اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

فضائل امیرالمومنین 1

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

فصل دوّم : در بیان فضائل امیرالمؤ منین علیه السّلام استبـر اهـل دانـش و بـینش مخفى نیست که فضائل امیرالمؤ منین على علیه السّلام را هیچ بیان و زبان برنسنجد و در هیچ باب و کتاب نگنجد بلکه ملائکه سموات ادراک درجات او نتوانند کـرد، و فـى الحـقیقة فضائل آن حضرت را اِحْصاء نمودن ، آب دریا را به غرفه پیمودن اسـت . و در احـادیـث وارد شـده کـه مـائیـم کـلمـات پـروردگـار کـه فضائل ما را احصا نمى توان کرد.(5) وَلَنِعْمَ ما قیلَ:
شعر :
منتهی الامال ، ج1

کتاب فضل ترا آب بحر کافى نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

و بـه هـمـیـن مـلاحـظـه ایـن احـقـر را جرئت نبود که قلم بر دست گیرم و در این باب چیزى نـویـسم لیکن چون حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام معدن کرم و فتوت است رجاء واثق آن اسـت کـه بـر مـن بـبـخـشـایـد و ایـن مـخـتـصـر خـدمـت را قبول فرماید. وَما تَوْفیقى اِلا بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَاِلَیْهِ اُنیبُ.
بـدان کـه فـضـائل یـا نـفـسـانـیـّه اسـت یـا بـدنیّه و امیرالمؤ منین صلى اللّه علیه و آله و سـلامَّکْمَل و اَفْضَل تمام مردم بود بعد از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در این دو نـوع فـضـایـل به وجوه عدیده . و ما در اینجا به ذکر چهارده وجه از آن اکتفا مى کنیم و به این عدد شریف تبرّک مى جوئیم :
مجاهدت حضرت على علیه السّلام وجـه اول : آنـکه آن جناب جهادش در راه خدا زیادتر و بلایش عظیم تر بود از تمامى مردم در غـزوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و هیچ کس به درجه او نرسید در این باب ؛ چـنـانـکه در غزوه بَدْر که اول جنگى بود که مؤ منین به آن مُمْتحَن شدند، جناب امیرالمؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام در آن جـنـگ بـه دَرک فـرستاد ولید و شیبه و عاص و حنظله و طعمه و نـوفـل و دیـگـر شـجـاعـان مـشـرکـیـن را و پـیـوسـتـه قـتـال کـرد تـا نـصـف مـشـرکـیـن کـه مـقـتـول گـشـتـند بر دست آن حضرت کشته گردیدند و نصف دیگر را باقى مسلمین با سه هزار ملائکه مُسَوّمین کشتند؛ و دیگر غزوه اُحُد بود که مردم فرار کردند و آن حضرت ثابت ماند و لشکر دشمن را از دور پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم دور مى کرد و از آنها مى کـشـت تـا زخـمهاى کارى بر بدن مقدسش وارد شد با این همه رنج و تَعَب ، آن حضرت را هـول و هـرب نـبـود و پـیـوسـتـه اَبـْطـال رجـال را کـشـت تـا از حـضـرت جـبـرئیـل در مـیـان آسمان و زمین نداى لاسَیْفَ اِلا ذُوالْفِقار وَلا فَتى اِلا عَلىّ شنیده شد. و دیگر غزوه احزاب بود که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عَمْروبن عَبْدَود را کشت و فتح بـر دسـت آن حـضرت واقع شد و پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در حق او فرمود که (ضـربـت عـلى عـلیـه السـّلام بـهـتر است از عبادت جن و انس ). و دیگر جنگ خیبر بود که مَرحَب یهودى بر دست آن حضرت کشته گشت و دَرِ قلعه را با آن عظمت به دست معجزنماى خـود کـَنـْد و چـهـل گـام دور افـکـنـد و چهل نفر از صحابه خواستند حرکت دهند نتوانستند! و دیـگر غزوه حُنَیْن بود که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم با ده هزار نفر از مـسـلمـیـن بـه جـنـگ رفـت و ابـوبـکـر از کـثـرت جـمـعیت تعّجب کرد و تمام منهزم شدند و با رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم باقى نماند مگر چند نفر که رئیس آنها امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، پس آن حضرت اَبُوجَرْوَلْ را کشت تا آنکه مشرکین دلشکسته شدند و فـرار کـردنـد و فـرار کـنـندگان مسلمین برگشتند. و غیر این غزوات از جنگهاى دیگر که اربـاب سـِیَر و تواریخ ضبط نموده اند و بر متتبّع آنها ظاهر است کثرت جهاد و شجاعت و بزرگى ابتلاء آن حضرت در آن غزوات .(6)
 

محدثین بزرگ و ولایت علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

و اما فن حدیث. در این فن نیز موضوع استدلال، بهمان وتیره که در علم تاریخ بیان شد بى کم و کاست وارد است. زیرا : محدث. نیز بهر جانب و هر دسته از حدیث با توسعه که در دامنه آن وجود دارد توجه نماید. روایات صحیحه و مسندى خواهد یافت که مشعر بر این مزیت و تقدم براى ولى دین "على علیه السلام" میباشد بطورى که هر طبقه از طبقه قبل از خود این حدیث را دریافت نموده تا دور منتهى میشود بطبقه صحابه یعنى آنان که خود حضور داشته و و این خبر را از منبع وحى صلى الله علیه و آله شنیده اند : و در این اینکه طبقات متعدده روات فاصله طولانى تشکیل داده اند، همان نورانیت خیره کننده این واقعه باقى و احساس میشود : با چنین کیفیت اگر محدث از ذکر چنین حدیثى "که تا این حد از اهمیت و عظمت را واجد است" اهمال یا غفلت نماید از ایفاء حق امت اسلامى کاسته و مسلمین را از یک قسمت زیاد حقایق پاکیزه که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله از گنجینه وسیع مواهب و احسان خود بملت اسلام روا داشته و عنایت فرموده محروم و بى نصیب نموده، و از راه یافتن بشاهراه روشنى که پیغمبرشان راهنمائى فرموده است امت اسلامى را باز داشته است.

"اکنون نام جمله از محدثین بزرگ. آنها که واقعه"

"غدیر خم را حدیث نموده اند :"  

1 - پیشواى مذهب شافعى - ابو عبد الله محمد بن ادریس شافعى "وفات 204" - طبق مذکور در " النهایه " ابن اثیر

2 - پیشواى مذهب حنبلى - احمد بن حنبل "متوفى 241" در "مسند" و "مناقب"

3 - ابن ماجه "متوفى 273" در "سنن"

4 - ترمذى "متوفى 279" در "صحیح" خود

5 - نسائى "متوفى 303" در "خصایص"

6 - ابویعلى موصلى "متوفى 307" در "مسند" خود

7 - بغوى "متوفى 317" در "مصابیح السنه"

8 - دولابى "متوفى 320" در "الکنى و الاسماء"

9 - طحاوى "متوفى 321" در "مشکل الاثار"

10 - حاکم "متوفى 405" در "مستدرک"

11 - ابن المغازلى شافعى "متوفى 483" در "مناقب"

12 - ابن منده اصفهانى "متوفى 512" در تالیف خود بطرق متعدده

13 - خطیب خوارزمى "متوفى 568" در "مناقب" و در "مقتل ابى عبد الله الحسین علیه السلام"

14 - گنجى "متوفى 658" در "کفایت الطالب"

15 - محب الدین طبرى "متوفى 694" در "الریاض النضره" و "ذخایر العقبى"

16- حموینى "متوفى 722" در "فراید السمطین"

17 - ذهبى "متوفى 748" در "تلخیص"

18 - هیثمى "متوفى 807" در "مجمع الزواید"

19 - جزرى "متوفى 830" در "اسنى المطالب"

20 - ابو العباس قسطلانى "متوفى 923" در "المواهب اللدنیه"

21 - متقى هندى "متوفى 975" در "کنز العمال"

22 - هروى قارى "متوفى 1014" در "المرقاه فى شرح المشکات"

23 - تاج الدین مناوى متوفى 1031" در "کنوز الحقایق فى حدیث خیر الخلایق" و "فیض القدیر"

24 - شیخانى قادرى - در "الصراط السوى فى مناقب آل النبى صلى الله علیه و آله"

25 - باکثیر مکى "متوفى 1047" در "وسیله المال فى مناقب الال"

26 - ابو عبد الله زرقانى مالکى "متوفى 1122" در "شرح المواهب"

27 - ابن حمزه دمشقى حنفى در "البیان و التعریف"

- و غیر اینها از محدثین -

اینهم از لحاظ فن حدیث. 

 

الغدیر ، ج1

پایان عمر زمین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

تنبیه و توضیحى مهم!

در یکى از روایات گذشته آمده بود:

... دوازده نفر خلیفه از آنان در مى‏گذرد و پس از آن فتنه و آشوب مى‏گردد.

و در دیگرى آمده بود:

این دین همواره - تا زمانى که دوازده نفر از قریش باقى باشند - استوار و بر پاست، و هر گاه از دنیا بروند زمین اهل خود را فرو مى‏برد.

این دو عبارت دلالت بر آن دارند که بعد از دوازدهمین امام از امامان پس از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، عمر این عالم پایان مى‏یابد.بنابراین، لازم است عمر یکى از این دوازده نفر تا نهایت این دنیا به طول انجامد، و این چیزى است که اکنون با طول عمر وصى دوازدهم، مهدى آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) محمد بن الحسن العسکرى (علیه السلام) به وقوع پیوسته است. زیرا، مجموعه آن روایات تنها بر امامان دوازده گانه مذکور صادق بوده و بر غیر ایشان راست نباید.

و الحمد لله رب العالمین‏  

 

منبع: امامان این امت دوازده نفرند

امامان بعد از رسول

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اسامى دوازده نفر در مکتب خلفا

الف - امام جوینى‏(39) از عبد الله بن عباس روایت کند که گفت: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: انا سید النبین و على بن ابى طالب سید الوصیین، و ان اوصیائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى من آقاى پیامبران و على بن ابى طالب آقاى اوصیاست، همانا اوصیاى پس من دوازده نفرند، اولینشان على بن ابى طالب و آخرینشان مهدى است.

ب - امام جوینى باز هم به سند خود از ابن عباس روایت کند که گفت: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

همانا خلفاى من و اوصیایم و حجتهاى خدا بر مردم پس از من دوازده نفرند، اولینشان برادرم و آخرینشان فرزندم خواهد بود. گفته شد: اى رسول خدا! برادر شما کیست ؟ فرمود: على بن ابى طالب. گفته شد: فرزند شما کیست ؟ فرمود: آن مهدى است. کسى که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند همان گونه که از ظلم و ستم انباشته شده است. قسم به آن که مرا بشارتگر و بیم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنیا باقى نماند مگر یک روز، خداوند این روز را آنقدر طولانى کند تا فرزند من مهدى در آن خروج کند و روح خدا عیسى بن مریم فرود آید و در پس او نماز بگزارد و زمین از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروائى اش مشرق و مغرب را فراگیرد.

ج - جوینى باز هم به سند خود روایت کند که راوى گفت: شنیدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمود: انا و على و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون. من و على و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاکیزگان و معصومانیم‏(40).

سیاست حاکم بر مکتب خلفا در طى قرون بر آن بود که امثال اینگونه احادیث را از دسترس ابناى امت اسلامى بدور داشته و بر آنها پرده پوشاند. و راستى را که بخش عظیم پیروان این مکتب در این راه، جهاد شایانى کردند، و ما نمونه هائى از آن را در بحث و بررسى از اقدامات مکتب خلفا با نصوص سنت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) که مخالفت دیدگاهشان بود در معالم المدرستین آوردیم. و چون در این بحث مجالى براى آوردن آن احادیث نداریم، تنها روایاتى را مى‏آوریم که به معرفى امامان دوازده گانه پرداخته است. روایاتى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که در آنها متواترا به اسامى ایشان اشاره و تصریح شده است.   

منبع: امامان این امت دوازده نفرند

اهمیت غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اهمیت غدیر در تاریخ

در نظر هیچ خردمندى تردید پذیر نیست که شرف و برترى هر چیزى بسته بفایده و نتیجه آن چیز است. بنابراین قاعده : در میان موضوع هاى تاریخى نخستین امرى که میتواند متضمن مهمترین فواید و نتایج باشد موضوعى است که دین الهى بر آن پایه گذارى شده و کیش و آئینى بر اساس آن استوار گشته و قوائم و استوانه هاى مذهبى بر آن نصب و اتى از آن بوجود آمده باشد و دولتهائى بر آن مبنى و اساس متشکل وصیت شهرت آن مداوم و ذکر آن جاودانى گردیده باشد. بهمین جهت است که پیشوایان تاریخ در ثبت مبادى و تعالیم ادیان فداکارى نموده و وقایع تابعه و شئون مربوطه بان از قبیل - کیفیت پیدایش و نحوه دعوت و مبارزات و حکومات و سایر تشکیلات مترتبه به آنرا که روزگاران دراز و قرنهاى متمادى بر آن گذشته همه را ثبت و قید نموده اند.

سنه الله فى الذین خلوا و لن تجد لسنه الله تبدیلا.

بدیهى است که، در چنین موارد چنانچه مورخ نسبت بامرى از امور مربوطه باین موضوع مسامحه و یا در ثبت و ضبط آن اهمال نماید در رشته تاریخى و طومار تالیفش فاصله و شکافى تولید شود که هیچ امرى آنرا پر نمیکند، و تاریخى که آغاز و مبدء آن در اثر چنین غفلت و اهمالى مبهم و نامعلوم گردد چه بسا موجب آن شود که خواننده چنین تاریخى نسبت بسرانجام و پایان آن نیز دوچار سرگردانى و جهل گردد واقعه تاریخى " غدیرخم " از جمله همین قضایاى مهمه و خود خطیرترین موضوع تاریخى در جهان اسلام است. زیرا. این واقعه مهم با بسیارى از براهین قاطعه "مرتبط بان" مبنى و اساس مذهب آنهائى است که از آثار خاندان پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله پیروى مینمایند که شامل ملیونها. از نفوس مسلمانان است، در این گروه عظیم مظاهر دانش و بزرگى نمایان و از میان آنها دانشمندان بنام حکما. فلاسفه. مردان بزرگ. نوابغ در علوم و فنون متنوعه. سلاطین. سیاستمداران. فرماندهان. ادبا. فضلا. برخاسته اند.. : و کتب و مولفات گرانبها در هر فن از آنان در جهان منتشر گشته بنابراین اگر مورخ. خود از این گروه باشد، بر او فرض و واجب است که اخبار و مطالب مهمه مربوط به بدو دعوت نبوى صلى الله علیه و آله را بوسیله ثبت و ضبط در تاریخ خود بطور تفصیل در دسترس استفاده هم کیشان خود قرار دهد. و اگر مورخ از غیر این گروه "یعنى غیر از گروه پیروان آثار خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله باشد. باز همین ضمن بررسى در تاریخ جمعیت بزرگى مانند این گروه ناچار است که نسبت بچنین واقعه مهمى "اگرچه با سادگى و بساطت هم شده" ذکرى بنماید و یا چنانچه تحت تاثیر عواطف قومى و مسخر هیجانات فتنه جویانه طایفه خود شده ذکر این قضیه تاریخى را با امورى که در پیرامون این قضیه از لحاظ انتقاد در دلالت آن مورد نظر او است توام نماید.

"اینکه گفتیم : انتقاد در دلالت... این تنها جهتى است که ممکن است دستاویز ایجاد اختلاف قرار گیرد" زیرا براى مورخین از این قبیل مقدور و میسر نخواهد بود که بر سند و مدارک این قضیه طعنى وارد کنند و یا آنرا ضعیف بشمارند ؟ زیرا با آن جهد و مشقتى که پیغمبر صلى الله علیه و آله در کیفیت "زمانى و مکانى" ابلاغ این امر در روز غدیر خم بر خود هموار فرمود وقوع این قضیه طورى است که حتى دو نفر هم در آن اختلاف ندارند. هر چند بعلل اغراض و شائبه هائى که بر افراد آگاه و بینا پوشیده نیست در مدلول و مفاد آن تشکیل اختلاف داده اند... اینک، بذکر و خصوصیات مورخینى که واقعه غدیرخم را در آثار و کتب تاریخى خود ثبت نموده اند مبادرت میشود :

نام مورخ، تاریخ فوت او، نام کتاب او

1 - بلاذرى، 279هجرى، انساب الاشراف

2 - ابن قتیبه، 276 هجری، " المعارف " و الامامه و السیاسه "

3 - طبرى، 310 هجری، کتابى در خصوص این موضوع نوشته

4 - ابن زولاق لیثى مصرى، 278 هجری، در تالیف خود

5 - خطیب بغدادى، 463 هجری، در تاریخ خود

6 - ابن عبد البر، 464 هجری، الاستیعاب

7 - شهرستانى، 548 هجری، الملل و النحل

8 - ابن عساکر، 571 هجری، تاریخ شام

9 - یاقوت حموى، 626 هجری، جلد 18 معجم الادباء صفحه 84 چاپ اخیر

10 - ابن اثیر، 630 هجری، اسد الغابه

11- ابن ابى الحدید، 656 هجری، شرح نهج البلاغه

12 - ابن خلکان، 582 هجری، وفیات الاعیان

13 - یافعى، 768 هجری، مرآت الجنان

14 - ابن الشیخ البلوى، حدود 605، در " الف باء "

15 - ابن کثیر شامى، 774 هجری، البدایه و النهایه

16 - ابن خلدون، 808 هجری، در مقدمه تاریخ خود

17 - شمس الدین ذهبى، 748 هجری، تذکره الحفاظ

18 - نویرى، حدود 833 هجری، نهایه الارب فى فنون الادب

19 - ابن حجر عسقلانى، 852 هجری، " الاصابه " و " تهذیب التهذیب "

20 - ابن صباغ مالکى، 855 هجری، الفصول المهمه

21 - مقریزى، 845 هجری، الخطط

22 - جلال الدین سیوطى، 911 هجری، در کتب متعدده

23 - قرمانى دمشقى، 1019 هجری، اخبار الدول

24 - نور الدین حلبى، 1044 هجری، السیره الحلبیه

و غیر اینها از مشاهیر فن تاریخ

این از نظر علم تاریخ و شان مورخ. 

 

الغدیر ، ج1

حب علی بن ابیطالب

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

فرمان رسا و آشکار

بسم الله الرحمن الرحیم

از زبان پیامبر بزرگوار - صلى الله علیه و آله عنوان صحیفه المومن حب على بن ابى طالب "علیه السلام" است.

سر آغاز طومار و برنامه هر فرد با ایمان، دوستى على بن ابى طالب "علیه السلام" است. هر کس خوشنود و شادمان باشد باینکه زندگانى و مرگ او هم آهنگ و همانند زندگى و مرگ من باشد و جایگاه او در بهشت آراسته جاودانى باشد که نهال آن را پروردگار من بدست قدرت خود نشانده. باید پیروى کند و دوست بدارد على علیه السلام را پس از من و پیروى کند و دوست بدارد پیرو و دوست او را، و به پیشوایان بعد از من اقتدا نماید چه آنان عترت منند و از سرشت من آفریده شده اند و از سرچشمه درک و دانش نصیب کافى گرفته اند، واى بر آن گروه که فضیلت و برترى آنها را دروغ پنداشته و رشته پیوسته مرا با آنها بگسلند خداى.. شفاعت مرا بانان نرساند. 

 

الغدیر

امامان در تورات

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

امامان دوازده گانه در تورات‏

ابن کثیر گوید: در توراتى که در دست اهل کتاب است موضوعى آمده معناى آن چنین است:

خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را به وجود اسماعیل (علیه السلام) بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتى بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر را از بزرگان و فرزانگان قرار دهم.

و گوید: ابن تیمیه گوید: اینان که به وجودشان بشارت داده شده، همان است که در حدیث جابربن سمره آمده و مقرر گردیده تا در میان امت پراکنده باشند، و اینکه قیامت بر پا نگردد مگر آنکه موجود شده باشند، و بسیارى از یهودیانى که به اسلام مشرف شده‏اند، اشتباه کرده و پنداشته‏اند آنان همان کسانى اند که فرقه را فضه (= شیعیان دوازده امامى) به سوى آنان دعوت کرده و از ایشان پیروى مى‏کنند(14).

مولف گوید: بشارت مورد اشاره در سفر پیدایش تورات امروزین، باب: (17 شماره 18 - 20) اصل عبرى چنین است:

قى لیشماعیل بیرختى اوتو قى هفریتى اوتو قى هربیتى بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قى نتتیف لگوى گدول‏(15).

ترجمه: اسماعیل را مبارک ساخته و جدا او را بهره‏مند و پر بار و کثیر و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمى تبدیل خواهم کرد.

این بخش از تورات اشاره به آن دارد که، مبارکى و پربارى و کثرت افراد تنها در نسل اسماعیل (علیه السلام) است.

واژه شنیم عسار یعنى: دوازده نفر، که لفظ عسار اعداد ترکیبى که معدود آن مذکر باشد، مى‏آید (16) و معدود در اینجا نسیئیم و مذکر است و با اضافه شدن یم در آخر آن معناى جمع مى‏دهد. مفرد آن ناسى یعنى: امام و پیشوا و رئیس است‏(17).

و اما سخن خداوند به ابراهیم (علیه السلام) در همان بخش نیز، یعنى عبارت فى نتنیف لگوى گدول، واژه فى نتنیف مرکب است از فى که حرف عطف است، و ناتن که فعل است و به معناى: قرار مى‏دهم، و یف که ضمیر است و در آخر فعل آمده به اسماعیل (علیه السلام) باز مى‏گردد، یعنى: او را (چنین) قرار مى‏دهم (18). و اما لفظ گوى به معناى امت و مردم است‏(19)، و گدول به معناى کبیر و عظیم(20) و تمام جمله یعنى: او را امت کبیر و بزرگى گردانم.

از مجموع این فقره روشن مى‏گردد که مقصود از کثرت و برکت در نسل اسماعیل (علیه السلام) دقیقا رسول خدا محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت (علیه السلام) مى‏باشند، و آنانند که دنباله و امتداد نسل اسماعیل (علیه السلام) هستند. زیرا، خداوند متعال به ابراهیم (علیه السلام) فرمود: از سرزمین نمرود خارج شده و به شام برود. آن حضرت نیز، همراه با همسرش ساره و لوط به فرمان خدا هجرت کردند و در سرزمین فلسطین فرود آمدند.

خداوند متعال ثروت ابراهیم (علیه السلام) را بسیار فزونى بخشید. ابراهیم گفت: خداوند! من با این مال بدون اولاد چه کنم؟ خداى متعال به او وحى کرد: من فرزندان تو را به قدرى کثیر وبسیار گردانم که به تعداد ستارگان باشند در آن زمان هاجر کنیزک ساره بود و او را به ابراهیم (علیه السلام) بخشد، هاجر از ابراهیم (علیه السلام) باردار شد و اسماعیل (علیه السلام) را براى او به دنیا آورد. سن ابراهیم (علیه السلام) در آن حال 86 سال بود(21).

قرآن کریم در ضمن دعاى ابراهیم (علیه السلام) و در خواست او از خداى متعال، به این حقیقت روشن اشاره کرده و مى‏فرماید: ابراهیم گفت:

ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاه فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون پروردگارا! من برخى از ذریه خود را در بیابانى خشک، در کنار خانه محترم تو جاى دادم تا نماز را به پاى دارند. پروردگارا! دلهائى از مردمان را به سوى آنان بگردان و آنان را از ثمرات ده باشد که سپاس گویند. ابراهیم / 37

این آیه کریمه تاکید مى‏کند که ابراهیم (علیه السلام) برخى از ذریه و نسل خود را که اسماعیل و فرزندان متولد او در مکه بودند، در کنار خانه خدا جاى داد متعال در خواست کرد تا رحمت و هدایت بشر در طول تایخ را بر عهده ذریه و فرزندان او قرار دهد، خداوند نیز دعوتش را پذیرفته و آن را در نسل او، محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و دوازده امام (علیه السلام) قرار است.

امام باقر (علیه السلام) دراین باره فرموده است: نحن بقیه تلک العتره و کانت دعوه ابراهیم لنا مائیم بقیه آن (ذریه و) عترت و دعایى ابراهیم (علیه السلام) براى ما بود(22).  

 

منبع: امامان این امت دوازده نفرند

امامان امت اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

نص صریح پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بر تعداد امامان (علیه السلام)

حدیث عدد امامان:

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) خبر داده است که، امامانى که بعد از او مى‏آیند، دوازده نفرند. این موضوعى است که صاحبان کتب صحیح و مسند که در زیر مى‏آید، از آن حضرت روایت کرده‏اند:

الف - مسلم در صحیح خود از جابربن سمره روایت کند که گفت: شنیدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمود: این دین همیشه، تا قیام قیامت و تا هنگامى که دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند، استوار وبر پاست. این خلفا همگى از قریش اند.

در روایت دیگرى آمده است: همیشه کار مردم روبراه است...

در دو روایت دیگر آمده است: تا آنکه دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند.

در حدیث دیگرى است که فرموند: تا پایان دوازده نفر(1).

و در صحیح بخارى گوید: از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدم که مى‏فرمود: دوازده نفر امیر و فرمانده‏اند. راوى گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پس از آن سخنانى فرمود که من نفهمیدم، پدرم گفت: فرمود: همگى آنان از قریش اند.

در روایت دیگرى مى‏گوید: سپس رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) سخنانى فرمود که بر من پوشیده ماند، از پدرم پرسیدم: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) چه فرمود؟ پدرم گفت: فرمود: همگى آنان از قریش اند(2).

در روایت دیگرى است که فرمود: دشمنى کسانى که با آنان دشمنى کنند، زیانى به ایشان نمى‏رساند(3).

ب - در روایت دیگرى است که رسول خدا فرمود:

لا تزال هذه الامه مستقیما امرها، ظاهره على عدوها، حتى یمضى منهم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش، ثم یکون المرج او الهرج

کار این امت همیشه به سامان است و پیوسته بر دشمنانشان پیروزند تا آنگاه که دوازده نفر خلیفه، همگى از قریش، در گذرند. پس از آن فساد و خرابى یا فتنه و آشوب خواهد بود(4).

ج - در روایت دیگرى آمده است که فرمود:

این امت دوازده نفر قیم دارد که هر کس آنان نکند، زیانى به ایشان نرساند، همگى آنان از قریش اند(5).

د - در روایت دیگرى فرمود:

کار این مردم تا هنگامى که دوازده مرد بر آنان ولایت داشته باشند، همواره در جریان است‏(6).

ه - از قول انس روایت کنند که آن حضرت فرمود:

این دین تا دوازده نفر از قریش باشند، به هیچ روى نابود نگردد، و چون از دنیا برومند، زمین نیز، اهل خود را فرو مى‏برد(7).

و - در روایت دیگرى فرمود:

کار این است، تا هنگامى که همه آن دوازده نفر قیام کنند، همیشه قرین پیروزى است. آنان همگى از قریش اند(8).

ز - احمد بن حنبل و حاکم و دیگران از مسروق روایت کنند که گفت: شبى نزد عبد الله بن مسعود نشسته بودیم و او قرآن به ما مى‏آموخت که مردى پرسید: اى ابا عبد الرحمان!آیا از رسول خدا پرسیدید چه تعداد از این امت به خلافت مى‏رسند؟ عبدالله گفت: از هنگامى که به عراق آمده‏ام، هیچ کس پیش از تو، چنین سوالى از من نکرده است. بعد گفت: ما این موضوع را (از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)) پرسیدیم و آن حضرت فرمود: آنان دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى اسرائیل‏(9).

ح - در روایت دیگرى ابن مسعود گوید: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

خلفاى بعد از من به تعدا اصحاب موسى هستند(10).

ابن اثیر گوید: همانند این از عبد الله بن عمر و حذیفه و ابن عباس نیز، روایت شده است‏(11).

مولف گوید: نمى‏دانم مقصود ابن کثیر از روایت ابن عباس، همان است که حاکم حسکانى از ابن عباس روایت کرده یا غیر آن است.

روایات گذشته صریحا مى‏گوید: عدد والیان دوازده نفر و همگى از قریش اند. و امام على (علیه السلام) در سخن خود مقصود از قریش در این روایات را بیان کرده و مى‏فرماید:

همه امامان از قریش اند و در این تیره از هاشم (= اهل البیت (علیه السلام)) جایگزین شده‏اند، (ولایت) براى غیر آنان روانیست و والیان جز ایشان شایسته (ولایت) نباشند(12). و نیز فرمود:

اللهم بلى لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته...

خداوندا! آرى، زمین هرگز از قیام کننده به حق براى خدا خالى نخواهد شد، (این امام قائم) یا پیروز است و نمایان و یا خائف است و پنهان، تا حجتها خدا و نشانه‏هاى روشن الهى نابود نگردد. 

 

منبع: تعداد امامان این امت دوازده نفرند0(تألیف علامه عسگری)

علماء قرن چهارم و غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علماء قرن 4  

- ابو عمرو، احمد بن عبد ربه قرطبى متوفاى 328، ابن خلکان در جلد 1 تاریخش ص 34 شرح حال او را ثبت و گفته : نامبرده از علمائى است که داراى محفوظات بسیار و اطلاع زیاد بر اخبار مردم بوده و کتاب " العقد الفرید " را که از کتب سودمند است، او تصنیف نموده، نامبرده در جلد 2 کتاب خود " عقد الفرید " ص 275 چنین نگاشته : على علیه السلام در سن پانزده سالگى اسلام آورد و او اولین کسى است که شهادت بوحدانیت خداوند و رسالت محمد صلى الله علیه و آله داد، و پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه و روایت از او در داستان احتجاج مامون بر چهل تن از فقهاء باحادیثى که از جمله آن حدیث غدیر است، خواهد آمد.

164 - فقیه ابو عبد الله حسین بن اسمعیل بن سعید محاملى ضبى "در سن 95 سالگى در سال 330 در گذشته، سمعانى در انسابش نامبرده را فاضل و صادق و متدین و ثقه معرفى نموده، و ابن کثیر در جلد 3 تاریخش صفحه 203 او را موصوف بصدق و تدین و فقیه و محدث اعلام کرده و اشعار نموده که شصت سال قضاوت در کوفه بعهده او بوده و قضاوت فارس و توابع آن نیز باو محول گشته، سپس از مقام مزبور بکلى استعفا کرده و ملازم خانه خود شده و اکتفاء بشنیدن و بیان حدیث نموده، روایت از او در ص 98 و 103 باسنادیکه صحت آنرا در امالى خود تصدیق نموده گذشت، و روایت دیگر او در حدیث مناشده بلفظ زید بن یثیع باسناد صحیح که رجال آن ثقه هستند، خواهد آمد.

165 - ابو نصر حبشون بن موسى بن ایوب خلال - در سال 234 متولد و در 331 درگذشته، نامبرده استاد - حافظ دار قطنى و امثال او است، خطیب در جلد 8 تاریخش صفحه 290 شرح حال او را ثبت نموده و گفته : نامبرده ثقه است، حدیث او و شرح حالش در باب روزه غدیر خواهد آمد و بزودى بر صحت اسناد آن و ثقه بودن تمامى رجال آن واقف خواهید شد.

166 - حافظ ابو العباس احمد بن عقده متوفاى 333، بهر یک از کتب تذکره و شرح حال دست بیابید، شرح حال و ستایش نسبت باو را خواهید یافت، نامبرده یک کتاب تالیف و اختصاص بداستان غدیر داده و قریبا در تعداد مولفین کتب در موضوع غدیرخم از تالیف مزبور بتفصیل آگاه خواهید شد، نامبرده داستان غدیرخم را بطرق بسیار روایت نموده که قسمتى از آن قبلا ذکر شده و قسمتى نیز خواهد آمد.

167 - ابو عبد الله بن على بن خلف عطار کوفى مقیم بغداد، خطیب شرح حال او را در جلد 3 تاریخش در ص 57 ثبت و از قول منصور که خود از او شنیده نقل کرده که : محمد بن على بن خلف ثقه و متصف بامانت و حسن عقل و خرد است، حدیث او باسناد صحیح و رجال ثقه در ص 120 گذشت.

168 - حافظ هیثم بن کلیب ابو سعید شاشى - متوفاى 335 صاحب مسند کبیر، دهبى در جلد 3 " تذکره " ص 66 شرح حال و توثیق او را ثبت نموده، حدیث او در ص 80 گذشت و کنجى اشعار نموده که حدیث مزبور حسن و اطراف آن صحیح است.  

 

الغدیر ج1

نیروی جاذبه علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

دعوتهایى که در میان بشر پدید آمده همه یکسان بوده‏اند، بعضى یک بعدى بوده‏اند که قشر وسیعى را در بر گرفته‏اند، اما زود فراموش شده‏اند. بعضى دو بعدى بوده‏اند که هم قشر وسیعى را فراگرفته، هم مدتهاى مدیدى بر جا بوده‏اند و بعضى سه بعدى بوده‏اند؛ یعنى غیر از مکان و زمان، تا اعماق روحهاى بشر نیز نفوذ کرده‏اند که این دعوتها از مختصات پیامبران و اولیاى خداست. جاذبه‏ها نیز این چنین‏اند؛ گاهى یک بعدى و گاهى دو بعدى و گاهى سه بعدى‏اند و جاذبه على (علیه السلام) از قسم اخیر است که هم سطح وسیعى از مردم را مجذوب خود کرد، هم مختص به یکى دو قرن نیست و آنچنان در ژرفاى دلهاى پیش رفته که قرنها بعد از وى، دشمنان نیز تحت نفوذ عظمت او واقع گشته و اشکشان جارى شده است. این نیروى على به خاطر پیوند او با خداست و گرنه در تاریخ قهرمانهاى بسیارى سراغ داریم که کم کم از یاد رفته‏اند، ولى مى‏بینیم على (علیه السلام) بعد از مرگش زنده و زنده‏تر شد: غدا ترون ایامى و یکشف لکم عن سرائرى و تعرفننى بعد خلو مکانى و قیام غیرى مقامى‏(68)

از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بناى اصلى آن محبت است. از زمان پیامبر اکرم (ص) گروهى را کنار على (علیه السلام) مى‏بینیم که عاشق و مجذوب او یند تا آنجا که حضرت رسول (ص) فرمود و الذى نفسى بیده ان هذا و شیعته هم الفالزون یوم القیامة(69). وى تجسم حقیقت است، پس مقیاس و میزانى براى سنجش فطرتها و سرشتها مى‏باشد. خود آن حضرت مى‏فرماید:  

اگر ببینى که با شمشیرم مؤمنى را مى‏زنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنى نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که دوستم بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا این قاعده بر زبان پیامبر (ص) جارى شده است که فرمود: یا على! لا یبغضک مؤمن و لا یحبک منافق 

...

بنابراین غیر از عشق جسمى، نوع دیگر از عشق است که از محدوده مادیات بیرون است و در حقیقت فصل ممیز انسان و حیوان مى‏باشد و آن عشق معقول است، عشق به فضایل و خوبیها و شیفتگى در برابر جمال در برابر جمال حقیقت. این عشق در آیات قرآن با واژه محبت یا مودت در اقسام مختلفى بیان شده است، مانند عشق مؤمنین به خدا والذین آمنوا أشد حبالله‏(72) ، عشق خدا به مؤمنین ان الله یحب المتقین‏(73) دوستیهاى دو جانبه بین خدا و مؤمنین فسوف یأتى الله لقوم یحبهم و یحبونه‏(74)، یا بین خود مؤمنین ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا(75). حتى در روایات هست که روح و جوهر دین چیزى جز محبت نیست و اساسا علاقه و محبت است که اطلاعت را به دنبال مى‏آورد.

نیروى محبت از نظر اجتماعى نیز نیروى عظیم و مؤثرى است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروى محبت اداره شود، یعنى محبت زمامدار به مردم و ارادت مردم به زمامدار. تا عامل محبت نباشد، رهبر نمى‏تواند یا بسیار سخت مى‏تواند که اجتماعى را رهبرى و تربیت کند حتى اگر عدالت را در آن برقرار کند، زیرا مردم آن گاه پیرو قانون خواهند بود که از زمامدارشان محبت و علاقه ببینند. قرآن کریم هم این محبت را عمل جذب مردم به پیامبر مى‏داند و مى‏فرماید: و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. 

...تا این جا فهمیدیم که عشق پاکان هدف نیست، بلکه وسیله است براى تهذیب نفس. اکنون مى‏بینیم که آیا اسلام براى ما محبوبى انتخاب کرده است یا خیر. قرآن در مورد پیامبران پیشین مى‏فرماید که آنها اجرى از مردم نمى‏خواستند، ولى خطاب به رسول اکرم (ص) مى‏گوید: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏(78) راز این مطلب اجر در این است که بنابر نص قرآن فایده این کار هم به خود ما مى‏رسد، نه به رسول اکرم، و محبت اهل بیت رسول جز اطاعت از حق و سعادت خود ما نتیجه‏اى ندارد. مراد از قربى هر که باشد مسلما برجسته‏ترین مصادیقش على (علیه السلام) است، چنان که از پیامبر (ص) راجع به محبت على در دلها چیست؟ رمز محبت را هنوز کسى کشف نکرده است، یعنى نمى‏شود گفت: اگر این کار را بکنید، محبت ایجاد مى‏شود، اما به هر حال محبت رمزى دارد و چیزى در محبوب هست که محب را جذب مى‏کند. على محبوب و معشوق انسانهاست، ولى چرا همه دلها خود را با على آشنا مى‏بینند؟ مسلما ملاک دوستى او جسم او نیست، زیرا جسمش امروز بین ما نیست. محبت او از نوع قهرمان دوستى و نیز از راه محبت به فضیلتهاى اخلاقى و انسانى هم نیست، زیرا بسیارى افراد این چنین هستند، اما محبت هیچ کس چون على (علیه السلام) پایدار نمانده است و رمز محبتش پیوند الهى اوست. دلهاى ما به طور ناخود آگاه در اعماق خویش با حق پیوستگى دارند و چون على (علیه السلام) را آیت بزرگ حق و مظهر صفات او مى‏یابند، به او عشق مى‏ورزند. نقطه‏هاى روشن در وجودش بسیار است؛ اما آنچه براى همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است، ایمان و اخلاص اوست و این حقیقت آن است که به وى جذبه الهى داده است‏. 

 

منبع: جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)

بیماری دل

بسم الله الرحمن الرحیم


  فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون

در دل های آنان یک نوع بیماری هست ؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغ هایی که می گفتند ، عذاب دردناکی در انتظار آنان است.


چنان که در تأویل آمده است ، این آیه نیز حکایت از نفاق و بیماری دل کسانی می کند که به غدیر ایمان نیاوردند.

در تأویل آیه قبل گذشت که خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت؛ با این همه بنابر روایتی که از امام کاظم علیه السلام نقل شده است - رسول خدا صل الله علیه و آله با بزرگواری ، ایمان ظاهری آنان را پذیرفت و باطن آنان را به پروردگارش واگذار کرد...  (بحار الانوار، ج37، ص 141-148، ح36)


پرتوی از فضایل امیرالمومنین در قرآن ، ص 35 - 36

ایمان دروغین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین  

گروهی از مردم می گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم. حال آنکه ایمان نیاورده اند. 

 

در میان انبوه مردمی که در روز غدیر خم حضور داشتند ، می توان از ابوبکر و عمر و سران مهارجرین و انصار یاد کرد که با امیرمؤمنان علیه السلام بیعت کردند و عمر به آن حضرت ، تبریک گفت. 

بین بیعت کنندگان ، کسانی بودند که در باطن ، به امامت و ولایت حضرت وصی علیه السلام ایمان نیاوردند و در دل ، آن را نپذیرفتند. طبق روایتی از امام کاظم علیه السلام این آیه بر آنان تطبیق شده و خداوند ، پیامبرش را از بیمار دلی آنان مطلع کرده است. (بحارالانوار، ج 37،ص143) 

 

پرتوی از فضایل امیرالمومنین در قرآن ، ص 34 - 35

علماء قرن3 و غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علماء قرن 03

57 - حافظ ضمره بن ربیعه قرشى مدنى متوفاى 202، شرح حال و حدیث او که بطرق بسیار درباره روزه غدیر روایت نموده خواهد آمد، و در آنجا که حدیث او ذکر میشود گفتار احمد بن حنبل را خواهید یافت، که : نامبرده را یکى از علماء متصف بامانت دانسته و تصریح نموده است که در شام همانند او نبوده، طرق حدیث او بیشتر آن صحیح است اگر تمام آن نباشد.

58 - حافظ محمد بن عبد الله زبیرى ابو احمد کوفى، متوفاى 203، عجلى و غیره او را توثیق نموده اند و بعضى از بزرگان در ستایش او گفته که : او مورد وثوق و داراى نیروى حفظ، و مردى است عابد و مجتهد، ذهبى در جلد 1 تذکره اش در ص 327 شرح حال او را ثبت نموده، حدیث او در داستان "مناشده" رحبه بلفظ "زیاد" باسنادى که هیثمى آنرا تصحیح نموده و رجال آنرا ثقه دانسته خواهد آمد.

59 - مصعب بن مقدم خثعمى ابو عبد الله کوفى متوفاى 203، ابن معین و دار قطنى او را توثیق نموده اند و ابو داود گفته که بر او باکى نیست "یعنى اشکالى و ایرادى باو و حدیثش نمیتوان نمود" و ابو حاتم او را صالح دانسته، شرح حال او را خزرجى در "خلاصه" ص 323 ثبت نموده، حدیث مناشده از او باسناد صحیح که رجال آن همگى ثقه هستند خواهد آمد، و در ص 92 نیز حدیث او گذشت.

60 - حافظ یحیى بن آدم بن سلیمان قرشى اموى - ابو زکریا کوفى متوفاى 203، ابن معین و نسائى و یعقوب بن شیبه او را توثیق نموده اند، ذهبى در جلد 1 تذکره اش ص 330 شرح حال او را ثبت نموده به حدیث او که سندش صحیح و رجالش ثقه هستند در صفحه 61 مراجعه نمائید و روایت بطریق او در حدیث رکبان با اسناد صحیح و رجال ثقه خواهد آمد.

61 - زید بن حباب ابو حسین خراسانى کوفى متوفاى 203، ابن مدنى و سبتى و ابن معین و احمد بن صالح و دار قطنى و ابن ماکولا و ابن ابى شیبه او را توثیق نموده اند و ابن حجر شرح حال او را در جلد 1 تهذیبش ص 404 ثبت نموده، روایت او بطرق مختلفه در حدیث مناشده امیرالمومنین علیه السلام در رحبه خواهد آمد که بعضى از آنها صحیح است.

62 - امام شافعیه ابو عبد الله محمد بن ادریس شافعى متوفاى 204، بطوریکه در جلد 4 نهایه ابن اثیر ص 246 مذکور است، نامبرده حدیث غدیر را روایت نموده است.

63 - حافظ ابو عمر و شبابه بن سوار فزارى مدائنى متوفاى 206، ابن معین و غیره بشرح مندرج در "خلاصه" ص 142 او را توثیق نموده اند، حدیث بطریق او از امیرالمومنین علیه السلام با سند صحیح و رجال ثقه در ص 102 ذکر شده.

64 - محمد بن خالد حنفى بصرى، ابن حبان او را از ثقات ذکر نموده و ابو حاتم صلاحیت او را در حدیث تایید کرده و ابو زرعه گفته : باکى بر او نیست، نامبرده از مادر خود "عثمه" روایت میکند. حدیث او در ص 41 گذشت.

65 - حافظ - خلق بن تمیم کوفى - ابو عبد الرحمن - ساکن مصیصه - متوفاى 206 ر 213، یعقوب بن شیبه و ابو حاتم بطوریکه در جلد 1 تذکره ذهبى صفحه 347 مذکور است، او را توثیق نموده اند و ابن حجر در " تقریب " گوید : نامبرده مرد راستگو و عابدى است، نسائى بطریق او حدیث مناشده را بلفظ عمر و ذى مره باسناد صحیح و رجالى که همگى آنها ثقه هستند. روایت نموده.

66 - حافظ. اسود بن عامر. ابو عبد الرحمن معروف به "شاذان شامى" - ساکن داد متوفاى 208 - ابن المدینى - او را توثیق نموده و ذهبى در جلد 1 تذکره خود ص 338 او را یکى از صاحبان دقت نظر اشعار نوده و خطیب در جلد 8 تاریخش ص 34 شرح حال او را ثبت نموده است، حدیث مناشده بطریق و بلفظ زید بن ارقم و همچنین داستان مناشده جوانى با ابى هریره باسناد صحیح و رجالى که همگى آنها ثقه هستند خواهد آمد.

67 - ابو عبد الله حسین بن حسن اشقر فزارى کوفى متوفاى 208، ابن حبان او را در شمار علماى مورد وثوق یاد کرده و ذهبى در جلد 3 " تلخیص المستدرک " ص 130 او را توثیق نموده و حکم بصحت حدیث او داده، همانطور که حاکم در " مستدرک " اشعار داشته، و نامبرده در نظر سایر علماء حدیث نیز متصف بصدق است و بنابراین گفتار کسى که درباره او گفته که : نامبرده فاقد نیرو "ى حفظ است : ارزشى نخواهد داشت، حدیث او در ص 66 گذشت و در نزول آیه تبلیغ درباره على علیه السلام خواهد آمد.

68 - حافظ حفص بن عبد الله بن راشد ابو عمرو سلمى قاضى نیشابورى - متوفاى 209، ابن حبان او را در شمار علماى مورد وثوق یاد کرده و نسائى بطوریکه در خلاصه و حاشیه آن ص 74 مذکور است. گفته : باکى بر او نیست. و بخارى در صحیح خود او نامبرده روایت میکند. حدیث او با اسناد صحیح در ص 68 گذشت.

69 - حافظ عبد الرزاق بن همام. ابوبکر صنعانى - متوفاى 211 - ولادت او در سال 126 بوده - ذهبى در جلد 1 تذکره خود صفحه 334 شرح حال او را نگاشته و درباره او گوید که : جمعى از ارباب درایت و رجال - او را توثیق نموده اند و حدیث او در ردیف احادیث صحیح درآمده، روایاتى هم که او بتنهائى آنها را ذکر نموده هست، و بر او بسبب تشیع ابراز بدبینى و کینه نموده اند در حالیکه نامبرده غلوى درباره على علیه السلام ننموده. بلکه : على علیه السلام را دوست میداشته و از قاتل او چشم پوشیده.. تا آخر گفتار ذهبى... حدیث بطریق او و باسناد صحیح و رجالى که همگى آنها ثقه هستند در ص 18 گذشت و حدیث او در موضوع مناشده بلفظ سعید و عبد خیر بطریق صحیح و رجال ثقه خواهد آمد.

70 - حسن بن عطیه بن نجیح قرشى کوفى ابو على بزار متوفاى 211، حفاظ از او روایت میکنند و ابو حاتم گفته : نامبرده متصف براستگوئى است و بخارى در تاریخش از او روایت میکند، حدیث او که بقیه رجال سندش ثقه هستند در صفحه 24 گذشت. ... 

 

الغدیر ، ج1

صحابه و حدیث غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

صحابه پیغمبر که ابتدای نام آنها با "حرف س" شروع می شود

46 - ابو اسحق سعد بن ابى وقاص "درگذشت او در یکى از سالهاى 54 و 55 و 56 و 58 ذکر شده" و حافظ نسائى در خصایص خود ص 3 باسنادش از مهاجرین مسمار ابن سلمه از عایشه بنت سعد با ذکر سند روایت نموده گفت : از پدرم شنیدم گفت : شنیدم رسول خدا در روز جحفه که دست على علیه السلام را گرفت و خطبه مشتمل بر حمد و ثناى خداوند ایراد و سپس فرمود : اى مردم : من ولى شما هستم ؟ همگى گفتند : راست فرمودى یا رسول الله، سپس دست على را که گرفته بود بلند کرده و فرمود : این ولى من است. این ولى من است و از طرف من ادا میکند و من دوستم با کسى که او را دوست باشد و دشمن هستم با کسى که او را دشمن باشد. و در خصایص ص 4 باسنادش از عبد الرحمن ابن سابط از سعد آورده که گفت : در میان جمعى نشسته بودم که على علیه السلام را نکوهش کردند. بانها گفتم بتحقیق از رسول خدا صلى الله علیه و آله سه خصلت و امتیاز براى على بن ابى طالب علیه السلام شنیدم که اگر یکى از آن خصلت ها براى من مى بود نزد من محبوب تر بود از شتران سرخ مو شنیدم که میفرمود : همانا على براى من بمنزله هرون است براى موسى جز اینکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. و شنیدم که فرمود : البته فردا رایت لشکر اسلام را بکسى میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. و شنیدم که میفرمود : هر کس که من مولاى اویم پس على علیه السلام مولاى او است. و در خصایص ص 18 و در چاپ دیگر آن ص 25 باسناد مهاجربن سمار آورده که گفت : عایشه بنت سعد از سعد نقل کرد که گفت : با رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم در راه مکه در حالیکه متوجه آنجا بود پس چون به غدیر خم رسید در آنجا براى مردم توقف نمود تا آنها که عقب مانده بودند رسیدند و آنان که گذشته بودند بازگشت داده شدند. همینکه همه آن گروه گرد آمدند خطاب بانان فرمود : اى مردم ولى شما "آنکه از روى صلاحیت عهده دار جمیع امور شما است" کیست ؟ گفتند.

خدا و رسولش - این سئوال و جواب سه بار تکرار شد. سپس دست على علیه السلام را گرفت و او را بپا داشت و فرمود : هر کس که خدا و رسولش ولى او است. پس او "على علیه السلام" ولى او است. بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد : و در ص 18 این حدیث را از عامر بن سعد از او روایت نموده و "در طریق دیگر" از ابن عیینه از عایشه بنت سعد از او. و این حدیث را عبد الله بن احمد بن حنبل "بطوریکه در " العمده " ص 48 مذکور است" باسناد از عبد الله بن صفر در سال 299 روایت نموده و گفته که یعقوب ابن حمدان بن کاسب براى ما بیان نمود از ابن ابى نجیح از پدرش، و ربیعه جرشى از سعد و حافظ بزرگ محمد بن ماجه در جلد 1 " سنن " ص 30 باسنادش از عبد الرحمن بن سابط با ذکر سند روایت نموده از سعد که گفت : هنگامى که معاویه از یکى از سفرهاى حج خود آمده بود سعد بر او داخل شد. در آن مجلس نسبت بعلى علیه السلام زبان بطعن و بدى گشودند و معاویه نیز کلماتى گفت، سعد در خشم آمد و گفت : این سخنان ناروا را درباره مردى میگوئى که من از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او شنیدم که میفرمود : هر کس که من مولاى اویم على علیه السلام مولاى او است. و شنیدم که باو "على علیه السلام" میفرمود. تو براى من بمنزله هارون هستى براى موسى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نیست. و شنیدم که فرمود : امروز رایت جنگ را بمردى میسپارم که خدا و رسول او را دوست دارند ؟ و حافظ حاکم در جلد 3 " مستدرک " ص 116 از ابى زکریا یحى بن محمد عنبرى از ابراهیم بن ابى طالب از على بن منذر - از ابى فضیل از مسلم ملائى از خیثمه بن عبد الرحمن از سعد روایت نموده که مردى باو گفت : همانا على بن ابى طالب تو را نکوهش نمود براى اینکه از او تخلف نمودى. پس سعد گفت :

بخدا قسم این "تخلف از على" راى من بود که بخطا پیش گرفتم. همانا به على بن ابى طالب علیه السلام سه امتیاز داده شده است که اگر یکى از آنها بمن عطا شده بود براى من از دنیا و آنچه که در دنیا است محبوب تر بود بطور تحقیق رسول خدا صلى الله علیه و آله روز غدیرخم پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : آیا میدانید که من باهل ایمان اولى و سزاوارترم ؟ گفتیم. آرى. فرمود : بار خدایا هر کس من مولاى اویم على علیه السلام مولاى او است، دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد. و على علیه السلام در روز خیبر نزد پیغمبر صلى الله علیه و آله آورده شد در حالیکه چشمان او بعلت بیمارى نمیدید و درد چشم خود را برسول خدا صلى الله علیه و آله عرضه داشت. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله آب دهان خود را در چشم هاى او ریخت و درباره او دعا فرمود. از برکت دعاى آنحضرت تا هنگام شهادتش دیگر مبتلا بعارضه چشم نگشت و خیبر با نیروى او گشوده و فتح گردید و رسول خدا صلى الله علیه و آله عموى خود عباس و جز او را از مسجد خارج فرمود.

پس عباس باو گفت ما را اخراج میفرمائى در صورتیکه وابسته و قبیله تو هستیم و على را در مسجد باقى میگذارى ؟ فرمود اخراج شماها و باقى گذاردن او در مسجد بمیل و اراده شخص من نبوده و بلکه بر حسب امر الهى این کار انجام یافت. ...

 

الغدیر ، ج1

ولایت اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: 

شیعیان علی علیه السلام ، شکمهایشان لاغر و لبهایشان خشکیده بود.  آنها اهل رأفت و مهربانی و علم و بردباری بودند. اکنون نیز به زهد و بی رغبتی به دنیا شناخته می شوند. پس با پرهیزکاری از گناه ، وسعی و تلاش در کارهای نیک ، خودتان را بر آنچه به آن عقیده دارید (ولایت اهل بیت) یاری کنید. 

 

صفات الشیعة ، ص 39

ناصبی (دشمن اهل بیت)

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

معلی بن خنیس گفت: 

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: 

ناصبی (دشمن اهل بیت علیهم السلام) کسی نیست که با ما آل محمد عداوت و دشمنی داشته باشد ؛ زیرا تو ، کسی را پیدا نمی کنی که بگوید من نسبت به محمد و آل محمد بغض و کینه دارم؛ بلکه ناصبی آن کسی است که با شما دشمنی کند ، در حالی که می داند شما ما را دوست دارید و از دشمنانمان بیزاری می جویید.  همچنین آن حضرت فرمود: 

هر کس دشمن ما را سیر کند ؛ مانند این است که دوست ما را به قتل رسانده است. 

 

صفات الشیعة ، ص 37 - 39

روات حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم  

... عبد الله بن عباس "در سال 68 وفات یافته" حافظ نسائى در " الخصایص " ص.7 از میمون بن مثنى با ذکر سند روایت نموده که او از قول ابو الوضاح که همان ابو عوانه است نقل کرده و او از ابو بلج بن ابى سلیم از عمرو بن میمون از ابن عباس در حدیثى طولانى آورده که گفت : من نزد ابن عباس نشسته بودم در این هنگام نه گروه نزد او آمدند و باو گفتند اى پسر عباس یا با ما برخیز، و یا مجلس را براى ما از اغیار خالى کن. ابن عباس گفت : با شما بر میخیزم. عمرو بن میمون گوید که : ابن عباس در این موقع چشم او نابینا نشده بود و صحیح بود. پس در کنارى نشستند و با یکدیگر سخن گفتند و ما ندانستیم که چه گفتند. راوى گوید : پس از آن جلسه و مذاکره ابن عباس آمد در حالیکه لباس خود را تکان میداد و اظهار تاسف و انزجار میکرد و میگفت : اینان سخنانى ناروا و نکوهش درباره مردى گفتند که بیش از دو فضیلت براى او است بطوریکه براى غیر او این فضایل وجود ندارد اینان بدگوئى از مردى نمودند که پیغمبر صلى الله علیه و آله درباره او فرمود : البته اعزام میدارم مردى را "براى نبرد با دشمن" که او راخداوند هیچوقت خوار نمیکند و او خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. در این موقع شخصى خود را به رایت جنگ نزدیک نمود، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : على کجا است ؟ گفتند در آسیا مشغول تهیه آرد است. فرمود دیگرى نبود که آرد تهیه نماید ؟ ابن عباس گوید. در این موقع على علیه السلام آمد در حالیکه چشم هاى او دوچار درد بود بطوریکه قادر به دیدن نبود. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله در چشمان او دمید و رایت را سه بار حرکت داد سپس آنرا باو اعطاء فرمود پس "در نتیجه عزیمت آنجناب به نبرد یا یهودان و احراز پیروى" على علیه السلام آمد در حالیکه صفه دختر حى را با خود آورد، ابن عباس بسخن ادامه داده گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله فلان را با سوره توبه فرستاد و على علیه السلام را در پى او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود این سوره را براى مشرکین نمى برد مگر مردى که از من است و من از او هستم. ابن عباس گوید : پیغمبر صلى الله علیه و آله به پسر عموهاى خود فرمود : کدامیک از شما حاضر است که با من در دنیا و آخرت دوستى نماید ؟ همگى ابا کردند. ابن عباس گفت : على نیز در میان آنها نشسته بود و گفت من. من براى این افتخار حاضرم. رسول خدا صلى الله علیه و آله او را واگذاشت و رو بفرد فرد از آنان کرد و این سئوال را تکرار نمود. باز آنها امتناع نمودند. و على سخن خود را تکرار کرد. در اینموقع رسول خدا صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود : تو ولى من هستى در دنیا و آخرت. ابن عباس ادامه داده گفت : على علیه السلام اول کسى است که پس از خدیجه ایمان آورد. باز، ابن عباس ادامه داده و گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله پوشش خود را گرفت و بر على و فاطمه و حسن و حسین نهاد و گفت : اینست و جز این نیست، اراده فرموده است خداوند که پلیدیرا از شماها ببرد اى اهل بیت من و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنى. ابن عباس گوید : على علیه السلام جان خود را فروخت و نثار کرد. لباس پیغمبر صلى الله علیه و آله را پوشیده و در جایگاه او خوابید. مشرکین بطرف رسول خدا صلى الله علیه و آله تیراندازى میکردند. پس ابوبکر آمد در حالیکه على علیه السلام خوابیده بود و او گمان کرد که رسول خدا است و او را بخطاب یا بنى الله صدا زد. على علیه السلام فرمود : همانا پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بطرف بئر میمون رفت، او را دریاب. گفت : پس ابوبکر رفت و با رسول خدا صلى الله علیه و آله داخل غار شد.

در این موقع على علیه السلام از طرف مشرکین سنگ باران میشد همانطور که رسول خدا صلى الله علیه و آله میشد و آنحضرت بخود مى پیچید و سر خود را در لباس پیچیده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بیرون نیاورد. همینکه صبح شد سر خود را بیرون کرد. آنان "مشرکین" - در مقام نکوهش او برآمدند و گفتند صاحب تو "یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله" وقتى که ما او را سنگ میزدیم بر خود نمى پیچید و تو چنین میکنى ؟ و از این قبیل سخنان : ابن عباس بسخنان خود ادامه داده گفت : رسول خدا در غزوه تبوک خارج شد و مردم با آن حضرت خارج شدند. على علیه السلام عرض کرد ؟ من با شما خارج شوم ؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود. نه در این موقع على علیه السلام گریان شد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود : آیا راضى نیستى که نسبت بمن بمنزله هارون براى موسى باشى جز آنکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. همانا روا نیست که من بروم جز آنکه تو بجاى من باشى - ابن عباس گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود : تو بعد از من ولى هر مرد و زن مومن خواهى بود. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله درهاى حجرات ما را که بمسجد باز میشد همه را بست و درب حجره على را بحال خود گذاشت و در نتیجه، این امتیاز فقط براى على علیه السلام بود که در هر موقع از خانه خود بیرون میامد در هر حالى که بود داخل مسجد میشد زیرا راه دیگرى نداشت. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : هر کس من مولاى او هستم پس على علیه السلام مولاى او است... تا پایان حدیث. این حدیث را با طول و تفصیلش گروه زیادى از حفاظ با سندهاى تفصیلى در تالیفات خود ذکر نموده اند از جمله آنها است : پیشواى حنبلیان - "احمد" در جلد 1 مسند خود ص 331 از یحیى بن حماد از ابى عوانه از ابن بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس و حافظ حاکم در جلد 3 " المستدرک " ص 132، و نامبرده گفته : که اسناد این حدیث صحیح است و بهمین جهت در مقام ذکر سند آن بر نیامده. و خطیب خوارزمى در " مناقب " ص 75 بطریق حافظ بیهقى آنرا روایت نموده و محب الدین طبرى در جلد 2 " ریاض " ص 203 و در " ذخایر العقبى " ص 87، و حافظ حموینى در فراءیدش باسنادش از ضحاک از او بطریق طبرانى ابى القاسم بن احمد، و ابن کثیر شامى در جلد 7 " البدایه و النهایه " ص 337 از طریق احمد بسند نامبرده و از ابى یعلى از یحیى بن عبد الحمید از ابى عوانه تا آخر سند، و حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 108 از احمد و طبرانى، و گفته که رجال طریق احمد درست است جز ابى بلج فزارى و نامبرده داراى یکنوع نرمى و لینت است ولى مورد اعتماد و وثوق است و حافظ هیثمى حدیث غدیر را نیز از ابن عباس در ص 108 روایت کرده ... 

 

الغدیر ، ج 1

راز غیبت امام زمان علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دسته هشتم - راز غیبت مشخص نیست و تنها خدا از آن اگاه است

عبدالله بن فضل هاشمی می گوید:

از امام صادق جعفربن محمد صل الله علیه و اله و سلم شنیدم می فرمود:

صاحب الامر قهراً دارای غیبتی خواهد بود.  و هر باطل گرایی ، در آن به شک و تردید خواهد افتاد.

عرض کردم: فدایت شوم ! برای چه؟  فرمود:

بدین جهت که به ما اجازه داده نشده آن را برای شما فاش سازیم.  عرض کردم : چه حکمتی در غیبت او است؟ فرمود:

راز غیبت او ، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی قبل از او بوده است. راز غیبت او پس از ظهورش آشکار خواهد گشت همچنان که راز کارهای حضرت خضر علیه السلام در خصوص شکستن کشتی و کشتن پسربچه و مرمت دیوار - تا زمان جدایی آن دو ، برای حضرت موسی علیه السلام فاش نگشت.

ای پسر فضل! امر [ظهور حضرت مهدی علیه السلام] از امور الهی و رازی از اسرار خدا و غیبتی از غیبت های پروردگار است و از آنجا که می دانیم خدای ، عزوجل ، حکیم است ، تصدیق می کنیم تمام کارهای او نیز براساس حکمت است هر چند راز آن برای ما آشکار نباشد.

تاظهور ، ج1 ، ص 18 - 19