدینه: ص752.

۱۳. الملهوف:200؛ بحارالأنوار: 45/147.

۱۴. دمع السجوم:391.

چادرم دارد به یک معجر مبدل میشود

پای  دختر  بچه  وقتــی  غرق  تاول  میشود
پا به  پایش  کاروانـی  هم  معطــل  میشود
دست بسته خواب هم باشد بیـوفتد از شتر
پهلــوان  باشد  دچــار  درد  مفـصل  میشود
غیر موهای سرم دراین سفر از دست شمر
خـواب هم آشـــفته با  کابوس مقتل میشود
حق بــده  با دست اگر دنــبال لب های توأم
بعـــد چنـــدی تار دیــدن چشم تنبل میشود
پاره های چــادرم را بسکه بستـم روی زخم
چــادرم دارد به یــک معجــــر مبــدل میشود
استــــخوانهایم تـــرک دارند فکـــرش را نـکن
تو در آغـــوشم بیـــایی مشکلم حل میشود
زجــر مـــن را میکـــشد اینــجا مرا با خود ببر
مانـــدنم دارد بـــرای شـــام معضـل میشود

غذایی نخورد تا ...

منقول است که اطفال مکررا از عمه های خویش طلب آب و غذا می کردند و حتی برخی از زنان شام ترحم نموده برای آنها آب و غذا می آوردند.

یزید ملعون برای آل الله غدا نمی فرستاد و اگر هم می فرستاد آنان غذای او را نمی خوردند.[1]

در روایت منهال، حضرت سجاد علیه السلام فرمودند:

یا منهال! والله منذ قتل أبی نسائنا ما شبعن بطونهن [2]

زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته و گرسنه می باشند.

روایت دیگری نیز از امام سجاد علیه السلام می باشد که حضرت فرمودند:

آن هنگام که در خرابه شام دچار آلام بودیم روزی دیدم عمه ام زینب دیگی بر اجاق نهاده، گفتم: ای عمه این چه حال است؟ گفت: نورچشمم! میخواهم با این کار اطفال را خاموش کنم، چه  بسی گرسنه و بی قرار می باشند. امام از مهربانی چیزی در دیگ افکندند. همان ساعت به قدرت باری تعالی حریرة پاکیزه ای شد.[3]



1. مقتل مقدم:2/187.

۲. معالی السبطین: 2/152؛ الانوار النعمانیه للجزائری: 3/252؛ منتهی الامال: 1/640-641. به نقل از سید نعمت الله جزایری؛ ریاحین الشیعه: 3/187و186 و 191؛ دمع السجوم:423

۳. بزرگترین غوغای جهان در کوفه و شام:186و188.

کنون فهمیده ام بابا چرا زهرام می خواندی

چراغــــــــان کــــرده ای ویـــرانه را ای مـــــاه دلـــجویم    

قدم بگذار بر چشمم رهت با اشـــــــک می شــویــم

تـوانــی نیـــست در جــــانم که پیــــش پـات برخـــیــزم                

ز بــــس آزار دیــــدم ای پــــدر ســــست است زانـــویم

کنـون فهمیده ام بابا چــرا زهــــــرام می خـواندی

نفس چون می کشم خون می چکد از زخم پهلویم

ســـــه ساله نیــــستم آری زمــــانه ایــن چنینــــم کرد

کمــــــانی قد گــــیسویم سپیــــــد و ارغـــــوان رویــم

فـــــراموشم شـــــده دیگر چگـــونه راه رفتــن را

کمـــک از عمــه مـی خواهم که گیـرد زیــر بازویم

اگـــر نشنـــاختی ایـن خســــته را حــــق داری ای بابا

نمانــــده از گذشـــــته یــک نشـــــان بر روی نیــــکویم

چــــه آمــــد بر ســـرم باشـــد برای فرصتـــــی دیــــگر

نمـــی گــویم چــــه شد بابا ولی آنقدر می گویم:

مــیان راه خصــمت آنچنان این خسته را مـی برد

که مشـــتش بود پـــر از تـارهــای خــونی مویــم

حضرت رقیه سلام الله علیها: جگرم آب شد از رنج شترسواری

لشکر کوفه، اسرای آل الله را از جاده سلطانی و شاهراه معمولی عبور نمی دادند بلکه از بیراهه می رفتند و از یمین و یسار طریق، سیر می نمودند. یک روز از چند قریه و بلد عبور می کردند و از ترس منزل نمی کردند و یا از راه کناره می رفتند و راه را دور می کردند. و با سرعت تمام در این مسیر حرکت می کردند.[1]

روایت شده است که:

حضرت رقیه سلام الله علیها در بین راه از رنج شتر سواری (بدون اقطاب) به تنگ آمده بود به خواهرش سکینه می گفت:

«أیا اختَ، قد ذابت من السیر مهجتی»، «خواهرم، جگرم آب شد از بسکه شتر مرا حرکت داده است.»

از این ساربان بیرحم درخواست کن تا ساعتی شتر را نگه دارد و یا آهسته راه ببرد که ما مردیم. از ساربان بپرس کی به منزل می رسیم.[2]

در نقلی دیگر آمده است که حضرت سکینه سلام الله علیها به عمۀ خود عرض کردند: 

این ساربان چرا ساعتی شتر را نگاه نمی دارد تا خستگی بگیریم. کلمۀ لا اله الا الله و استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) بگو و این ساربان را بترسان. شاید ما را کمتر اذیت کند.[3]

به راستی چقدر سخت است بیراه ها را طی کردند آن هم با سرعت تمام و طولانی شدن سفر؛ آن هم برای بانوان حرمی که خدای عفت و عصمت اند و آن برای داغدیدگانی که مبتلا به مصیبت ما اعظمها و ما افجعها شده اند. چه گذشت بر حضرت رقیه؟ و بدتر از آن همسفر شدن با قاتلین پدر بزرگوارشان حسین و قاتلین برادرش علی اکبر و عمویش عباس و ... و با آن ضرب تازیانه ها و غلاف شمشیرها و آن هم برای دختر سه ساله.. واحیرتا از این مصیبت عظیم. 

منکرین حضرت رقیه علیهاالسلام بدانند که چه مظلومیتی را منکر شده اند و هر کس مظلومیت را منکر شود با ظالمین شریک است طبق روایتی که در پست قبل بیان شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ریاض القدس، صدر الدین واعظ قزوینی: 2/287.

2. ریاض القدس: 2/323.

3. ریاض القدس:2/287.

صرفا جهت اطلاع!!

این پست تنها و تنها برای اونایی که ما رو تندرو می خوانند و می گن: شما به عالم هایی که حضرت رقیه سلام الله علیها را دختر امام حسین نمی دانند یا اصلا در وجود ایشان مشکوکند؛ توهین می کنید و ناسزا می گید و لعن و نفرین می کنید:

اولا: بنده مخالف این هستم که فردی به خاطر اختلاف نظر دیگری را مورد اهانت و العیاذبالله فحش قرار دهد آن هم فردی که بالاخره محب امیرالمومنین بوده است. در وبلاگ بنده نیز، نه اسم فرد خاصی برده شده و نه توهینی به احدی صورت گرفته است.

اما سوال این جاست: آیا اینکه عده ای بی سواد بیایند و بدون هیچ دلیل منکر وجود حضرت رقیه شوند و حتی یک سند هم برای ادعای خود ندارند بلکه اسناد علیه ادعای ایشان موجود است، اگر ما به این عده گفتیم بی سواد؛ از عدالت خارج شده ایم و فردی تندرو گشته ایم؟ مگر نخوانده اید: العدل یضع الأشیاء موضعها؛ به فرد بی سواد، بی سواد گفتن عین عدالت است بلکه در این مقام ضرورت هم دارد. البته لازم به ذکر است که بنده فحاشی هایی  که به آن عالم اخلاق شد را قبول ندارم.

ثانیا: برای من، این قضیه خیلی جالبه که: عده ای از ما، وقتی اهانتی به فلان عالم می شود، آشفته خاطر می شویم که چرا؟؟؟ اما وقتی اهانت به یتیم سه ساله ارباب ما می شود، این را تنها اختلاف نظر می دانیم و بس!!!!!! فکیف تحکمون، چگونه حکم می کنید؟!

اما آیا اختلاف نظری بوده است؟ یا به خاطر اینکه بی سوادی عده ای معلوم نشود آن را با الفاظی مثل: اختلاف نظر و... حل می کنیم. ثبت العرش ثم انقش. شما بیایید ثابت کنید که ولو در یک نقل تاریخی که آن بانوی سه ساله ای که با نام حضرت رقیه در شام دفن شده است دختر یکی از اصحاب بوده است. اصلا مقاتل تاریخی ثابت کرده است که اسیرانی که از خانواده اصحاب بوده اند تنها تا کوفه به اسارت برده شده اند. اگر مقاتل یا تواریخی یافتید که حضرت رقیه دختر اصحاب باشد، تازه بحث به این جا می رسد که اختلاف نظر است.

ثالثا: اما اینکه می فرمایید: ایشان، عالم اخلاق بوده اند. من از خداوند متعال طلب آمرزش برای ایشان می کنم. اما عزیزان بدانید که کلاس اول اخلاق این است که: حداقل در آنجایی که علم نداریم نظر ندهیم. یا آنجایی که شبهه است و نمی دانیم کدام است احتیاط کنیم و حرفی و حرکتی انجام ندهیم. "نمی دانم" لفظ خیلی خوبی است.

به تمام عزیزانی که به من توصیه می کنند: "متعادل باشم"؛ باید بگویم: تا تعادل را چه معنی کنیم. رو هوا که نمی شه به یکی بگی: متعادل تر باش!! آیا اینکه اسناد تاریخی و روایی در مورد حضرت رقیه سلام الله علیها را بیان می کنم تندرو هستم. 

اما ای عزیز! ابعاد شخصیتی سیدة الرقیة سلام الله علیها، شناخته نشده است. شیعه هنوز نمی داند که حضرت رقیه سلام الله علیها در خرابه شام چه کرد؟ هنوز نمی داند که بی بی حضرت رقیه سلام الله علیها سفیر امام حسین علیه السلام بود در قلب مرکز بنی امیه و رسالتی عظیم داشت و به نحو احسن این رسالت عظیم را ادا نمود. کاری کرد که در مخیله معاویه و یزید و... نمی گنجید، حماسه ای شگرف آفرید و نیرنگ ۳۰ ساله معاویه را تا قیام قیامت كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ، کرد. او برهان بزرگ رسوایی بنی امیه و غاصبین قبل از اوست. و او برهان بزرگتری است بر مظلومیت ابی عبدالله الحسین علیه السلام. مظلومیتی که اگر نشناسیم با همان شمر و عمر و ابابکر و یزید و... شریک خواهیم شد چه رسد به اینکه این مظلومیت را انکار کنیم:

«من لم يعرف سوء ما أتی إلينا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما نکبنا به فهو شريک من أتی إلينا فيما ولينا به»[1]

«کسی که سختی و ناروائی آنچه که بر ما آل محمّد آمده است از ظلم و ستمی که  برما روا داشتند و حقوق که از ما به يغما بردند وگرفتاری هائی که ما به آن دچار شديم نشناسد؛ با مرتکب آن شريک می باشد.»

خداوند متعال به خاطر این بی بی سه ساله، ما و شما را هدایت کند و از فتنه های آخرالزمان ایمن بدارد.

یا رقیه مدد

کلب الرقیه

دشمنی و کینه توزی سفیانی با نام حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از ظهور

در یکی از روایتی که در مورد آخر الزمان و ظهور سفیانی است؛ وارد شده است که:

«و لا یزال السفیانی یقتل کل من اسمه محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه بغضا لآل محمد»[1]

«سفیانی هر کسی را که نامش محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه است از روی بغض و کینه ای که به آل محمد دارد به قتل می رساند.»

این روایت از چند جهت قابل توجه است:

۱. نام حضرت رقیه، از جمله نام هایی است که همچون نام محمد، علی، حسن و ... مورد علاقه اهل البيت عليهم السلام است و همچنين از نام هايي است که دشمن کور کن و خار چشم مبغضین آل الله مي باشد.

۲. نامگذاری با این اسامی نشانه ای مهم بر محبت اهل البیت علیهم السلام است.

۳. ظاهرا این است که نام رقیه در این روایت بیش از همه ناظر به حضرت رقیه سلام الله علیها می باشد زیرا همانگونه که از نام محمد علی و حسن و حسین و فاطمه، نام پنج تن آل عبا به ذهن می زند و همانگونه که از نام جعفر و موسي، وجود امام صادق و امام کاظم براي ما تداعي مي شود و نه وجود جعفر عموي پيامبر يا موسي بن عمران؛ همانگونه از نام رقيه، چنين به ذهن منتقل مي شود که منظور حضرت سه ساله ارباب است. و اين به خاطر شهرت و کثرت استعمال اين نام در مورد حضرت رقيه سلام الله عليهاست. پس ۱. کثرت استعمال، ۲. ارتکاز ذهني و شهرت؛ بر مي آيد که مقصود اين حديث از نامگذاري به رقيه، همان وجود مقدس بي بي سه ساله سيدة‌ رقيه سلام الله عليها مي باشد.

اما چند نکته در مورد نامگذاری به نام اهل البیت قابل توجه است: نامگذاری به نام ایشان:

اولا نشانه ارادت ما به ایشان است.

ثانیا احیای نام اهل البیت علیهم السلام و به نوعي يادآوري مصیبت ايشان است.

ثالثا این نامگذاری ها تاثیر خاص خود را دارد چنانکه در امام صادق عليه السلام در اين مورد قسم ياد کرده اند:

قیل لأبی عبدالله علیه السلام : «انّا نسمّی بأسمائکم و أسماء آبائکم فینفعنا ذلک؟» فقال: ای والله.

در محضر امام صادق علیه السلام عرض شد «ما فرزندان خود را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می کنیم، آیا این عمل برای ما در پیشگاه الهی اجر و فایده ای دارد؟». حضرت فرمود: بلی، به خدا قسم، فایده دارد.

رابعا وقتی دشمن اهل البیت امری را مبغوض می شمارد این خود نقطه عطفی محسوب می شود زیرا با این نامگذاری ادخال بغض کرده ایم بر قلب دشمنان اهل البیت و این ادخال بغض چنان اهمیت دارد که در روایات عظیم الشأنی ادخال بغض و مخالفت با اعداء اهل البیت معیار مهمی در تبری و ولایت دانسته شده است مثلا در مورد زوار قبر ابی عبدالله الحسین علیه السلام وارد شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: خدایا زائرین قبر ابی عبدالله الحسین را مورد رحمت قرار بده که "مخالفا لاعدائنا" به خاطر مخالفت با دشمنان ما به زیارت ایشان می روند.

ظاهرا این است که سفیانی دشمن ترین افراد نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه است، پس اگر در دل این دشمن امام زمان توسط نامگذاری نام نامی حضرت رقیه، ادخال بغض کنیم یعنی در قلب امام زمان ادخال سرور نموده ایم. زیرا در بسیاری از مواقع رضایت امام عليه السلام در مخالف با دشمنان ایشان است. چنانکه در مورد امام صادق علیه السلام دارد که خدایا زائرین امام حسین علیه السلام را ببخش زیرا "مخالفا لاعدائنا" به زیارت امام حسین علیه السلام می روند.

پس وقتي اسمي مانند "رقيه" هم مورد عنايت اهل البیت عليهم السلام است که همان عنایت ذات باری تعالی است. و هم مورد بغض دشمنان اهل البيت عليهم السلام است؛ معلوم مي شود که چقدر نام نامي و اسم پرمسمايي است و نشانه اي روشن براي شيعيان که فرزندان خود را متبرک به اين نام کنند.

يا رقيه مدد 


[1] . بشاره الاسلام:219؛ الزام الناصب: 2/199. یوم الخلاص :679.

حضرت رقیه سلام الله علیها نهمین غنچه گلی که در خرابه شام شهید شد

آنچه که از روایات برمی آید اینکه اطفال زیادی در مسیر کربلا تا کوفه و شام از اهل البیت علیهم السلام به شهادت می رسند به گونه ای که در روایات از ذبح اطفال و مرگ آنها از شدت عطش بارها یاد شده است. اما باز بین این همه اطفال برخی از آنها تا خرابه شام رسیدند به گونه ای که در برخی از نقل ها چنین روایت شده است که:

عصرها که می شد آن اطفال خردسال یتیم، در کنار درب خرابه صف می کشیدند و می دیدند مردم شام دست کودکان خود را گرفته، آب و نان فراهم کرده و به خانه ها می روند. ولی این ها خسته مانند مرغان پرشکسته، دامن عمه را می گرفتند و می گفتند: عمه، مگر ما خانه نداریم؟! مگر ما بابا نداریم؟![1]

مهم تر اینکه نقل فرموده اند که از آن اطفال یتیم نه تن در خرابه از دنیا رفتند که نهمین آنها حضرت رقیه سلام الله علیها دختر سه سالۀ حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود. [2

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. داستانهایی از حضرت رقیه سلام الله علیها:ص 53.

2. داستانهایی از حضرت رقیه سلام الله علیها: ص55.


دفن حضرت رقیه سلام الله علیها با زنجیرهای اسارت

در جریان معروف مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها نقل شده است که بعد از نبش قبر:

«بدن مطهر را دیدند که در پارچۀ سیاهی کفن شده و یک زنجیر کوچکی هم به گردن آن بانو بود، آن سید از شدت گریه غش می کند چون او را به هوش می آورند، قضیه زنجیر را به مردم می گوید و می فرماید: ببینید ظلم بنی امیه را! صدای ضجه و ناله از مردم بلند می شود»[1]

این مطلب هیچ بعدی نداری زیرا:

اولا حضرت امام زمان علیه السلام می فرماید که اهل حرم سیدالشهدا علیه السلام در غل و زنجیر بوده اند: و صفدوا فی الحدید.

ثانیا برای اینکه اسباب و وسایل ظلم باقی باشد، حضرت رقیه سلام الله علیها را با همان حالت اسارت دفن کرده اند. چنانکه حجر بن عدی وصیت کرده بود که زنجیر آهنی از من برندارید و خون از تنم نشوئید زیرا می خواهم در روز قیامت معاویه را با همین حال ملاقات کنم و احقاق حق خود کنم. از روایات ما هم بر می آید که اهل البیت با همان حالت مظلومیت خود در صحنه محشر خواهند آمد.

لذا حضرت رقیه سلام الله علیها با همان زنجیر های اسارت به خاک سپرده شد و چقدر جانسوز و مظلومانه است.

بی جهت نیست که شاعر از زیان حضرت زینب سلام الله علیها سروده است:

شویمش بغض گلوگیر اگر بـــگذارد         وقت غسلش غل و زنجیر اگر بگذارد



1. مقتل جامع مقدم: 2/208-209.

نه باور نمی کنم!

یاس و شـــرار آه! نه! باور نــمــی کنـم!            سیلـی و روی مـاه! نه! باور نمــی کنم!

در گوشة خرابه و مجروح سلـــــسـلــه!           آن هـم عزیز شــاه! نه! باور نمی کنـــم!

گفــــتند: خارجیست زبانم بریده بــــاد!           نامــــــحرم و نگاه! نه! باور نمی کنــــم!

یک دختر سـه ساله و دلتنگ بودنـــش!          شلاق یک سپـــاه! نه! بـاور نمی کنـــم!

او را به قصد کشت به هـر جا کتک زدنــد         بی جرم و بی گناه! نه! بـاور نمی کنــم!

انسان قدش خمید که زانوی بی رمـــق          بودش عصای راه! نـه! باور نـــمــی کنم!

آب خــــوش از گلـوی رقیــــــــه فرو نرفت         حتـی به قدر آه! نه! بــــــاور نمـــی کنم!

مویش سپید گشت مگر می شود چنین         گفتنـــــد اشتباه! نـــــــه! باور نمی کنم!

عاطفه بی حد امام حسین علیه السلام نسبت به حضرت رقیه سلام الله علیها

امام و حجت خدا در صفات پسندیده از همه خلق بالاتر است. زیرا او حجت خداست. و یکی از این صفات پسندیده، عاطفه و محبت است. روایت ذیل در مورد حضرت سیدالشهداء علیه السلام بسی قابل توجه است:

روی عن سید الساجدین: انی کنت انظر قبل عروض الغشیة الی الی مقاتلة ابی فرایت شخصا من الکفار قد طعن ابی عبدالله علیه السلام بالرمح فلم یقتله ابی فلما انتقلت الامامة الی عرفت ان ذلک الرجل الکافر کان فی صلبه من یقول بولایتنا فحینئذ عرفت سر عدم قتل ابی الحسین علیه السلام ایاه مع التمکن من قتله الکافر اللعین.

امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند: قبل از آنکه بی هوشی بر من عارض شود نگاه به میدان مقاتله پدرم می کردم پس دیدم مردی را که نیزه بر پهلوی پدرم زد و پدرم او را نکشت و چون امامت به من منتقل شد دانستم که در صلب این کافر مردی بود که قائل به ولایت ما می شود (شیعه می شود) پس در این هنگام راز خودداری پدرم حسین از قتل او را با اینکه توان کشتن آن کافر لعین را داشت دانستم.

سوال این جاست:

امامی که عاطفه و مهر و محبت او تا این حد است؛ که حاضر است زخم نیزه بر جان خویش بخرد و به خاطر شیعه ای که معلوم نیست تا چند سال دیگر بوجود آید؛ به کسی که به قصد قتل او به او نیزه می زند کاری ندارد؛ این امام عطوف، نسبت به دختر کوچک سه ساله خود چه مهر و عطوفتی را ابراز می کند؟ به خاطر دختری که از نسل خیر سلیل است؟!

او که به خاطر دوستش با دشمن چنین معامله می کند و چنین محبت می ورزد با دختر دردانه و نازدانه اش که نوه منوره حضرت خاتم الانبیا و حضرت صدیقه طاهره و مولا امیرالمومنین است چه مهری می ورزد؟!!! اینجاست که باید گفت: محبت و عاطفه امام در مورد حضرت رقیه سلام الله علیها بیش از حد تصور است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسرار الشهادة: ج2، ص626؛  تذکرة الشهداء ج2، ص111؛ معالی السبطین: ج2، ص29.

حضرت زینب سلام الله علیها: مصیبت رقیه در خرابه کمرم را خم و مویم را سپید گرداند.

روایت شده است هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها با همراهان به مدینه بازگشت، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور ایشان آمدند. حضرت زینب سلام الله علیها تمامی حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آنها بیان می کرد، و آنها می گریستند تا اینکه به یاد حضرت رقيّه افتاد و فرمود:

«اما مصیبت شهادت رقيّه (سلام الله علیها) در خرابۀ شام، کمرم را خم و مویم را سفید کرد.»

زن ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به شیون و ناله و گریه بلند شد، و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقيّه سلام الله علیها بسیار گریستند.[1]

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] . سرگذشت جانسوز حضرت رقیه: 50-51؛ عزاداری امام حسین علیه السلام، حیدر قنبری: 73.

بسکه زیر درد ضرب چکمه ها خم شد خمید

روی زهرای ســــه ساله ســوی جـــــنت پر کشید    بسکه سنگین بود این غم موی زینب شد سپید

عشقـــبازی را از این مـــجنون بلاکـــش بــــــــبین    بوســـه ای از لعـــل بابــا را بـــه نقـــد جــان خـــرید

روز از فـــرط حـــیا از عمـــه اش رو می گــــــــرفت     دست خسته شب به زخم پشت و بازو می کشید   

راه نه، پا می کــشــــید این روزهــــای آخــــــرین      دخــــتری کـــــــه در دل صــــحرا پـــی نــــاقه دویـد    

ذره ذره آب شـــد از تــــرس زجـــــــــر و سـلسلـه     بسکه زیر درد ضرب چکمه ها خم شد خمیــد   

حـــاجتی جـــز دیـــــــدن روی مــــه بابا نـــداشت      آنــــــــــقدر زد نالـــه تــا بــــر آرزوی خــود رســــید   

دیــــــدی آخر زحـــمت زینــــــــب همه بر باد رفت      با پـــر بشــــکسته از کنــــج قفــــــس تـــنها پـرید

گــــفت با کلـــثوم، عمه زیر این هفت آسمـــــان       از مــن دلــخون گــرســــــــنه تر یتیــمی کـس ندید

دیدار حضرت رقیه سلام الله علیها با عموی رضاعی اش در راه اسارت

در بحر المصائب آمده است:

امام حسین علیه السلام را برادری رضاعی بود به نام عبدالله بن قیس انصاری، پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام از مدینه به حلب مسکن نمود و هر سال بعد از حج خدمت سیدالشهداء می آمد تا آن سال که آن حضرت به کربلا آمد.

عبدالله تحف و هدایایی چند مرتب و رو به کوفه نهاد تا در خدمت حضرت باشد. در میان راه به نصیبین رسید در چمنی خرم جای گرفت ناگاه سیاهی کاروانی پیدا شد، خرسند شد که یار و مونسی پدید آمد. چون نزدیک شدند زنی چند بر شتران سوار دیدو آن جماعت چون در کنار نهر آب رسدند فرود آمده زنی بلند بالا دید طفل سه ساله در بغل می گرید. کفی از آب برداشت چندان گریست که اشکهایش در آب ریخت و آب را بریخت. و فرمود:

«اشرب الماء و أخی قتل عطشانا»

«آیا آب بنوشم با اینکه برادرم تشنه کشته شد؟»

در آن حال بیماری با غل و زنجیر سوار شتر خواست پیاده شود، از شتر غلطید. تمام زن ها دور او جمع شدند. عبدالله گوید: متحیرانه نگاه می کردم. بانوی سیاه پوش فرمود: به نامحرم منگر. گفتم: نظرم از راه خیر است. غریب این دیارم و به زیارت برادرم به کوفه می روم.

فرمود: نامت چیست؟ برادرت کیست؟ گفتم: نامم عبدالله پسر قیس انصاری و برادرم حسین بن ابی طالب است. چون نام برادرش را شنید فریاد کشید: «وامحمداه! واعلیاه! هذا رأس أخی الحسین»، اینک سر برادرم حسین است، اگر می خواهی او را زیارت کنی زیارتش کن. عبدالله صدایش به گریه بلند شد و می گفت: واحسیناه و بر سر و صورت می زد.[1]

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] . بحر المصائب: مطابق نقل کتاب بزرگترین غوغای جهان در کوفه و شام: 132.

مادر گرامی حضرت رقيّه سلام الله علیها

براساس نوشته‏هاي بعضي کتاب هاي تاريخي، مادر حضرت رقيه سلام الله علیها، «امّ اسحاق» است که نام او حبوه[1] می باشد. ایشان پيش‏تر همسر امام حسن مجتبي عليه‏السلام بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن عليه‏السلام به عقد امام حسين عليه‏السلام درآمده است و فضائل زیادی برای آن بانو برشمرده اند.[2]

ام اسحاق یا ام الحق[3] فرزند طلحة بن عبیدالله[4] است. نام او را عاتکه[5] و مادرش را جرباء بنت قسامه از قبیلة «طی» گفته اند. [6]

 مادر حضرت رقيّه سلام الله علیها از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مي‏آيد. بنا به گفته شيخ مفيد درکتاب «الارشاد» کنيه ايشان «بنت طلحه» است.[7]

برخی از علما روایت کرده اند که: مادر گرامی حضرت رقیّه سلام الله علیها بعد از ولادت ایشان بیمار شد و دیری نپائید که از دنیا رحلت فرمود.[8]

به هر حال طبق پاره ای از روایات حضرت رقیّه سلام الله علیها قبل از واقعۀ کربلا مادر از دست داده بود. چنانکه یکی از جهات علاقۀ امام حسین عليه السلام به حضرت رقیّه سلام الله علیها را این مطلب دانسته اند که او در آن هنگام مادر نداشت و امام حسین عليه السلام به زینب سلام الله علیها توصیه کرده بود که همواره او را همراه خود نگه دارد و از او مادری کند.[9]


[1] . شاهکار آفرینش (مقتل شیخ الرئیس): 322.

[۲] . علي بن عيسي، الاربلي، کشف الغمة في معرفة الائمة،ج2، ص216.

[3] . ناسخ التواریخ: 2/235.

[4] . المعارف: 231، نام پدر طلحه را عبدالله نیز گفته اند: (مناقب: 4/85).

[5] . جلاء العیون، شبّر: 2/146.

[6] . الاغانی: 21/144؛ مقاتل الطالبین: 179.

[۷]. الارشاد،ج2، ص200.

[8] . السیدة الرقیة: 24.

[۹]. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها: 16.

زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود

از آن شبی که زجـــــر مرا دســـت عمـــه داد

لکنــــت زبان من نــه مـــــــــداوا نمی شــــود

پیـــــر زنـــی که موی مــرا می کـــشید گفت:

زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود