اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

شیعه ؟ - مناظره زیارت -11

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قسمت قبل...

عمر عبدالوافی [وهابی]:

آیا تو برای این ادعای خود غیر از آنچه گفتی از سنت و روایات هم دلیلی داری؟ اصلا چنین چیزی نیست. زیرا ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب تمام روایات این باب را دور انداخته اند و کسی هم نتوانسته روایتی محکم در این باب پیدا کند.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

عبدالله بن عمر از پیامبر نقل می کند که هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من بر او واجب می شود. (السنن الکبری بیهقی، ج 5 ص 245)

روایات اهل تسنن درباره ثواب زیارت قبور اولیاء بسیار است. علمای اهل تسنن که منحصر به ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نیستند، بلکه صدها عالم سنی و شیعه، حکم به استحباب آن داده اند.شما می گویید برای زنان زیارت قبور جایز نیست و آنگاه یک روایت ضعیفی را که علمای اهل تسنن نیز آن را نپذیرفته اند، سند قرار داده اید. در حالی که همه نوشته اند، حضرت زهرا علیها سلام جمعه ها به زیارت قبر عمویش حمزه می رفت و نماز می خواند و پیامبر عمل او را نفی نکرد(مستدرک حاکم، ج 1 ص 523)  و این را در اصطلاح، تقریر پیامبر می نامند که از مصادیق سنت نبوی است و اگر فعل ایشان خلاف بود، بر پیامبر واجب بود که آن را به طور علنی ممنوع اعلام کند.  آن حضرت پس از رحلت پدر هم به زیارت ادامه می داد و حضرت علی علیه السلام و جناب ابوبکر هم او را منع نکردند. البته برای ما عملکرد خود حضرت زهرا علیها سلام مستقلاً یکی از حجت ها و بیان های سنت نبوی است. چون خودشان از معصومین علیهم السلام هستند، بنابر این فتوای جناب محمد بن عبدالوهاب پایه و اساسی ندارد بلکه بر خلاف سنت پیامبر است.(المصنف عبد الرزق، ج 3 ص 572)

علمای اسلام، از جمله کرخی گفته است:  زیارت قبور، برای مردان و زنان جایز است، بلکه برخی بر وجوب آن فتوا داده اند. (ردالمختار، ج 2 ص 263. المواهب اللدنیه، ج 3 ص 405)


سلف امیه [وهابی]:

تو چه کاره ای که در برابر محمد بن عبدالوهاب مجدّد توحید اظهار نظر می کنی؟ ای مجوسی ...

 ادامه دارد...

 

حق با کیست جلد 2 ص 53 -52

مناظره زیارت - قسمت 10

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه...

دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جناب علی عبدالله! شما این آیه را در بحث شفاعت آوردید که مطالب شما بنده را قانع کرد. ولی در اینجا سخن شما جای انتقاد دارد و ظاهراً این آیه شامل زیارت آن حضرت در حال حیات می شود و سخن ما در این است که آیا زیارت او پس از رحلت جایز است یا نه.

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

این آیه شامل حال حیات و ممات پیامبر، هر دو می شود و اگر فقط به حال حیات او مربوط می شد، شما این آیه را بعد از رحلت پیامبر چه می کنید و چه مورد و کاربردی دارد. لازمه سخن شما این است که ما این آیه و آیات مشابه آن را تعطیل اعلام کنیم و بگوییم این آیات با وفات پیامبر صل الله علیه و اله فوت می شود و دیگر کاربردی ندارد.

بنابراین چون آیات قرآن تعطیل بردار نیست و اولیای الهی در حالت حیات و ممات می بینند و می شنوند. این آیه بعد از ممات هم ما را دعوت به زیارت قبر نبی اکرم می کند و آمدن به سوی پیامبر در حال ممات او، همان زیارت مرقد شریف او می باشد.

پیامبر صل الله علیه و اله فرمود: وقتی شما بر مزار کسی سلام می کنید او می شنود و پاسخ می دهد(اهوال القبودر ابن رجب حنبلی، ص 142). حتی مجرمان در حیات برزخی خود آگاهی کامل تری از دنیا دارند. آنجا که در جنگ بدر، کشته های مشرکین را در چاهی ریختند، پیامبر خطاب به آنها فرمود: آنچه را خدایم به من وعده داده راست یافته ام، آیا شما هم دیدید که سخنان من راست بوده است.

عمربن خطالب سر رسید و عرض کرد یا رسول الله، شما با مردگان صحبت می کنید.

حضرت فرمودند: والله آنها از شما شنوا ترند (صحیح بخاری، ج 5 ص 76). این وضع مردگان معمولی بود، چه رسد به اولیاء الهی.

به هر حال کسانی که به زیارت قبر پیامبر می آیند، باید طبق مضمون آیه مذکور بگویند، یا رسول الله ما استغفار کنان به مزارت آمده ایم، اینک تو برای ما از خدایت طلب مغفرت کن.

ادامه دارد...

مناظره زیارت - 9

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...

دکتر عبدالصمد [شافعی]:

مفتی ما جناب محمد بن ادریس شافعی می گوید: زیارت قبور اشکالی ندارد. زیرا پیامبر بعد از نهی ، آن را مجاز کرد (کتاب الام، شافعی ، ج 1 ، ص 317).

ما می بینیم ابن تیمیه در برابر سخن پیامبر فتوا داده و آنرا حرام کرده و محمد بن عبدالوهاب هم حرف او را ادامه داده است. ابن تیمیه بدون تحقیق این روایت را دروغ و مجعول شمرده است.


سلف امیه [وهابی]:

چه خبر است! دور برداشته اید، تندتند حدیث می خوانید! خودتان را به بزرگان شبیه می کنید در حالی که آنها صاحب فتوا هستند. آنها هرچه گفتند باید چشم بسته قبول کرد، چون سخن پیامبر را آنها می فهمند. جناب محمد بن عبدالوهاب گفته است فقط برای مردان زیارت قبر پیامبر و عمر و ابوبکر مستحب است، ولی سفر به قصد زیارت را جایز نفرموده است. من اینگونه ایمان توحیدی و قاطع را ارزشمندتر از این می دانم که با سخن یک رافضی یا یک شافعی و حنفی ضعیف الایمان متزلزل سازم.


کاتب عثمان [حنفی]:

جناب سلف امیه چرا توهین می کنی؟ کمی منطقی باشید! من نمی دانم در این میان چه کنیم. یا باید تمام آیاتی را که دعوت به تفکر و تعقل می کند تعطیل کنیم و به فتواهای دربسته بچسبیم و یا باید هرچه فتواست و خلاف قرآن و سنت است پشت سر اندازیم.

زیارت قبور، احترام گذاشتن به اولیاست . این قرآن است که به پیامبر می گوید:  « ولا تقم علی قبره: تو بر سر قبر این منافق (عبدالله بن ابی) نایسد- توبه /89- ».  از این آیه معلوم می شود ، حاضر شدن بر سر قبر کسی احترام گذاشتن به اوست پس بر سر قبر مومنین و اولیاء حاضر شدن احترام گذاشتن به آنهاست.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب کاتب عثمان طه ، شما مطلب ظریفی را از آیه کریمه استخراج کردید ولی به هر حال شما باید بیش از این صبر و تحمل به خرج دهید. خدای تعالی در سوره تکاثر می فرماید: الهیکم التکاثر - حتی زرتم المقابر: افزون طلبی و به رخ هم کشیدن ثروت شما را سرگرم کرده تا جائی که به زیارت قبرستانها رفتید، باز صحبت دنیا می کنید.

قرآن کریم در اینجا قبرستان را محل عبرت گیری و یادکرد قیامت معرفی کرده است و پیامبر صل الله علیه و اله وسلم شاید با توجه به این آیه فرمودند: در مسجد صحبت دنیا نکنید.  در این آیه مراد از زیارت قبور، قبور اولیاء نیست، بلکه مقابر عمومی مردم است که خود آن مایه عبرت پند گیری تلقی شده است. از اینجا پی می بریم که مقابر اولیاء بیش از اینها بار معنوی و مذکر دارد.

من یک بار با یکی از افراد مفتی زده درباره موضوعی بحث کردم که برای جمود فکری نمونه ای کامل بود. او می گفت در برابر فتواهای جناب محمد بن عبدالوهاب و شیخ الاسلام ابن تیمیه هیچ چیز قرار نمی گیرد و اگر آیاتی هم مخالف آن باشد ، باید توجیه و تأویل شود. پس وقتی محمدبن عبدالوهاب فتوا داد که زیارت قبور اولیاء حرام و شرک است باید پذیرفت و باید آنها تخریب شوند، تمام موانع را هم باید برداشت زیرا ایشان فرموده است تمام روایاتی که از پیامبر درباره زیارت نقل شده همه اش باطل و دروغ است و بقیه علمای اسلام اشتباه کرده اند.

من به او گفتم : شما این آیه « لنتخذن علیهم مسجدا - کهف/21 - » را چه می کنید که موحدان مسیحی بر مزار اصحاب کهف مسجدی ساختند؟ سخن مرا قطع کرد و گفت: شما اول فتوای این دو بزرگوار را نقل کنید و سپس آیه را مطرح کنید.  من دیدم ظاهراً او می خواهد آیه و روایات را فرع بر فتواها بگیرد، لذا بحث با او را رها کردم .

اینک من همین آیه را با شما در میان می گذارم:

اصحاب کهف بعد از بیدار شدن و ملاقات با مردم که احیای مردگان و معاد را اثبات می کرد، از خدا خواستند که آنها را بسوی خود ببرد، و لذا قبض روح شدند .

وقتی آنان به خاک سپرده شدند، مومنان و موحدان مسیحی گفتند: ما برای یادواره فداکاریهای توحیدی آنها بر مزارشان مسجدی می سازیم تا این عبادتگاه یادگار قیام توحیدی آنها و یادآور حیات پس از مرگ باشد و حماسه آنان همچنان زنده بماند. قرآن کریم این ماجرا را چنین نقل می کند که مردم درباره آنان دو دسته شدند:

« فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم؛ یک دسته گفتند: بر مزار آنها بنائی تأسیس کنید ، البته پروردگارشان بحال آنها آگاه تر است» ؛ یعنی کار آنها به خودشان و خدایشان مربوط است نه به ما.  اما دسته دوم که بر کار توحیدی و اوضاع و احوال آنها آگاهی یافتند « قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا - کهف / 21 - ».  پیشنهاد دادند که بر مزار آنان مسجدی بنا شود که بدین وسیله آنها نمادی برای بندگی خدا باشند و در تقویت ایمان بندگان موثر باشند، یعنی استفاده توحیدی از رونق بخشیدن به قبور آنها.

بدین صورت قرآن القا می کند که عبادت در کنار قبور اولیاء و ساختن مسجد در آنجا یادآور جهاد توحیدی و دینی آنهاست و موجب پیروی از آنها می گردد.

مومنان مسیحی در کنار آرامگاه آنان مسجدی ساختند تا از اولیاء الهی قدردانی و الگوگیری کنند. به همین دلیل پیامبران و اولیائی که قبورشان متروک مانده، تاریخ فعالیتهای شان نیز فراموش گردیده است و معلوم است که عبادت در این قبیل مشاهد مقدسه ، بندگی کردن برای خداست نه برای اولیاء.

در آیه دیگر فرمود: « و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله... اگر آنها وقتی که مرتکب گناه می شوند، استغفار کنان نزد تو بیایند که تو هم برایشان از خدا طلب مغفرت کنی، خدا قطعاً آنها را می بخشد- نساء/64 -» .

این آیه به زیارت قبر پیامبر دعوت می کند. زیرا بعد از وقات او ، معنی آمدن به نزد او، همانا قصد زیارت کردن او و بار سفر بستن به مدینه است. حالا این دایه های مهربان تر از مادر ، آنرا بدعت معرفی می کنند.


ادامه دارد...

حق با کیست ج 2 ص 51 - 48

مناظره زیارت - 8

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه...


کاتب عثمان [حنفی]:

انس بن مالک می گوید، پیامبر فرمود: من شما را قبلاً برای مصلحتی از زیارت قبرها منع کردم، ولی حالا هر که خواست می تواند زیارت کند. زیرا این امر موجب رقت قلب و یادکردن قیامت می شود، ولکن چیزی نگویید که مورد خشم خدا شود. (مسند احمد بن حنبل، ج 3 ص 38 و 63 و 66). مثلاً اعتراض به این که چرا این شخص مرد.

ظاهراً نهی پیامبر از زیارت قبرها برای این بود که عده ای از اهل کتاب بر مزار مردگان اولیا، سجده می کردند، اما بعدها که برای مسلمین واضح شد که سجده بر مزار حرام است، پیامبر صل الله علیه و آله منع از زیارت قبور را برداشت (مستدرک حاکم، ج1 ، ص375).

ابوهریره از پیامبر صل الله علیه و آله روایت کرده است، کسی که بر سر قبر آشنایی عبور کرد و بر او سلام و درود فرستاد، وی جواب سلام او را می دهد ( اهوال القبور ابن رجب حنبلی ، ص 142).


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

انس بن مالک نقل می کند که رسول خدا صل الله علیه و آله قبر مادر گرامیش را زیارت کرد و بر آن گریست به طوری که دیگران را هم گریاند(صحیح مسلم، ج2، ص 366 مستدرک حاکم ج1 ص 531).  از این رو جای تعجب است که وهابیت گریه بر مزارها را حرام و شرک می داند.

ابن ابی شیبه می گوید، پیامبر صل الله علیه هر سال به زیارت قبور شهدای احد می رفت و می گفت: السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار (مستدرک حاکم، ج1 ص 533).

ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب این امر تربیتی اسلامی را به چه دلیلی تحریم کرده اند، آیا این فتوا بر منع زیارت قبور نوعی مقاومت در برابر سنت پیامبر نیست؟ آیا این فتوا نوعی بدعت در برابر سنت پیامبر نیست؟ آری کسی که جعل حکم کند بدعت گذار است و پیامبر بدعت گذار را لعن کرده است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من در پیرو بیانات دکتر عبدالصمد اضافه می کنم که حاکم نیشابوری نقل می کند: فاطمه علیها سلام در زمان حیات پدر، جمعه ها به زیارت قبر عمویش حمزه می رفت و نماز می خواند و گریه می کرد (مستدرک حاکم، ج1 ص 533).

در حالی که اگر کار آن حضرت خلاف بود پیامبر صل الله علیه و آله او را منع می کرد و سکوت پیامبر علامت رضایت است زیرا قول و فعل و تأیید و تکذیب پیامبر همان سنت است.

پیامبر صل الله علیه و آله به اهل بقیع سلام می کرد. در صحیح بخاری مکرر آمده است که خلیفه دوم گفت: این ها مردگانند و این آیه را خواند: « انک لا تسمع الموتی: تو مردگان را نمی توانی بشنوانی -  نمل/80-».  پیامبر فرمود: به خدا سوگند آنها شنواتر از شمایند چون روح شما محصور جسم شماست ولی آنها آزادند و فرمود: مراد از  اَلمُوتی  در آیه ای که خواندی، کفار دل مرده است، نه مردگان قبرها.

صحابه منبر پیامبر را که از ستون حنانه درست شده بود می بوسیدند و تبرک می جستند؛ حال جای وهابی های امروز در آن زمان خالی است که به صحابه درس شرک و توحید تعلیم دهند!

این منبر را در زمان معاویه شکستند و قطعات آن را بین خود برای تبرک جستن حفظ کردند.  عبدالله بن عمر، از قبه منبر پیامبر تبرک می جست. صاحب بخاری می گوید در بصره در خانه میزبان، یک کاسه چوبی دیدم که از مدینه آورده بودند که پیامبر صل الله علیه و آله در آن آب می خورده است، من هم در آن کاسه به عنوان تبرک آب خوردم ( صحیح بخاری ، کتاب الاشربه، ، باب التبرک بکأس النبی، ج 10، ص 103).  ولی وهابی ها این قبیل روایات را حذف کرده اند.



حق با کیست ، ج 2 ص48 - 46

مناظره زیارت - 7

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل...

بن شریح [وهابی]:
ما از پیامبر صل الله علیه و آله بر این حرمت حدیثی داریم که می گوید « نهی النبی عن الصلوة الی القبور: نهی کرد پیامبر صل الله علیه و آله از نماز خواندن در قبرستان ها». و در صحیح مسلم آمده است « و لا تجلسوا علی القبور و لا تصلوا الیها» (صحیح مسلم ج 3 ص 62)

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
جناب بن شریح ادبیات عرب را هم خدشه دار کرده و حدیث را هم غلط معنا می کند.  شما که کرسی فتوا دارید چگونه یک جمله ساده عربی را که به زبان خودتان است نمی توانید درست معنا کنید.

سلف امیه [وهابی]:
تو با این ایراد بچه گانه آبروی خودت را می بری و ثابت می کنی که خودت از عربی چیزی نمی دانی. این حدیث از نماز در قبرستان منع می کند و جناب بن شریح آن را درست معنا کردند ولی تو نفهمیدی.  پس حالا دقت کن من حدیث را جمله جمله برای ترجمه می کند. نهی النبی «نهی کرد نبی اکرم»، عن الصلوة « از نماز خواندن» الی القبور «در قبرستان ها». حالا تو می گویی ترجمه غلط است وای به حال تو.

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
شما کمی حوصله کنید تا معلومتان شود که چگونه حدیث را وارونه ترجمه می کنید و از آن حرمت نماز در قبرستان و کنار مرقد امامان را در می آورید. در حدیث نیامده است « عن الصلوة عند القبور» منع کرد از نماز خواندن در قبرستان یا در کنار قبرها، بلکه فرمود: « الی القبور»  یعنی به سوی قبرها نماز نخوانید.  می دانیم که « عند » قید مکان و « الی » قید جهت است.
حرف « الی » به معنای تعیین جهت است یعنی مبادا قبرها را قبله و جهت قرار دهید.  خوب حالا ما نماز را کمی آن طرف تر می خوانیم، به طوری که عملا شما و ما در مسجدالنبی همین کار انجام می دهیم. حالا از دو حال خارج نیست که شما یا عمدا برای اهداف خود حدیث را تحریف می کنید و حرف « الی » را به مفهوم « عند » ترجمه می کنید و یا سواد کافی برای ترجمه قرآن و حدیث ندارید.
اصل ماجرا این است که پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) می دید یهودیان قبرهای بزرگان خود را قبله قرار می دادند و بر آنها سجده می کردند و لذا به پیروان خود فرمود: مواظب باشید به سوی قبر یا در مقابل قبرها نماز نخوانید (مستدرک حکم، ج 1 ، ص 375)   هر چند شما آن را قبله قرار نداده اید ولی ممکن است کسی که از دور می بیند تصور کند شما عمل خرافی یهود را تکرار می کنید.
به هر حال می ترسم شما آقایان سایر احادیث و یا آیات قرآن را هم این گونه ترجمه و تحلیل کرده باشید و من در مواری با این امر مواجه شده ام!

حق با کیست ج 2 ص 46 - 44

مناظره زیارت - 5


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل

عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب علی عبدالله فکرت! ما نمی دانیم واقعاً چرا با صیغه مخاطب به پیامبر اسلام « السلام علیک » سلام می دهی. ولی فکر می کنم، پاسخ شما رافضی ها و شما اهل تسنن شافعی و حنفی این باشد که...


سلف امیه [وهابی]:

جناب عمر عبدالوافی چرا با تردید حرف می زند؟ من جواب این رافضی را خودم می دهم، مسلمانان این سلام های خطابی را به پیامبر نثار می کنند، ولی چون او مرده و جامد است، فرشتگان این سلام ها را جمع می کنند تا وقتی که پیامبر در قیامت زنده شد، به گوش او برسانند!


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

واقعاً فکر و اندیشه و استدلال همواره در برابر جهل و جمود شکست خورده و عاجز بوده است و درباره شما فقط می توانم بگویم:

« ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة: سپس دل های شما از پس آن همه معجزه ها و حجت ها سخت و سفت شد، به سختی سنگ ها بلکه سختر از آن» در حالی که از پاره ای سنگ ها آب می جوشد و پاره ای می شکافد و پاره ای از آنها از بالای کوه می افتد. بالاخره این سنگ ها یک حرکت و تحولی پیدا می کنند، ولی قلب جامد شما اصلاً تکان نمی خورد. « آری خداوند از آنچه می کنید آگاه است - بقره/74-».

من نمی دانم شما چرا حرف های سرراست و مستقیم را نمی پذیرید و به پیچ و خم های ابهام آمیز روی می آورید. این چه سخن نامعقولی است که می گویید؟ قبول اینکه پیامبر در برزخ حیات دارد و می شنود خیلی آسان تر و کم اشکال تر از این است که بگوییم، سلام ها را جمع می کنند و موقع زنده شدن برای قیامت این همه سلام ها را به او می رسانند.


کاتب عثمان [حنفی]:

سخن سلف امیه مرا به یاد یک ماجرای مضحک انداخت. در شهر ما شخصی از سفر روسیه برگشته بود و چنین سفری  در زمان قدیم به دلیل نبود امکانات بسیار نادر بود.  وی سرمای شدید آنجا را با آب و تاب توضیح می داد و مردم هم تعجب می کردند و او پیوسته گزارش های ساختگی را ادامه می داد. او گفت:  آنجا چنان سرد بود که وقتی مردم حرف می زدند، کلمات در فضا یخ می زد و به گوش طرف نمی رسید! در این مجلس کسی از سر طعنه به او گفت: حالا بنگر که در تابستان روسیه چه الم شنگه و هیاهیویی برپاست، زیرا تمامی محاورات یخ زده زمستان آب می شود و وارد گوش های مردم می گردد. حالا به حضرت سلف امیه باید گفت: در قیامت تمام سلام های انبار شده امت یک باره منفجر می شود و به گوش پیامبر داخل می گردد، حالا چه اتفاقی رخ خواهد داد نمی دانم!

ادامه دارد...


حق با کیست ج 2 ص 43 - 41

مناظره زیارت - 4

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه قسمت قبل ...

عمر عبدالوافی [حنبلی با گرایش وهابی]:

این جمله ها که گفتید عین توحید است و شما برای تبرئه خود می گویید این ها اذکار زیارت است. ولکن جناب بن شریح زیارت های شما را تأیید نکرده است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

روزی عایشه، ام المومنین از زیارت قبور بر می گشت. راوی از او پرسید از کجا می آیی، گفت: از زیارت برادرم عبدالرحمن؛ ابن ملیکه پرسید مگر رسول خدا صل الله علیه و آله زیارت قبور را منع نکرده؟

عایشه گفت: او اول نهی کرد، اما بعداً به آن دستور داد.(متدرک حاکم، ج1، ص 376. سنن ابن ماجه ، ج1، ص500 مختصر سنن ابی داود، ج4، ص 348)

حضرت زهرا علیها سلام جمعه ها به زیارت قبر حمزه می رفت. (التمهید ابن عبدالله، ج3، ص 234)


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

یکی از مطالبی که مایه شرمندگی شماست، اینکه شما در کنار حرم نبوی و قبرستان بقیع مرکز پاسخگویی، تحقیق و تفحص دایر کرده اید که مراقب زوار باشند، و در این رابطه اگر کسانی زیارت را طولانی کرده و در اظهار محبت به اولیا اشک بریزند و دعا کنند و از خداوند به حرمت صاحب تربت شریف حاجت بخواهند، آنها را دستگیر و محاکمه و زندانی کنید و یا ویزای آنها را باطل کرده و به کشورشان برگردانید؛ در حالی که این توسل نزد علمای ما و حتی علمای حنبلی مستحب و یا مباح است. این در صورتی است که کسی حق ندارد مسلمانی را به خاطر این عمل تکفیر و یا عقوبت کند.

یکی از همین زندانیان برای من بیان داشت که در مدت یک ماه زندان، زنجیر را از دست او باز نکردند و وی با همان حالت وضو می گرفت و نماز می خواند و او را از خواندن قرآن منع کرده بودند! من به جناب بن شریح و مفتی های وهابی نصیحت می کنم که از خدا بترسید و بدانید که سرانجام این ظلم ها برای شما بسیار گران تمام خواهد شد.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

من از جناب بن شریح و سلف امیه می پرسم شما را چه شده است که اینگونه مثل مردگان سکوت کرده اید و حرفی نمی زنید و دفاعی نمی کنید. عبدالصمد هم که تحت تأثیر شعارهای این رافضی مطرود واقع شده است. حالا چه شده است که علی عبدالله میدان تاخت و تاز را به دکتر عبدالصمد داده است؟


بن شریح [وهابی]:

چه شده است که امروز همه شما یک کاسه علیه ما شورش کرده اید. شماها چگونه به خود حق می دهید که به اسناد ما دست ببرید و چیزهایی از آنها را علیه ما گزینش کنید. شما که اهل فتوا نیستید تا از این کتاب ها مطلبی در بیاورید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

این دلیل نمی شود که کسی یک فتوایی با چشم بسته و بدون مطالعه در موردزیارت داده باشد. همه چیز که با امر و نهی درست نمی شود.

ما در زیارت مشترک ائمه معصومین خطاب می کنیم:

« الی الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون(فرازی از زیارت جامعه کبیره) : شما اولیای الهی ، به سوی خدا دعوت می کنید، و بر او دلالت می نمایید، و به او ایمان می آورید و تسلیم امر اویید وبه امر او عمل می کنید و به راه او هدایت می کنید»  آیا اینها شرک است، یا تعلیم قرآن و توحید ناب.


سلف امیه [وهابی]:

مسلماً شرک است. چرا اینقدر بر کفر خود اصرار داری، چرا نمی فهمی وقتی پیامبر و یا هر شخص صالحی، وقتی بمیرد، او تا قیامت چیزی جامد می شود.  از این رو شفاعت خواهی از آنها و زیارت کردنشان و یا سلام دادن به آنها لغو بیهوده است. به طوری که مفتی اعظم ما «بن باز » می فرمود: من افتخار می کنم، که در این بیست سالی که مسجد النبی نماز جماعت برگزار می کنم، یک بار هم به قبر پیامبر سلام نکردم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

معلوم می شود شما حیات برزخی را قبول ندارید و این بر خلاف قرآن کریم است. من از شما می خواهم، ولو به صورت موقت هم که شده یک لحظه فکر کنید که قرآن می گوید:

« ... بل احیاء عند ربهم یرزقون : آنها را مرده مپیندارید، بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند - آل عمران / 169- ».

این آیه تازه در مورد شهیدان است، پیامبر و امام که جای خود دارند و شهید سازند. حالا سلف امیه می گوید سلام دادن به پیامبر و امام کار لغوی است، در حالی که همه روزه مسلمانان در تشهد نمازشان می گویند: « السلام علیک ایها النبی: سلام بر تو ای پیامبر!»  آیا آنها به سنگ و آجر جامد سلام می کنند، آیا نمازگزاران به یک موجود خیالی سلام می دهند؟

آیا شما معتقد نیستید که باید در کنار قبر پیامبر صل الله علیه و آله آهسته صحبت کرد. زیرا قرآن فرمود:  یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتک فوق صوت النبی:  یعنی صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید - حجرات / 2 - ».

شما این آیه را در کنار قبر نبی اکرم آویزان کرده اید. معلوم است که ناخواسته او را جامد و بی حیات نمی انگارید بلکه او را ناظر و آگاه می شمارید.  شما چرا فکر کردن و بحث کردن را حرام می کنید؟   چرا در درون خود سئوال و جواب نمی کنید؟  شما می گویید مردگان مفید فایده ای نیستند در حالی که در صحاح و مسانید شما آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:

« حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم؛ یعنی حیات من برای شما یکپارچه خیر است و ممات من برای شما یکپارچه خیر است». ( مستدرک حاکم، ج2، ص421.  شرح السنه یغوی، ج3، ص197.  سنن دارمی، ج2، ص 317.)

در سنن دارمی آمده است وقتی به عایشه مراجعه می شد و از گرفتاری ها گله می کردند به قبر پیامبر اشاره می کرد و می گفت به صاحب این قبر توسل کنید (سنن دارمی، ج1 ، ص 43).

منبع: حق با کیست؟ ج2 ، ص 40 - 38


ادامه دارد...

مناظره زیارت - 3

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه...

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب دکتر عبدالصمد، کمی آرام باشید و با حوصله صحبت کنید. زیرا کسی منکر آنچه شما می گویید نیست. آنها اقدامات عملی فراوانی هم در راستای اعتقادات خود مرتکب شده اند که کشتارهای جمعی مردم مسلمان و زائران حرم امام حسین علیه السلام به عنوان مبارزه با شرک و کشتن تعداد زیادی از مردم سنی مذهب طائف در لشگر کشی محمدبن عبدالوهاب و کشتن شیرخوارگان روی سینه مادران، و امروزه به فتوای آنها در افغانستان و پاکستان قتل عام شیعیان اثناعشری انجام می گیرد و این تازه بخش کوچکی از تاریخ وهابیت است. تمام این اعمال به خاطر استنباط های سطحی و تحریم های بی سند و سخنان دور از منطق آنان است. به نظر می رسد تمام این ایرادهایی که این آقایان بر شیعه و سنی می گیرند، از همین جنس است.


سلف امیه [وهابی]:

شما یک عده بی سواد جمع شده اید که با امثال بن شریح و شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در بیفتید ! شماها تحمل شنیدن فتواهای توحیدی ما را ندارید. شما از عظمت بدعت ستیزی وهابیان بی خبرید. شما اگر فتواهای جناب ابن الحاج از علمای ما را بشنوید تحمل نکرده آن را انکار خواهید کرد، چرا که توحید شما ضعیف است.

شیخ ما فتوا داده است استفاده از پنکه که با برق کار می کند، چون نوعی زینت است ممنوع می باشد و قرار دادن آنها در مساجد بدعت است(المدخل، ابن الحاج، ص 217).  و این شدت تقوای او را حکایت می کند که مبادا خطایی صورت بگیرد!


عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب سلف امیه، البته این فتوا الآن تغییر کرده و استفاده از پنکه و کولر در مساجد حلال اعلام شده است.


بن شریح [وهابی]:

ما با هم قرار نگذاشته بودیم که بعد از مسئله شفاعت، درباره بدعت بودن توسل و زیارت قبور اولیا بحث کنیم. ما آن را طبق فتوای ابن تیمیه و محمد بن عبدوالوهاب بدعت و شرک می دانیم و روایاتی که درباره سفارش به زیارت قبور اولیا آمده همه مردود و جعلی است. حال اگر در این زمینه حرفی برای گفتن دارید بحث را ادامه دهید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

بزرگداشت قبور اولیا سفارش قرآن و سنت و علمای سلف است. قرآن در تکریم پیامبر صل الله علیه و آله که قهراً شامل حال او در ممات هم می شود می گوید: « و تعزروه و توقروه: و رسول او را یاری کنید و بزرگش دارید.- فتح/9 ».

تعظیم و بزرگداشت پیامبر یکی از واجبات قرآن کریم است. می فرماید: « لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً: صدا کردن پیامبر را میان خود مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید - نور/63».  « لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی: صدایتان رابلند تر از صدای پیامبر نکیند. - حجرات/2 ».  و این احترامات شامل حیات و ممات پیامر می شود.

زیارت قبور اولیا آمیخته با توجه بیشتر به خدا و ذکر و عبادت است  بسیاری از گناهکاران در این مکان های مقدس توبه کرده و پاک شده اند. قرآن کریم یاد خاطره گذشتگان را مایه پند و اندرز می داند . گفته است، برای دیدن آثار آنها سفر کنید « قل سیروا فی الارض ... - انعام/11».  از این رو فتواهای وهابیت در این مورد خلاف قرآن و سنت و عقل است. علمای شیعه و سنی، استحباب زیارت قبر نبی را بیان کرده اند(الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1 ، ص590).

امیر مومنان فرمود: « مردگان بهترین و اعظانند». این چه خیانت و جهالتی است که آثار فرهنگی اسلام را از بین بردید و زادگاه پیامبر صل الله علیه و آله و خانه خدیجه علیها سلام و خانه امام صادق علیه السلام و قبور اولیا را که تاریخ زنده و مستند اسلام بود به عنوان مبارزه با شرک تخریب کردید. مستر همفر جاسوس انگلیسی گفته بود باید به وسیله محمد بن عبدالوهاب کاری کرد که مسلمانان تاریخ گذشته اسلام را فراموش کنند و راه این است که به آنها تلقین شود که زیارت قبور و بزرگداشت اولیا مرده پرستی است. وقتی در ژاپن برای یادبود ماجاری هیروشیما مراسم می گیرند، آمریکا شدیداً ناراحت می شود، زیرا این مراسم خاطره جنایت آنها را در اذهان مردم زنده می کند.

زیارت قبور اولیا اقرار دوباره بر توحید و نبوت و معاد و مایه توبه است، چنانکه اگر زیارت نامه های اهل بیت پیامبر صل الله علیه و آله را بنگرید خواهید دید با اقرار به توحید و نبوت و معاد آغاز و انجام می پذیرد. به عنوان نمونه بنگرید ما در زیارت ها چه می گوییم:

« اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده و عملت بکتابه و اتبعت سنن نبیه حتی دعاک الله الی جواره(زیارت امین الله) : گواهی می دهم که تو در راه خدا حق جهاد را ادا کردی و به کتاب و سنت پیامبرش عمل کردی تا اینکه خداوند تو را به جوار خودش دعودت کرد».

آیا این ها شرک است یا درس توحید.


ادامه دارد...

حق با کیست، ج2 ص 38 - 35

مناظره زیارت 2


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه مناظره


کاتب عثمان [حنفی]:

به نظر من بعضی از اظهار نظرهای ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب به بدعت شبیه تر است. آنها نوشتن روی سنگ قبر، بوسیدن و تبرک جستن به مقدسات را بدعت و شرک تلقی کرده اند. در حالی که از نظر اسلام بلامانع، بلکه بعضاً مطلوب هم هست.


سلف امیه [وهابی]:

جسارت به علمای سلف و موحدان واقعی قابل تحمل نیست تو چه حقی داری معلم توحید به بشریت جناب محمد بن عبدالوهاب و شیخ الاسلام ابن تیمیه را اهل بدعت معرفی کنی.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

ما در این جا جمع شده ایم بحث علمی کنیم و اصلاً هم جسارت نکردیم فقط گفتیم سخن آنان با قرآن و سنت ناسازگار بوده و بدعت محسوب می شود. ببینید مثلاً آقای عبدالعزیز بن باز فتوا داده است، اگر کسی بگوید« خدایا به حق فلان ولیّ حاجت مرا روا کن» این بدعت و شرک است.

اگر چنین باشد پس در این صورت انسان باید صم بکم و زبان بسته در گوشه ای بخزد و ساکت بماند شما می گویید بار سفر بستن برای زیارت قبر پیامبر اسلام که اشرف همه پیامبران است، بدعت در دین است .

پس یکباره بگویید عمل به قرآن و سنت سر از بدعت و شرک در می آورد و تنها چند نفر آقایان وهابی ها موحد و مسلمانید و بقیه همه یا مشرکند یا کافر. اتفاقاً مقتدای شما محمد بن عبدالوهاب همین را گفته است که من اولین کسی هستم که توحید را درک نمودم و مسلمانان قبل از من همه کافر و مشرک بوده اند و تنها من و پیروانم موحد هستیم و هر کشور و شهری که داخل در مذهب و اطاعت من نشود، در زمره بلاد مشرکین محسوب می شود. (الدرر السنیة، ج10، ص 51)


دکتر عبدالصند [شافعی]:

حقیقت این است که من یک سنی شافعی هستم، وقتی با دانشمندان و دانشگاهیان روبه رو می شوم، آنها خیال می کنند که من همان افکار وهابیت را دارم؛ لذا جرأت نمی کنم با آنها از اسلام سخنی بگویم. زیرا این عقاید موجب تنفر آنها از اسلام شده است.

از جمله این که آنها به من می گفتند، این چه اسلامی است که شما به آن دعوت می کنید. در دین شما اعیاد و میلادها برای شخص و یا فرزندان و جشن و سرور برای ازدواج و مانند آن غیر مشروع است و بدعت می باشد.(مجموع فتاوی و رسایل عثیمین، ج2، ص302). این آئین با زندگی عادی ما سازگار نیست.

بگذریم از فتاوایی که در گذشته داده بودند که روشن کردن چراغ در مساجد یا آویزان کردن لامپ در آنها در عیدها و مناسبت ها به عنوان بزرگداشت ، تشبه و شبیه شدن به کفار است و حرام می باشد.

ادامه دارد...


حق با کیست، ج2 ، ص 35 - 34


مناظره زیارت 1

بسم الله الرحمن الرحیم


زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها


قسمت اول:

بن شریح [وهابی]:

شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است تمام احادیثی که از پیامبر درباره زیارت قبرش وارد شده همه ساختگی است. او اصلاً زیارت قبور اولیاء را حرام نموده است. اصلاً معنا ندارد کسی برای زیارت اولیاء مسافرت کند. (منهاج السنة، ج2، ص 441)  زیارت قبور اولیاء اصولاً شرک و نوعی بت پرستی است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اجازه دهید بنده نظر قرآن و سنت را در موضوع زیارت اهل قبور بیان کنم، سپس فتاوی وهابیت را بررسی می کنیم.

بزرگداشت اولیا و زیارت قبور آنها برای زنده نگاه داشتن فعالیت های جهادی و دینی و هدایتی آنها چیزی است که قرآن و سنت نه تنها بر آن صحه گذاشته بلکه به آن تشویق هم نموده است. کسانی که به زیارت قبر رسول خدا می آیند طبعاً در شرح حال و سفارشات و سنت او اندیشه می کنند و رفتارهای او را در خاطره ی خود زنده می کنند و محبت رسول الله در دل هایشان عمیق تر می شود. بنابراین، این برنامه زمینه ای برای پندگیری و الگو گرفتن از صالحان و برنامه تربیتی اسلام است. باید اذعان کرد که همه علمای وهابی و دانشمندان اهل فکر وهابی مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آن افراد اجازه سخن نمی دهید تا به میدان بیایند.


سلف امیه [وهابی]:

عبدالعزیز بن باز می گوید زیارت قبر  پیامبر و دو صاحب او برای مردان مستحب است، ولی قضیه حرکت و مسافرت برای آن جایز نیست. زیرا آن بدعت است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جای تعجب است شما آقایان یا فتوا می دهید یا فتوا نقل می کنید. مثل استادتان ابن تیمیه که به سادگی تمام احادیث مربوط به زیارت قبور صالحین را جعل و دروغ می شمارد سپس فتوای تکفیر زائران را صادر می کند.

شما قبول کنید که مقداری هم در قرآن و سنت تعقل  و تفکر کنیم. شما می گویید همه روایاتی که پیامبر صل الله علیه و آله درباره استحباب زیارت قبور اولیا آمده دروغ و ساختگی است، بعد نتیجه می گیرید که این زیارت ها شرک و عملی حرام است، بر فرض که آن روایات جعلی باشد نهایتش این است که زیارت اولیا ثواب نداشته باشد و تنها یک امر مباح و عادی باشد شما به چه برهانی نتیجه می گیرید که حرام است. در حالی که وقتی از مستحب پایین تر می آییم به مباح می رسیم، ولی شماها یکسره به سوی حرمت شیرجه می زنید.

شما با این فتوا با اهل تسنن هم معارضه دارید، شیخ منصور علی ناصف از علمای الازهر مصر می گوید: در رأی همه اهل تسنن زیارت قبور مستحب است و از نظر ابن حزم واجب می باشد(تاج الجامع اللاصول ج1 ص 381). در این صورت ممکن است گفته شود فتواهای شما غالباً بی پشتوانه و فله ای صادر شده است.

شما وهابی ها معمولاً از واژه بدعت و شرک به عنوان چماق و تهدید استفاده می کنید و به هر عملی که موافق فتواهای شما نیست برچسب شرک می زنید. در حالی که آن اعمال در میان مسلمین مقبول است و اهل تسنن و شیعه به آن عمل می کنند.

البته باید اذعان کرد که همه علمای وهابی روشنفکر و دانشمندان اهل فکر، مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آنها اجازه سخن و بحث نمی دهید تا به میدان بیایند.

ادامه دارد...


حق با کیست، ج2 ص 34 - 32

مناظره قسمت بیستم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه ...

سلف امیه [وهابی]:

جای این سئوال باقی است که خوب خدا چرا اولیاء را واسطه قرار می دهد چرا مستقیماً خودش نمی بخشد؛ چه لزومی دارد واسطه تراشی کند؟


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

به همان دلیل که خداوند به همه انسان ها وحی نمی کند بلکه واسطه ای اتخاذ می کند تا سخن خدا را به مردم برساند، خداوند با مطرح کردن شفاعت پیامبر و امام و اولیاء می خواهد بین امت و رهبران الهی پیوند معنوی و سیاسی ایجاد کند. وقتی عده ای آنقدر مورد عنایت خدایند که شفاعتشان را می پذیرد، بنابراین محبتشان در دل پیروان رسوخ می کند؛ با آنها رفت و آمد می کنند؛ احکام دین را با این پیوند بهتر می آموزند و به خاطر علاقه ای که به آنان دارند قهراً تبعیت می کنند، لذا اساساً طرح ریزی شفاعت می تواند عامل پیشگیری از گناه و انحراف نیز باشد.

از طرفی واسطه قرا دادن آنان یک نوع پاداش برای اولیاء محسوب می شود و قدر و منزلت آنان را در نزد خدا به همگان اعلام می دارد.


سلف امیه [وهابی]:

در این باره بسیار صحبت شد ولی تردیدها برطرف نشده و اساساً بحث کردن با شماها بی فایده است. حالا علی عبدالله یک رافضی است و انحراف دارد ولی از عبدالصمد بعید است که غالباً تحت تأثیر وی قرار می گیرد.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

به هر حال شما می توانید درباره موضوع دیگری بحث کنید هر چند قضیه شفاعت حل نشده باقی ماند، برای اینکه بر خلاف نظر مفتیان است و ایمان به توحید نمی گذارد انسان هر سخنی را بپذیرد.


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

آقایان، به نظر من درباره شفاعت به قدر کافی صحبت شد. تردیدهایی که نسبت به صحت یا توجیه شفاعت داشتیم برطرف گردید و از نظر من، آقایان وهابی نباید بیش از این از قبول استدالال های قرآنی و روائی سرباز زنند که در آن صورت دچار انکار واضحات شده اند بنابراین به بحث دیگری بپردازیم.   

حق با کیست ج2 ص 31 - 30

(پایان مناظره در خصوص شفاعت)

در قسمت های بعدی در خصوص: زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها ، بحث را دنبال خواهیم کرد. انشاءالله

مناظره قسمت نوزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


... ادامه


سلف امیه [وهابی]:

پاسخ آن برای اهل توحید خیلی روشن است. من فکر می کنم، پاسخ این باشد که چون اکثریت امت، اهل گناه کبیره اند بنابراین پیامبر از آنها شفاعت می کند که آنها نجات پیدا کنند، مثلاً می بینیم در صحنه کربلا، حسین رضی الله عنه فرزند رسول خدا با یاران خود که عده ای از آنها صحابه بودند، به دست لشگریان یزید رضی الله عنه!!! کشته شدند و تعداد لشگر یزید از سی هزار نفر بیشتر بود. بنابراین معنا ندارد، حسین با هفتاد نفر، اهل بهشت باشند و سی هزار نفر جهنم بروند. پس پیامبر برای کبیره های این جمعیت شفاعت می کند تا آنها هم وارد بهشت شوند.


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

لابد از نظر جناب سلف امیه در میان این بهشتیان، شمر و حرمله و عمرسعد جلوتر از همه وارد بهشت می شوند! - شاید هم جلوتر از حسین رضی الله عنه - و لابد تمام پیروان سامری که گوساله پرست شدند و در برابر حضرت موسی علیه السلام ایستادند به علت اینکه اکثریت بودند بهشت می روند. بنابراین از استدلال شما نتیجه می گیریم، امروزه که اغلب مردم جهان کافرند - مخصوصاً اسرائیلی ها - قبل از همه وارد بهشت خواهند شد؛ چون مورد شفاعت موسی و عیسی واقع خواهند شد. واقعاً که تحلیل شما را باید با آب طلا نوشت! وقتی، هم امام حسین «رضی الله عنه» شد و هم قاتل او یزید«رضی الله عنه» شد وضع بقیه تحلیل ها نیز روشن می شود.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من از آقایان می خواهم مسئله قاتلان ذریه رسول الله را در این مباحث وارد نکنید زیرا پیامبر صل الله علیه و آله وضع آنها را روشن کرده و فرموده است، قاتلان و ستمکاران ذریه من شفاعت نمی شوند و مغفرت خدا شامل حال این ظالمان نمی گردد زیرا آنها یهود امت من هستند.(تفسیر صافی، ج1، ص154) و همچنین کسانی که امامان را شناختند و با حکومت های ظالم بر ضد آنها قیام کردند و منزویشان نمودند، قابل بخشش نمی باشند.

چه ظلمی بالاتر از اینکه عده کثیری از امت اسلام، از ماجرای غدیر خم و آیه «بلغ ما انزل الیک - مائده/67» دور نگاه داشته شوند! بهتر است بر گردیم به اصل بحث خودمان.

خود این حدیث که می فرماید، شفاعتم را برای اهل کبائر ذخیره کرده ام، پاسخ واضحی است به کسانی که شفاعت رسول خدا را قبول نمی کنند. معنای حدیث این است که افراد با ایمان که عمل صالح و گناه را مخلوط کرده اند کبائری در پرونده خود دارند و بدون توبه وارد برزخ شده اند. آنها مدتی در عالم برزخ درباره کبائر خود مجازات هایی می بینند اگر پاک شوند که در قیامت غمی ندارند اما اگر پاک نشوند و با این وضع وارد صحنه قیامت شوند باید از بابت آن مجازات شوند.، اما نظر به اینکه خداوند مجموعاً از عقاید و دین آنها راضی است و آنان در برزخ بخشی از عذاب خود را تحمل کرده اند، ممکن است پیامبر را شفیع آنان قرار داده و بدان وسیله رحمت خود را شامل حالشان بگرداند.

ادامه دارد...


حق با کیست ج 2 ص 30 - 29

مناظره قسمت هجدهم


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قسمت قبل...


کاتب عثمان ‍[حنفی]:

من به نوبه خود از علی عبدالله تشکر میکنم، من هم قبلاً این آیه را امر شخصی می دانستم و مانده بودم که وقتی پیامبر صل الله علیه و آله از دنیا رفت این آیه تعطیل می شود. ولی حالا تفسیر این آیه با توجه به تفاوت « ظلموکَ، ظلموا انفسهم» ، مطلب برای من حل شد و حالا مفهوم این حدیث مشهور که همه مذاهب اسلامی قبولش دارند برایم روشن و واضح گردید. اتفاقاً آن را در مسجد النبی پش محراب نوشته اند.  ادّخرتُ شفاعتی لاهل الکبائر من امتی:  من شفاعتم را برای کبائر امتم ذخیره کرده ام.(سنن ابن ماجه، ج2، ص144). « البته اخیراً آن را پاک کرده اند!»؛ همان طور که آثار نبوی را در مکه و مدینه از بین می برند، حالا در اینجا برای من سئوال جدیدی پیدا می شود.

سئوال این است که این حدیث از آن حکایت دارد که در اینجا کبائری وجود دارد که دامن اکثر قریب به اتفاق امت را گرفته است و آن امر مبتلابهی است که ظاهراً امت اسلام برای جبران آن، مشکل دارند و اصولاً نمی دانند که همواره مرتکب آن کبائر می شوند. زیرا هر کسی مکلف است به محض اینکه کبیره ای از او صادر شد توبه کند و خود را از آن پاک سازد.

البته این سئول سنگینی است که این چه گناه کبیره ای است که همگان مبتلای آن هستند و من این موضوع را با علمای بزرگ خودمان در میان گذاشته ام، ولی پاسخ روشنی دریافت نکرده ام و انتظار ندارم شما هم تحلیل روشنی برای آن داشته باشید ولی به هر حال به تحلیل های حدسی هم قانع هستم. من از جناب بن شری می خواهم آن را برای من روشن سازد.

ادامه دارد...

حق با کسیت، ج2 ص 29 - 28

مناظره قسمت هفدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

اینکه جناب بن شریح می گویند، طلب شفاعت از شفیع شرک است، آیا به این دو آیه کریمه توجه کرده اند که علی عبدالله مطرح کرده است، می فرماید: « واستغفر لذنبک و للمؤمنین: ای پیامبر! برای خود و نیز برای مؤمنان از خدا طلب مغفرت کن - نوح/28-».

این آیه صراحتاً به پیامبر نه اینکه اذن دعا می دهد، بلکه امر می کند که برای مؤمنان طلب مغفرت کن و آیه « و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجد و الله توابا رحیما:  و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند پیش تو می آمدند و از خدا طلب مغفرت می کردند و رسول نیز برای آنان طلب مغفرت می نمود، حتماً خدا راتوبه پذیر و مهربان می یافتند -  سوره نساء/64»   که در این آیه نیز شرط پذیرش توبه را استغفار رسول قرار داده است و این یعنی شفاعت رسول در مواردی، در پذیرش توبه لازم است.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

البته با آیه قبلی فعلاً کاری نداریم ولی آیه دوم را که شماها علم کرده اید، دلیل مطلق بر جواز طلب استغفار از پیامبر نیست « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم ...» . این آیه به حق الناس مربوط است. زیرا آنها پیامبر را آزرده بودند، باید می آمدند و از او عذرخواهی نموده طلب مغفرت می کردند تا حق خود را بر آنها ببخشد سپس از خدا آمرزش می طلبیدند تا مقبول افتد. بنابراین آیه مذکور عمومیتی ندارد و دلیل نمی شود که ما پیامبر را درباره خودمان شفیع قرار دهیم یا از او بخواهیم برای ما طلب مغفرت کند.


سلف امیه [وهابی]:

آفرین بر عبدالوافی. آری پیامبر از آنها طلب داشت. چرا که او را آزرده بودند و اگر می خواستند استغفار کنند باید حق الناس را بدهند و اینجا پیامبر مورد ظلم بوده و باید رضایت می داده پس این ایه یک امر شخصی را مطرح می کند نه اینکه در مورد گناهان دگر هم می توان واسطه تراشی نمود. علی عبدالله حق ندارد آیات خدا را تفسیر به رأی کند و به شمشیر قهر مفتیان محترم ما گرفتار شود.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب سلف امیه! لطفاً شمشیر را غلاف کنید، اگر ما واقعاً بحث قرآنی می کنیم باید بر دلالت الفاظ آن نیز تکیه کینم. ایراد شما دو پاسخ دارد.

یکی این که اگر این آیه، یک امر شخصی مربوط به شخص پیامبر و آن چند نفر مزاحم بود، پس آیه مورد بحث با رحلت پیامبر می بایست تعطیل می شد و امروزه دیگر کاربردی نداشت. در حالی که آیات قرآن با ما کار دارد و آیاتش همیشه در جریان است و تعطیل بردار نیست.

دوم اینکه اگر نظریه شما درست بود باید تعبیر آیه ای گونه می شد: «و لو انهم اذ ظلموکَ جاءوکَ...  و اگر آنها موقعی که تو را آزردند و به تو ستم کردند، نزد تو می آمدند و از تو بخشش می خواستند و تو می بخشیدی خدا هم از حق خود می گذشت».   ولکن تعبیر آیه عمومی است و سخن از ستم به پیامبر نیست، سخن از ستم به خود مؤمنان است که می فرماید: « ولو انهم اذظلموا انفسهم جاءوکَ... » یعنی اگر آنها آن موقع که به خود ستم کردند و مرتکب گناه شدند که آنها را از خدا دور می کند، استغفار کنان نزد تو می آمدند و تو برایشان طلب مغفرت می کردی حتماً مورد عفو من قرار می گرفتند، زیرا وساطت تو مورد تأیید ماست.

موضوع شفاعت پیامبر یا ولــیّ برای پیوند معنوی و سیاسی میان رهبر دین و مردم است تا رابطه اطاعت برقرار شود. خدا دوست ندارد بگویید من شخصاً می خواهم با خدا رابطه وحیانی برقرار کنم. او می خواهد ما از طریق پیامبر با او رابطه برقرا کنیم و خواسته هایش را یاد بگیریم و عمل کنیم و در غیر این صورت لازم می آید بر هر کسی وحی خصوصی نازل شود.

پیامبر اساساً شغل و سمتش وساطت میان بندگان و خداوند است. او احکام را از خدا می گیرد و به ما می دهد. درست است که خدا فرموده است، هر کس از من طلب مغفرت کند با شرایطی به غفران من می رسد، ولی اگر از طریق پیامبر باشد قطعاً می بخشم و با اقبال هم می بخشم. از طرفی خدا میخواهد منزلت ولـیّ خود را بفهماند و به ما بگوید شما باید زیر نظر نمایندگان من تربیت شوید.

 

ادامه دارد...

حق با کیست، ج2، ص28 - 26

مناظره قسمت شانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه قسمت پانزدهم ...

سلف امیه [وهابی]:
جناب علی عبدالله! تو که باید از برزخ و قیامت بترسی چه شفاعت باشد چه نباشد پس در این صورت فایده امید به شفاعت چیست؟

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
فایده امید به شفاعت آن است که روح امید را زنده نگه می دارد، تا جلب رضای خدا کند. در قرآن می فرماید: « ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: خداوند نمی بخشد کسی را که به او شریک قائل شود. ولی پایین تر از آن را می بخشد - نساء/48 و 116-».
انسانی که از سنگینی کوله بار گناهش نا امید است و جبران و توبه و شرایط توبه را برای تطهیر خود طاقت فرسا می شمارد، اگر بداند که برای رفع نواقص فی الجمله راه کاری به نام شفاعت هست، با انگیزه تر اقدام به توبه و جبران می کند؛ اما اگر این راه بسته شود ممکن است بگوید کار از کار گذشته و از جبران و اصلاح نفس دست بردارد.
به این مثال توجه کنید: آیا وجود پزشک و دارو ما را به خودزنی و یا به مجروح کردن اعضایمان تشویق می کند؟! البته خیر، بلکه اگر قهراً پای ما آسیب دید، به دلیل وجود دارو و پزشک از درمان شدن آن نا امید نمی شویم.
به ما آموخته اند که شرایط شفاعت شدن، ایمان و عمل به تکالیف دین و ترک محرمات است. حالا کسی گناهی غیر عمدی یا گناهی در حال غفلت انجام داد و نواقصی در اعمال و نیات او پیش آمد، اینها را شفاعت حل می کند. مشروط بر این که مجموعاً دین انسان مورد رضای خدا واقع شده باشد.
در سنت و روایات و قرآن کریم شرایط سنگینی برای بهره مندی از شفاعت بیان کرده اند، پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: شفاعت من به کسی که نماز جماعت را ترک کند نمی رسد. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که نماز را سبک شمارد به شفاعت ما نمی رسد (بحار، ج47، ص2). و قرآن فرمود: «لا بملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا: به شفاعت نمی رسد مگر کسی که نزد خدا پیمانی گرفته باشد عهد و تعهد همان ایمان و واقع شدن در حوزه اطاعت الهی است - مریم/85 - 87-». تارک الصلوة محروم از شفاعت است(جامع احادیث شیعه، ج4، ص74). ظالم شفاعت نمی شود « ماللظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع؛ برای ستمگران نه یاوری هست و نه شفیعی که سخنش پذیرفته شود - غافر/18-».
پیامبر فرمود: شفاعت من به ظالم و مشرک نمی رسد(خصایل، ص355). دشمن اهل بیت شفاعت نمی شود( المحاسن خالد برقی، ص184، دارالکتب الاسلامیه، بیروت). پیامبر فرمود: من شفاعت نمی کنم کسی را که ذریه مرا بیازارد(نور الثقلین، ج3، ص207 و 398). امام حسین علیه السلام هنگامی که از مدینه خارج می شد پیامبر را خواب دید که می فرماید: قاتلان تو به شفاعت من نخواهند رسید (بحار، ج44، ص 328).
بنابراین به کسی که شفاعت را وعده داده اند این شرایط و فضا را نیز به او نشان داده اند ولی جناب محمد بن عبدالوهاب وقت نکرده است تا این آیات و روایات را مطالعه کند.
منبع: حق با کیست؟ ، ج2، ص 24 و 25

مناظره قسمت پانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


عمر عبدالوافی [وهابی]:

باید بررسی کنیم که سخن شما اشکال وارده ما را برطرف می کند یا نه، لکن اشکال دیگری که هست این است که اعتقاد به شفاعت موجب جرأت به گناه می شود و اثر تربیتی منفی دارد. یعنی هر کسی به خاطر اینکه شفاعتی در کار است، مشکل گناه را حل شده تلقی می کند.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

آقایان محترم! یک چیز را نباید از نظر دور داشت. این طور نیست که پیامبر صل الله علیه و آله از دم هر که را از امت اوست شفاعت کند. پس برای انسان جای نگرانی باقی است و کسی که نمی داند آیا شفاعت پیامبر به او می رسد یا خیر، نمی تواند با خیال راحت گناه کند.

وانگهی شفاعت مال صحنه قیامت است و نسبت به عذاب های برزخی وعده شفاعت داده نشده است و بسیاری در عذاب برزخی گرفتار می شوند و پاک می گردند امام صادق علیه السلام فرمود: شفاعت مال قیامت است، برای برزخ خود فکری بکنید. (تفسیر نورالثقلین، ج3، ص533)

بنابراین، نظر به اینکه در برزخ شفاعتی در کار نیست و زمان ماندگاری در برزخ نامعلوم است که چند هزار سال باشد، این یک امر رعب آور است و در قیامت نیز گرچه شفاعت وجود دارد ولی مجرم یقین ندارد که آیا او شرایط شفاعت شدن را دارد یا نه؟ پس به سود و مصلحت اوست که ترک گناه کند. زیرا در آنجا دسترسی به شفیعان کار آسانی نیست. بنابراین مسئله جرأت به گناه منتفی است.


کاتب عثمان [حنفی]:

جناب علی عبدالله راست می گویند. این گونه اعتقاد به شفاعت کسی را جری نمی کند. به علاوه شما این اشکال را در باب توبه نیز باید مطرح کنید چرا که وعده پذیرش توبه جرأت به گناه را افزایش می دهد، چرا در آنجا این اشکال را مطرح نمی کنید؟


ادامه دارد...

حق با کیست؟ ص24-23

مناظره قسمت چهاردهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

آیا این دو گونه اذن را از آیات الهی آدرس می دهید؟ زیرا اگر برای گفته های خود سند قرآنی ارائه دهید ما ناچار از پذیرش آن هستیم و در غیر این صورت ممکن است در حد احتمال بپذیریم و یا مردود بدانیم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

در آیه آیة الکرسی می فرماید: « مَن ذَا الذی یَشفَعُ عندَهُ الا بِاذنِهِ: چه کسی می تواند شفاعت کند مگر به اشاره او - یعلم ما بین ایدهم و ما خلفهم :  او وضع و اوضاع گذشته و آینده شفاعت شونده و شفاعت کننده را می داند - بقره/255-». « یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من الذن له الرحمن - طه/109 - در آن روز شفاعت فایده ای ندارد مگر کسی که خدای رحمن به او اذن دهد».

ما در دعای بعد از زیارت امام رضا علیه السلام می گوییم: خدایا او را شفیع ما قرار ده و اذن شفاعت مرحمت کن و اذن خود را به امامان من ابلاغ فرما. (بحار،ج99،ص57)

این اذن ها برای شفاعت کننده بود اما اذنی که برای شفاعت شونده است. در آیه 28 سوره انبیاء است. آنجا که می فرماید: یعلمُ ما بَینَ ایدیهم و ما خلفَهُم و لا یَشفَعونَ الا لمنِ ارتَضی: خدا گذشته و آینده آنها را می داند و شفیعان جز برای کسی که خداوند رضایت دهد شفاعت نمی کنند.

در سوره نباء به هر دو «اذن» اشاره شده است، می گوید: روز قیامت نفَس ها در سینه ها حبس می شود و احدی حتی ملائکه حق تکلم نمی یابند « الا من اذنَ لهُ الرحمنُ و قال صواباً : مگر کسی که خداوند به او اذن سخن دهد و او همان صواب و مصوب را خواهد گفت - نبأ/40-». بنابراین شفاعت یک امر تصویب شده از جانب خداست، برای چه کسی و درباره چه کسی «من اذن» شفیع است و «قال صوابا» متن شفاعت است.

ولی در شفاعت بشری امر شفاعت، از شفیع به مافوق حرکت می کند و به او اطلاع رسانی می کند و البته این در شأن خدا نیست.

حالا جناب محمدبن عبدالوهاب خیال کرده است، شفاعت الهی از نوع شفاعت های بشری است و دخالت در کار خداست و لذا آن را مردود و ضد توحید اعلام نموده است.  ظاهراً او به مفهوم آیة الکرسی اشرافی نداشته است.

ادامه دارد...


حق با کیست؟ ج2، ص 23-22

مناظره قسمت سیزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جالب است، گویا شما در سیستم شفاعت الهی به دو نوع اذن خدا معتقدید. مگر نگفتید شفاعت به اذن خدا، مورد تأیید قرآن است، پس حالا اگر خداوند به کسی اذن شفاعت داد، شفاعت مجاز واقع شده است، حالا اذن دوم دیگر چیست؟


سلف امیه [وهابی]:

علی عبدالله دوست دارد همه چیز را پیچیده کند. دو تا اذن دیگر از کجای قرآن آورده اید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

از اینکه می بینم سخنانم هدر نمی رود خوشحال می شوم. ببینید:

در سیستم شفاعت خدا، مالک و صاحب اختیار شفاعت خداست و برای اجرای شفاعت، شفاعت کننده باید اذن در شفاعت کردن داشته باشد اما این کافی نیست زیرا این شخص هر کسی را نمی تواند به میل خود شفاعت کند بلکه شفاعت شونده هم باید مورد اذن و رضای خداوند باشد و با اجازه خدا مورد شفاعت واقع شود. پس یک اذن برای شفیع است و یک اذن هم برای شفاعت شونده.

ادامه دارد...

منبع: حق با کیست؟، ج2 ، ص 21