اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

رکبان در کوفـــــــه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

داستان رکبان در کوفه

سال 36 و 37 هجرى  

پیشواى حنبلیها- احمد بن حنبل با بررسى و دقت روایت نموده از یحیى بن آدم، از حنش بن حارث بن لقیط نخعى اشجعى، از ریاح "با یاء دو نقطه" بن حارث که او گفت: چند تن در رحبه نزد على علیه السلام آمدند و گفتند: السلام علیک یا مولانا. فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالیکه شما عرب هستید؟ گفتند ما از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیدیم که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه ریاح گفت: چون از آنجا گذشتند، من بدنبال آنها رفتم و پرسیدم اینها کیانند؟ گفتند: گروهى از انصارند، که در میان آنها ابو ایوب انصارى است.

و باسنادش از ریاح روایت نموده که گفت: گروهى از انصار را دیدم که در رحبه نزد على علیه السلام آمدند، آنجناب پرسیدند: چه کسانى هستید؟ گفتند موالى تو یا امیرالمومنین... بشرح حدیث و باز از او نقل کرده که گفت: هنگامى که على علیه السلام نشسته بود، مردیکه اثر سفر بر او بود داخل شد و گفت: السلام علیک یا مولاى، على علیه السلام فرمود: این کیست؟ گفت: ابو ایوب انصارى هستم، فرمود: او را راه دهید، پس از آنکه ابو ایوب وارد شد بر آنجناب، گفت: شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه و ابراهیم بن حسین بن على کسائى معروف به ابن دیزیل "شرح حال او در صفحه 162 ج 1 گذشت" در کتاب صفین کفته حدیث نمود ما را، یحیى بن سلیمان "جعفى" از ابن فضیل "محمد کوفى"، از حسن ابن حکم نخعى، از ریاح بن حارث نخعى که گفت: نزد على علیه السلام نشسته بودم، در این هنگام گروهى که لثام بسته بودند "مطابق رسم عرب پارچه را که بر سر وزیر عگال دارند جلو بینى و دهان خود میفکنند و این را عرب لثام گوید" بر على علیه السلام وارد شده گفتند: السلام علیک یا مولینا فرمود: مگر شما گروهى از عرب نیستید؟ گفتند: آرى، ولى ما شنیدیم از رسول خدا صلى الله علیه و آله که در روز غدیرخم فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، سپس گفت: دیدم على علیه السلام را که خندان شد بحدى که دندانهاى کنار دهان مبارکش نمودار شد، و سپس فرمود: گواه باشید بعدا آن گروه بسوى مرکبهاى خود روانه شدند، من آنها را تعقیب نمودم و بیکى از آنها گفتم: شما از چه طایفه و قومى هستید گفتند؟ ما گروهى از انصار هستیم و آن "اشاره بمردى از خودشان بود" ابو ایوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله است ریاح گوید، من نزد او رفتم و با او مصافحه نمودم.

و حافظ ابوبکر بن مردویه "بطوریکه در " کشف الغمه " صفحه 93 مذکور است" از ریاح بن حارث روایت نموده که گفت: من در رحبه با امیرالمومنین علیه السلام بودم، در این هنگام قافله اى کوچک رو آوردند و در میدان رحبه شتران خود را خوابانیدند سپس براه افتادند تا بنزد على علیه السلام رسیدند، گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین و رحمه الله و برکاته، فرمود: چه کسانى هستید؟ گفتند: موالى تو یا امیر المومنین راوى گوید آنجناب را دیدم که با خنده فرمود: چگونه "از موالى من هستید" و حال آنکه شما گروهى از عرب هستید؟ گفتند، در روز غدیر خم از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم در حالیکه بازوى تو را گرفته بود خطاب بمردم فرمود: آیا من بمومنین اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان؟ گفتیم بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود همانا خداوندى مولاى من است و من مولاى مومنین هستم، و على مولاى کسى است که من مولاى اویم، بار خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست بدارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد، فرمود: شما این را میگوئید "و معتقد هستید"؟ گفتند: آرى، فرمود: و بر این گفتار گواهى میدهید؟ گفتند: آرى، فرمود: راست گفتید پس آن گروه روانه شدند و من بدنبال آنها رفتم و بمردى از آنها گفتم: شما چه کسانى هستید؟ اى بنده خدا؟ گفت: ما گروهى از انصاریم و این است ابو ایوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله، پس دست او را گرفتم و باو درود و تحیت گفتم و با او مصافحه نمودم.

و از حبیب بن یسار، از ابى رمیله روایت شده که چهار سوار آمدند نزد امیر المومنین علیه السلام تا اینکه شتران خود را در رحبه خوابانیدند، سپس بنزد آنجناب آمدند و گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، فرمود و علیکم السلام از کجا آمده این قافله؟ گفتند: موالى تو از سرزمین فلان آمده اند، فرمود از کجا شما موالى من هستید؟ گفتند: ما در روز غدیر خم از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و ابن اثیر در جلد 1 " اسد الغابه " ص 368 روایت کرده از کتاب الموالات ابن عقده باسنادش از ابى مریم زرین حبیش که گفت: على علیه السلام از قصر بیرون آمد و با او روبرو شدند سوارانى که شمشیر حمایل داشتند، و گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین، السلام علیک یا مولانا و رحمه الله و برکاته، على علیه السلام فرمود: در اینجا از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله چه کسى حضور دارد؟ پس دوازده تن برخاستند که از جمله آنها بودند: قیس بن ثابت بن شماس، و هاشم بن عتبه و حبیب بن بدیل بن ورقاء، پس گواهى دادند که از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیده اند که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، و ابو موسى " مدینى " این حدیث را با بررسى و دقت در سند آورده.

و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " صفحه 305 آنرا از کتاب الموالات ابن عقده روایت نموده و صدر خبر را تا آنجاى از متن که " على علیه السلام گفت "... از آن انداخته و هاشم بن عتبه را ذکر نکرده و این روش او بمقتضاى عادتى است که نامبرده در کاهش فضایل آل الله دارد

و محب الدین طبرى در جلد 2 " الریاض النضره " ص 169 روایت مزبور را از طریق احمد بلفظ اول او و از معجم حافظ بغوى ابوالقاسم بلفظ دوم احمد، و ابن کثیر در جلد 5 تاریخش صفحه 212 از احمد بدو طریق و دو لفظ اولى او، و در جلد 7 صفحه 347 از احمد بلفظ اول او ذکر نموده اند، و در صفحه 348 گوید: ابوبکر بن ابى شیبه گفت: حدیث کرد ما را شریک از حنش از ریاح بن حارث که گفت: هنگامیکه ما در رحبه با على علیه السلام نشسته بودیم، مردى بر آنحضرت وارد شد که اثر سفر بر او بود و گفت: السلام علیک یا مولاى، گفتند: این کیست؟ گفت: ابو تراب انصارى هستم، من شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هیثمى در ج 9 " مجمع الزواید " ص 104 حدیث مزبور را بلفظ اول احمد روایت نموده، سپس گوید: حدیث مزبور را احمد و طبرانى روایت نموده اند، جز اینکه او گفته که: گفتند: شنیدیم رسول خدا صلى الله علیه و آله میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- و این ابو ایوب است که میان ماست پس ایو ایوب روپوش را از خود دور کرد سپس گفت شنیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، 

و رجال طریق احمد ثقه هستند... تا آخر حدیث، و جمال الدین عطاء الله بن فضل الله شیرازى در کتاب خود " الاربعین فى مناقب امیرالمومنین " در مورد ذکر حدیث غدیر گوید: و آنرا زر بن حبیش روایت نموده و چنین گفته: على علیه السلام از قصر خارج شد، در این هنگام سوارانى که شمشیر حمایل داشتند و روپوش بر صورت و تازه از راه رسیده بودند با آنحضرت روبرو شدند و گفتند:

السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، السلام علیک یا مولانا على علیه السلام پس از جواب سلام فرمود: در اینجا از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله چه کسانى هستند؟ پس دوازده تن از آنها برخاستند، که از جمله خالد بن زید ابو ایوب انصارى، و خزیمه بن ثابت و ذو الشهادتین، و قیس بن ثابت بن شماس، و عمار بن یاسر، و ابو الهیثم بن تیهان، و هاشم بن عتبه بن ابى وقاص، و حبیب بن بدیل بن ورقاء بودند. پس شهادت دادند که از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیدند که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.. تا آخر حدیث. پس على علیه السلام به انس به مالک و براء بن عازب "که از اداى شهادت خوددارى کردند" فرمود: چه چیز مانع شد شما را از اینکه برخیزید و شهادت دهید؟ چه آنکه شما نیز همانطور که این گروه شنیده اند، شنیده اید؟ سپس فرمود: بار خدایا اگر این دو نفر بعلت عناد کتمان کردند آنها را مبتلا کن، اما براء نابینا شد و پس از نابینا شدن هنگامى که از منزل خود سوال میکرد میگفت: کسیکه گرفتار نفرین شده چگونه راه مقصود را در مى یابد؟ و اما انس، پاهاى او مبتلا به برص شد، و گفته شده است هنگامیکه على علیه السلام طلب گواهى دایر بگفتار پیغمبر صلى الله علیه و آله من کنت مولاه فعلى مولاه فرمود نامبرده معتذر بفراموشى شد و على علیه السلام فرمود: بار خدایا اگر دروغ میگوید او را مبتلا بسفیدى "برص" کن که دستار او آنرا مخفى نسازد پس چهره او دچار برص شد و پیوسته خرقه بر چهره خود مى افکند- ع 1 صفحه 211 و ج 2 صفحه 137. و ابو عمرو کشى در صفحه 30 فهرست خود در آنچه که از جهت عامه روایت نموده گوید: عبد الله بن ابراهیم روایت نموده باخبار از ابو مریم انصارى، از منهال ابن عمرو، از زر بن حبیش که گفت: على بن ابى طالب علیه السلام از قصر خارج شد و سوارانى که شمشیر حمایل و لئام بر چهره داشتند با آنجناب روبرو شدند و گفتند:

السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، السلام علیک یا مولانا، آنحضرت فرمود: در اینجا چه کسى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله هست؟ خالد بن زید ابو ایوب، و خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین، و قیس بن سعد بن عباده، و عبد الله ابن بدیل بن ورقاء بپا خاستند، و همگى آنها شهادت دادند باینکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند در روز غدیر خم که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، پس از آن على علیه السلام به انس بن مالک و براء بن عازب فرمود: چه مانع شد شما را که برخیزید و شهادت دهید؟ زیرا شما هم شنیده اید همانطور که این گروه شنیده اند؟ سپس فرمود: بار خدایا اگر این دو نفر از روى عناد شهادت خود را کتمان نمودند آنها را مبتلا کن، در نتیجه براء بن عازب نابینا شد و قدمهاى انس بن مالک دچار برص شد پس انس بن مالک سوگند یاد کرد که هیچ منقبتى و فضیلتى را که درباره على علیه السلام وجود دارد هرگز کتمان نکند، و اما براء بن عازب، از منزل خود سوال میکرد و باو نشانى میدادند، پس میگفت چگونه راهنمائى و ارشاد میشود کسیکه مورد اصابت نفرین واقع شده؟

و در این زمینه و راجع باین جریان تعداد دیگرى از محدثین متاخر هستند که این داستانها و وقایع را ذکر نموده اند و ما بذکر آنها سخن را طولانى نمیکنیم.

شهود مشهور و بنام که نسبت بحدیث غدیر در روز رکبان "قافله" شهادت داده اند بر حسب آنچه از احادیث گذشت.

1- ابو الهیثم بن تیهان "از اصحاب بدر".

2- ابو ایوب خالد بن زید انصارى.

3- حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعى.

4- خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین "از اصحاب بدر است و در صفین شهادت یافته".

5- عبد الله بن بدیل بن ورقاء- در صفین شهادت یافته.

6- عمار بن یاسر "از اصحاب بدر است و در صفین بدست گروه ستمکار کشته شده".

7- قیس بن ثابت بن شماس انصارى

8- قیس بن سعد بن عباده خزرجى "از اصحاب بدر است".

9- هاشم مرقال بن عتبه "پرچمدار على صلى الله علیه و آله در صفین که در همان جنگ شهادت یافته".  

 

منبع: الغدیر ، ج2

درخشش نور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

درخشش نور در کعبه دل هااکثر مُورّخین و محدّثین شیعه و سنّى در روایات و کتاب هاى خود آورده اند:
چون مدّت حمل فاطمه بنت اسد به سر آمد و هنگام زایمان او فرا رسید، کنار کعبه الهى آمد و دست نیاز به درگاه باریتعالى بلند نمود و اظهار داشت : اى پروردگار! همانا من به تو ایمان آورده ام ، و به تمامى آنچه بر پیامبرانت فرستاده اى ، معتقد هستم ؛ و نیز آنچه را که جدّم ابراهیم خلیل بیان فرموده ، تصدیق کرده ام .
پس اى خداوند مهربان ! تو را به حقّ آن کسى که این کعبه را بنا نموده است ، و به حقّ نوزادى که در شکم دارم ، درد زایمان را بر من سهل و آسان گردان .
یکى از راویان به نام یزید بن قَعنب ، در ادامه حکایت گوید:
من به همراه عبّاس عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله و جمعى دیگر در کنارى نشسته بودیم و حرکات و سَکَنات فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام را مشاهده مى کردیم و سخنانش را مى شنیدیم .
هنگامى که دعایش پایان یافت ، ناگهان دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه به درون آن وارد شد و از دید نظاره گران ناپدید گشت و سپس ‍ دیوار کعبه همچون حالت اوّل ، به هم پیوست .
بعد از آن به سمت کعبه رفتیم و هرچه تلاش کردیم تا شاید بتوانیم درب کعبه را بگشائیم و از وضعیّت فاطمه با خبر شویم ، ممکن نشد؛ و با کلید هم نتوانستیم قفل درب کعبه الهى را باز کنیم .
به همین جهت مطمئن شدیم که این جریان از طرف خداوند متعال انجام گرفته است .
پس از گذشت چهار روز، دوباره مشاهده کردیم که همان دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد در حالى که قنداقه علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه علیه را روى دست هاى خود گرفته بود، از درون کعبه الهى خارج گردید.
سپس راوى در ادامه گوید: پس از گذشت مدّتى ، فاطمه بنت اسداظهار نمود که من بر تمامى زن هاى گذشته ، برترى و فضیلت دارم ؛ چون آسیه دختر مُزاحم خداوند را در خفاء و پنهان عبادت مى کرد، و مریم دختر عمران با دست خود، درخت خرما را تکان داد تا چند خرما برایش افتاد و او تناول نمود.
ولیکن من به برکت فرزندم داخل کعبه الهى شدم و تا چند روز از میوه ها و غذاهاى بهشتى تناول مى کردم ؛ و چون خواستم از درون خانه خدا بیرون آیم ، ندائى را شنیدم که فرمود: اى فاطمه ! نام نوزاد را علىّ قرار ده ، چون او بر همه عرشیان و فرشیان برترى دارد.
خداى اءعلى گوید: من اسم این نوزاد را از نام خود برگرفته ام ، و او را بر تمامى علوم و اسرار خود آگاه کرده ام .
او بُت شکن بُت هاى اطراف کعبه است ، او بر بام خانه من اذان گوید و انسان ها را به وحدانیّت دعوت کند.
پس خوشا به حال آن که دوستدار این نوزاد و فرمان بر او باشد، و دوزخ جایگاه دشمنان ، و مخالفان او خواهد بود.
همچنین آورده اند:
هنگام ولادت مولاى متّقیان علىّ علیه السلام ، عمر پربرکت پیامبر خدا علیه السلام حدود سى سال بوده است ؛ و آن حضرت دستور داد که گهواره این مولود عزیز را کنار رختخواب ایشان قرار دهند تا شخصا از وى نگه دارى و مواظبت نماید.
و حضرت رسول صلوات اللّه علیه این نوزاد گرامى را روى سینه خود مى خوابانید و برایش سخن هاى مناسب مطرح مى نمود. 

اوّلین نماز در هفت سالگىیکى از راویان حدیث و اصحاب امیرالمومنین ، امام علىّ علیه السلام حکایت کند:
روزى حضرت امیرالمؤ منین صلوات اللّه علیه را در مسجد دیدم که بر بالاى منبر نشسته است و در حالى که مشغول صحبت و سخنرانى بود، تبسّمى نمود به طورى که دندان هایش نمایان گشت ، و در ادامه سخنانش فرمود:
من در سنین هفت سالگى ، با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در بیابان مشغول چوپانى بودیم ، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفرى به جماعت خواندیم ، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت : چه مى کنید؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در جواب چنین اظهار نمود: خداى سبحان را عبادت و پرستش مى کنیم ، تو هم اسلام بیاور و با ما نماز بخوان ؛ و خداوند متعال را پرستش نما.
سپس حضرت امیر علیه السلام در ادامه داستان افزود:
خداوندا! من نمى شناسم بنده اى از امّت پیغمبرت را که قبل از من ، همراه پیغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگى با او نماز خوانده ام .
و در روایتى دیگر وارد شده است که امام علىّ علیه السلام فرمود: پیش از آن که کسى با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز مى خواندم . 

روزى ارزشمند و شخصیّتى عظیممرحوم محمّد بن یعقوب کلینى ، فرات بن ابراهیم کوفى و علاّمه امینى و دیگر بزرگان از شیعه و سنّى در کتاب هاى خود مطالب و روایاتى را به سندهاى مختلف ، پیرامون عید سعید غدیر خم آورده اند، از آن جمله :
حسن بن راشد و در روایتى دیگر فرات بن أ حنف حکایت کند:
روزى محضر مبارک امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه شرفیاب شدم و عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ! آیا براى مسلمان ها عیدى بافضیلت تر از عید فطر، قربان ، جمعه و روز عرفه وجود دارد؟
فرمود: بلى ، روزى است که از همه آن ها در نزد خداوند متعال شریف تر و عظیم تر و بافضیلت تر خواهد بود؛ و آن روزى است که خداى متعال دین مبین اسلام را در روز آن کامل نمود و این آیه قرآن را بر پیغمبر نازل نمود: (اَلْیَوْم أ کْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أ تَمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الاْ سْلامَ دیناً ). 

یعنى ؛ امروز (با معرّفى علىّ بن أ بى طالب علیه السلام به عنوان امام و خلیفه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، دین خود را بر شما مسلمان ها کامل نمودم و براى شما دین اسلام را برگزیدم .
از آن حضرت سؤ ال کردم : آن روز، کدام روزى مى باشد که مولاى متّقیان ، علىّ علیه السلام به امامت و خلافت منصوب گردید؟
در پاسخش چنین فرمود: هر یک از پیغمبران الهى براى خود وصىّ و جانشین تعیین کرده اند و آن روز معیّن را به عنوان عید برگزیده اند.
و سپس افزود: آن روزى که بر تمامى ایّام شرافت و برترى دارد، روزى است که رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله از طرف خداوند متعال ، حضرت علىّ علیه السلام را به عنوان امام و خلیفه خود به مردم معرّفى نمود.
و در آن روز آیات الهى نازل شد و دین مبین اسلام تکمیل گردید و حجّت خداوند بر همگان ثابت گشت .
سؤ ال کردم : یاابن رسول اللّه ! در آن روز چه اعمال و عباداتى بهتر است ، که انجام دهیم ؟
حضرت در پاسخ فرمود: خوشحال نمودن مؤ منین ، فرستادن صلوات بر حضرت محمّد و اهل بیتش ؛ و برائت و بیزارى جستن از دشمنان و ظالمین به آن ها.
و دیگر آن که چون خداوند، این روز یعنى ؛ هیجدهم ذى الحجّة را روز تثبیت ولایت بر مؤ منین قرار داد، بهتر است روزه بگیرید و روزه گرفتن در آن موجب کفّاره شصت سال گناه خواهد بود. 

 

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از اءمیر المؤ منین على علیه السلام

مناشده بر طلحه در روز جمل

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

مناشده امیرالمومنین بر طلحه در روز جمل

سال 36 هجری

حافظ بزرگ ابو عبد الله- حاکم- در جلد 3 " مستدرک " صفحه 371 با بررسى در طریق روایت نموده از ولید و ابى بکر بن قریش که آندو از حسن بن سفیان و او از محمد بن عبده و او از حسن بن حسین و او از رفاعه بن ایاس ضبى و او از پدرش و او از جدش نقل نموده که: در جنگ جمل با على علیه السلام بودیم، آنحضرت فرستاد نزد طلحه بن عبید الله و ملاقات با او را خواستار شد، در نتیجه طلحه بنزد آن حضرت آمد، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى که مى فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

طلحه گفت: آرى، فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد میکنى؟ گفت متذکر نبودم راوى گوید که طلحه از خدمت آنجناب بازگشت نمود.

و این داستان را مسعودى در جلد 2 " مروج الذهب " صفحه 11 روایت کرده و لفظ او اینست:

سپس هنگام بازگشت زبیر، على علیه السلام بر طلحه بانگ زد و فرمود: اى ابا محمد چه امرى تو را بمیدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خونخواهى عثمان، على علیه السلام فرمود: خداوند بکشد از ما و شما آنکه را که بدین امر سزاوارتر است آیا نشنیدى که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. و تو اول کسى بوده که با من بیعت کردى و سپس بیعت را شکستى در حالیکه خداوند عز و جل فرماید " و من نکث فانما ینکث على نفسه " در این هنگام طلحه گفت استغفر الله "طلب آمرزش میکنم از خدا" و سپس برگشت.

و این داستان را خطیب خوارزمى حنفى در " المناقب " صفحه 112 باسناد خود از طریق حافظ ابو عبد الله حاکم از رفاعه از پدرش، از جدش، روایت کرده و گفته که در روز جمل با على علیه السلام بودیم که فرستاد نزد طلحه بن عبید الله تمیمى و نامبرده آمد بنزد آنجناب، باو فرمود تو را بخدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصره من نصره؟ گفت: آرى فرمود: پس چرا با من جنگ میکنى؟ گفت فراموش کرده بودم و متذکر نبودم- راوى گوید: سپس طلحه بدون اینکه سخن دیگرى در جواب امیرالمومنین علیه السلام بگوید مراجعت نمود.

و این موضوع را حافظ بزرگ ابن عساکر در جلد 7 تاریخ شام صفحه 83، و سبط ابن جوزى در تذکره خود صفحه 42 و حافظ ابوبکر هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " صفحه 107 از طریق بزار، و ابن حجر در جلد 1 " تهذیب " صفحه 391 باسنادش از طریق نسائى، و سیوطى در " جمع الجوامع " "بطوریکه در جلد 6 " کنز العمال " صفحه 83 مذکور است" قریب بلفظ خوارزمى از طریق ابن عساکر، و ابو عبد الله محمد بن محمد بن یوسف سنوسى در جلد 6 " شرح مسلم " صفحه 236، و ابو عبد الله محمد بن خلیفه و شتانى مالکى در شرح مسلم جلد 6 صفحه 236، و شیخ ابراهیم و صابى در " الاکتفاء " از طریق ابن عساکر روایت نموده اند.  

 

الغدیر، ج2

گواهان روز رحبه

بسم الله الرحمن الرحیم


گواهان مشهور که در روز رحبه شهادت دادند

1- ابو زینب بن عوف انصارى.

2- ابو عمره بن عمرو بن محصن انصارى.

3- ابو فضاله انصارى- نامبرده از اصحاب بدر است و در صفین در راه یارى امیرالمومنین علیه السلام شهادت یافته.

4- ابو قدامه انصارى که در صفین شهادت یافته.

5-ابو لیلى نصارى- گفته شده که او نیز در صفین شهادت یافته.

6-ابو هریره دوسى که "در یکى از سالهاى 9/8/57 در گذشته".

7- ابو الهیثم بن تیهان که از اصحاب بدر است و در صفین بشهادت رسیده.

8- ثابت بن ودیعه انصارى- خزرجى- مدنى.

9- حبشى بن جناده سلولى در غزوات امیرالمومنین علیه السلام حضور داشته.

10- ابو ایوب خالد انصارى که از اصحاب بدر است و در جنگ با روم "حدود سالهاى 2/1/50 بشهادت رسیده.

11- خزیمه بن ثابت انصارى و ذو الشهادتین که از اصحاب بدر است و در صفین شهادت یافته.

12- ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعى که در سال 68 وفات یافته.

13- زید- یا یزید بن شراحیل انصارى.

14- سهل بن حنیف انصارى اوسى که از اصحاب بدر است و در سال 38 وفات یافته.

15- ابو سعید سعد بن مالک خدرى انصارى که در یکى از سالهاى 5/4/63 وفات یافته.

16- ابوالعباس سهل بن سعد انصارى که در سال 91 وفات یافته.

17- عامر بن لیلى غفارى.

18- عبد الرحمن بن عبد رب انصارى.

19- عبد الله بن ثابت انصارى که خدمتکار رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.

20- عبید بن عازب انصارى که از جمله ده نفرى است که براى دعوت مردم باسلام گماشته شدند.

21- ابو طریف عدى بن حاتم که در سال 68 در سن صد سالگى وفات یافته.

22- عقبه بن عامر جهنى که از نزدیکان و خویشاوندان معاویه بود و نزدیک سال 60 درگذشته.

23- ناجیه بن عمرو خزاعى.

24- نعمان بن عجلان انصارى- سخنگو و شاعر انصار بوده. اینهایند کسانیکه از گواهان مشهور و بنام داستان غدیر در مناشده رحبه بدستیارى تاریخ و بر حسب احادیث پیش گفته بدانها واقف و آگاه شدیم. و امام احمد در حدیثى که در صفحه 26 گذشت، تصریح نموده که تعداد شهود در آنروز "رحبه" سى تن بوده و حافظ هیثمى در مجمع الزواید خود بطوریکه گذشت این داستان را بررسى و صحت آن اشعار نموده، و در تذکره سبط ابن جوزى ص 17 و تاریخ الخلفاى سیوطى ص 65 و جلد 3 السیره الحلبیه ص 302 نیز ملاحظه میشود، و لفظ ابى نعیم " فضل بن دکین " در اینجا چنین است "پس از سوگند دادن امیرالمومنین علیه السلام" مردم بسیارى بپا خاستند و گواهى دادند- چنانکه در صفحه 26- گذشت.

جلب توجه- خواننده گرامى باین نکته جدا توجه دارد، که این مناشده در تاریخى صورت گرفته "سال 35 "که با تاریخ وقوع "سال حجه الوداع" بیش از بیست و پنجسال فاصله داشته و در خلال این مدت بسیارى از اصحاب پیغمبر که در روز غدیر خم حضور داشته اند وفات یافته اند و بعضى از آنها در جنگها کشته شده اند و گروهى هم در بلاد مختلفه پراکنده گشته اند، و کوفه هم با مدینه منوره که مرکز اجتماع اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله بوده فاصله زیادى داشته و جز معدودى از پیروان حق که در عصر خلافت امیرالمومنین علیه السلام بدانجا مهاجرت نموده بوده اند حضور نداشته اند و این داستان مناشده از امور اتفاقى بوده است که بدون سابقه و مقدمه صورت گرفته و طورى نبوده که قبلا اعلام شده باشد تا علاقمندان بحضور در آن اجتماع آهنگ آنجا نمایند و گواهان بسیار و راویان فراوانى در مجمع مناشده امیرالمومنین علیه السلام حضور داشته باشند، و در میان حاضرین نیز کسانى بوده اند که از روى سفاهت یا کینه ورزى از اداى شهادت خوددارى و کتمان کرده اند بطوریکه در بسیارى از احادیث مذکوره بان اشاره شد و تفصیل آن نیز در مطالب آتیه بیان خواهد شد، با همه این علل و جهات گروه بسیارى این داستان را نقل و روایت نموده اند تا چه رسد باینکه چنین موانع و عللى وجود نمیداشت پس با آنچه ذکر شد بر خواننده آشکار است که این حدیث "داستان غدیر خم" در آن اعصار و ازمنه گذشته تا چه حد داراى شهرت و تواتر بوده است؟

و اما اختلاف تعداد گواهان در احادیثى که ذکر شد، محمول بر اینست که هر یک از راویان قضیه مناشده رحبه کسانى را که میشناخته یا بدو توجه داشته یا کسانى را که در نزد او یا در پهلوى منبر یا یکى از دو طرف آن در آنروز بوده اند دیده و شهادت آنها را ذکر نموده و بدیگرى توجه نداشته- و یا فقط آنهائى که از اصحاب بدر و یا از گروه انصار در آنروز و در آن مجلس حضور داشته اند مورد توجه راوى بوده یا در نتیجه بلند شدن صداهاى آن گروه براى شهادت و دوخته شدن چشمها و گوشها بدرک موضوع شهادت و وجود اختلال و هرج مرج در مجلس چنانکه مقتضاى امثال آن مجتمعاتست بعضى از بعض دیگر غفلت ورزیده و هر کس آنکسى را از شهادت دهندگان که بحساب درآورده است نقل نموده است.


منبع: الغدیر ، ج2

شناخت مختصر امیرالمومنین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

مختصر حالات دوّمین معصوم ، اوّلین اختر امامتآن حضرت بنابر مشهور، روز سیزدهم ماه رجب ، سى سال بعد از عام الفیل ، در شهر مکّه معظّمه ، در میان کعبه الهى دیده به جهان گشود و با نور طلعتش ، جهانى تاریک را روشنائى بخشید.
در اوّلین مرحله اى که حضرت رسول صلوات اللّه علیه ، قنداقه این نوزاد مبارک را از مادرش تحویل گرفت ، نوزاد با زبان فصیح خواند:
(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ، قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤ مِنُونَ الَّذینَ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ ...)(4).
یعنى ؛ به نام خداوندى که بخشنده و مهربان است ، همانا آن مؤ منینى که در هنگام به جا آوردن نماز، خاشع باشند؛ رستگار و سعادتمند خواهند بود.
حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله در مقابل ، به او فرمود: یا علىّ! بدان که مؤ منین به وسیله تو رستگار خواهند شد.
نام : علىّ
(5) (سَلام اللّهِ علیهِ یَوم وُلِدَ، وَ یَوم استُشهدَ و یَوم یُبعثُ حیّا).
کنیه : ابوتراب ، ابوالا ئمّه ، ابوالحسن و ... .
لقب : امیرالمؤ منین ، یعسوب الدّین ، یعسوب المؤ منین ، قائد الغُرّ المحجَّلین ، امام المتّقین ، سیّد الا وصیاء، اسداللّه ، مرتضى ، حیدر، أَنزع ، قَضْم ، وصىّ، ولىّ و ... .
پدر: عمران عبدمناف معروف به ابوطالب .
مادر: فاطمه بنت اسد، نوه هاشم ، اوّلین زن هاشمیّه اى که با مرد هاشمى ابوطالب ازدواج کرد؛ و چون در پرورش حضرت رسول دخالت داشت ، حضرت او را به عنوان مادر خطاب ، مى نمود.
نسبت امام علىّ بن ابى طالب ، با سى واسطه همانند رسول گرامى اسلام ، به حضرت آدم صلوات اللّه علیهم ، مى رسد.
نقش انگشتر: حضرت داراى چهار انگشتر بوده است ، که بر هر کدام نقش مخصوصى حکّ شده بود.
دربان آن حضرت را سلمان فارسى و قنبر نام برده اند.
اوّلین کسى که به نبوّت حضرت رسول صلاى اللّه علیه و آلهّیمان آورد، علىّ علیه السلام بود، که در سنّ هفت سالگى با آن حضرت نماز جماعت خواند.
آن بزرگوار در تمام جنگ هاى زمان حضرت رسول غیر از جنگ تبوک ، مشارکت داشت و بیشترین پیروزى ها به دست برومند و تواناى آن حضرت نصیب اسلام و مسلمین گردید.
طبق نقل ابن عساکر: جنگ بدر توسّط امام علىّ علیه السلام در سنّ 20 سالگى به نفع اسلام و مسلمین به پایان رسید و نیز مکّه توسّط حضرتش در سنّ 28 سالگى فتح گردید.
پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله جنگ هائى بر علیه اسلام و بر علیه آن حضرت توسّط منافقین و مخالفین به وقوع پیوست ، که مهم ترین آن ها سه جنگ به نام هاى : جمل ، صفّین و نهروان مى باشد.
جنگ جمل در ماه جماد الثّانى ، سال 36 هجرى قمرى ، با ناکثین ، به سرکردگى عایشه ، طلحه و زبیر، اتّفاق افتاد.
(6)
جنگ صفّین در ماه ذى الحجّه ، سال 36 هجرى قمرى ، با مارقین ، به سرکردگى معاویه ، رخ داد.(7)
جنگ نهروان در سال 38 هجرى قمرى (8)، با قاسطین ، به سرکردگى خوارج واقع شد؛ و ایشان حدود چهل هزار نفر بودند، که با نصایح حضرت دوازده هزار نفر آن ها توبه کردند و فقط 9 نفرشان از معرکه گریختند؛ و ما بقى کشته شدند و از مسلمین نیز تعداد 9 نفر شهید گشت .
و به طور کلىّ آن حضرت هفتاد و دو مرحله جنگ و مبارزه با مخالفان و دشمنان داشته است .
(9)
حضرت در مناسبت هاى مکرّر و مختلف ، توسّط پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به عنوان اوّلین جانشین و خلیفه تعیین و معرّفى گردید.
و در نهایت ، پس از حجّة الوداع ، روز هیجدهم ذى الحجّة ، سال نهم قمرى
(10)، حضرت در محلّى به نام غدیر خم بین مکّه و مدینه به طور رسمى مطرح و منصوب به ولایت و خلافت شد.
ولى به علّت هائى ، خلافت ظاهرى به دست دیگران افتاد، تا آن که در سال 35 هجرى ، پس از قتل عثمان مردم با حضرت علىّ علیه السلام بیعت کردند و این بیعت پنج سال به طول انجامید.
امام علىّ علیه السلام در تمام دوران عمر پربرکتش ، بر جمیع علوم و فنون ظاهرى و باطنى آشنا و مسلّط بود.
معجزات و کرامات بى شمارى از آن امام مظلوم ، (چه در زمان حیات و چه پس از آن ) واقع و صادر گردید، که اکثر دانشمندان شیعه و سنّى و بلکه دانشمندان دیگر مذاهب در کتاب هاى مختلف خود ذکر کرده اند.
آن حضرت در اجراى حقّ و عدالت و قانون ، و طرفدارى و حمایت از مظلومان و محرومان ، همچنین مبارزه با بى عدالتى و برخورد با ظالمان و چپاولگران ، قاطع و سختگیر بود.
و احادیث بسیارى در شاءن و عظمت آن امام مظلوم وارد شده است ، که به کتاب هاى مربوطه ارجاع مى شود.
در مدّت عمر شریف حضرت بین محدّثین و مورّخین اختلاف است ؛ ولى مشهور 63 سال گفته اند، که 33 سال همزمان با پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله 10 سال قبل از بعثت ، 13 سال در مکّه و 10 سال در مدینه بود و سى سال هم پس از رحلت آن حضرت با تحمّل سختى ها و مصائب جانکاه به سر برد.
مدّت امامت و خلافت واقعى آن امام علیه السلام ، که بلافاصله پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله شروع شد، سى سال به طول انجامید؛ و خلافت ظاهرى و واقعى که پس از قتل عثمان شروع گردید، تنها پنج سال بوده است .
در تعداد فرزندان آن حضرت نیز بین محدّثین و مورّخین اختلاف است ، لیکن سیّد محسن امین
(11) تعداد اولاد امام علىّ علیه السلام را 33 نفر پسر و دختر نام برده است .
شهادت و محلّ دفن : حضرت در سال چهلّم هجرى
(12)، صبح جمعه ، نوزدهم ماه رمضان ، در محراب عبادتِ مسجد کوفه که یکى از چهار مسجد معروف و عظیم القدر است توسّط عبدالرّحمن بن ملجم مرادى ؛ و ترغیب زنى به نام قطّامه ، به وسیله شمشیر زهراگین ترور شد؛ و شب 21 همان ماه به فیض عُظْماى شهادت نایل گردید.

میسّر نگردد به کَس این سعادت

به کعبه ولادت ، به مسجد شهادت

و پیکر مطهّر و مقدّس آن حضرت در نجف اشرف ، کنار حضرت آدم و نوح علیهم السلام دفن گردید؛ و قبر آن حضرت توسّط حضرت نوح علیه السلام تهیّه و آماده شده بود.
نماز آن حضرت چهار رکعت است : در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید خوانده مى شود.
و بعد از سلام نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها، گفته مى شود و سپس خواسته هاى مشروع خود را از درگاه خداوند سبحان تقاضا نماید.
 

 

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امیرالمومنین علیه السلام

مدح و منقبت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

در مدح و منقبت امام علىّ علیه السلام

تا صورت پیوند جهان بود، علىّ بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علىّ بود
شاهى که ولىّ بود و وصىّ بود، علىّ بود
سلطان سخا و کرم و جود، علىّ بود
آن شیر دلاور که ز بَهر طَمَع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علىّ بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، علىّ بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود، علىّ بود
آن قلعه گشائى که در از قلعه خیبر
بر کند به یک حمله و بگشود، علىّ بود
 

شمس تبریزی

اثبات خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین در روز رحبه

سال 35 هجری

در اثر معارضه و منازعه که در امر خلافت با امیرالمومنین علیه السلام وقوع یافت برخى از مردم نسبت بانچه که آنحضرت از رسول خدا صلى الله علیه و آله دایر بتقدیم آنجناب بر دیگران روایت و نقل فرموده بود آنحضرت را متهم ساختند و واردات از طرف رسول خدا صلى الله علیه و آله را در این موضوع با تردید و انکار تلقى کردند، چون این کیفیت بانحضرت رسید، در میدان وسیع کوفه حضور یافت و در میان گروه بسیارى که در آنجا گرد آمده بودند بمنظور دفاع از حق و رد بر آنها که در امر خلافت با آن جناب منازع میکردند، با آن گروه استدلال و مناشده فرمود، و این موضوع بحدى جلب اهمیت کرده که بسیارى از تابعین آنرا روایت نموده اند و اسناد آن در کتب علماء بحد تواتر و تظافر رسیده و ما بروایت چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعین "در این خصوص" واقف شدیم، و اینک تفصیل آن

1- ابو سلیمان موذن، "شرح حال او در 113 جلد 1 گذشت" ابن ابى الحدید در جلد 1 شرح نهج البلاغه ص 362 گوید: ابو اسرائیل از حکم روایت کرده و او از سلیمان موذن "این همان سند احمد است که خواهد آمد" اینکه، على علیه السلام سوگند داد مردم را که هر کس از آنها این فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله را شنیده که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.. گواهى دهد، پس گروهى بدان شهادت دادند و زید بن ارقم از شهادت بان در حالیکه بدان آگاه بود امساک نمود، پس امیرالمومنین علیه السلام او را به نابینائى نفرین فرمود و او نابینا شد، و پس از نابینا شدن داستان این گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى مردم بیان میکرد، و بطرق دیگر از او "یعنى سلیمان موذن" خواهد آمد که این داستان را از زید بن ارقم روایت کرده و شاید این روایت هم از آنست و از قلم افتاده است.

2- ابو القاسم، اصبغ بن نباته "شرح حال او در ص 114 جلد 1 ذکر شد". ابن اثیر در جلد 3 " اسد الغابه " ص 307 و در جلد 205 از حافظ ابن عقده، از محمد بن اسماعیل بن اسحاق راشدى روایت نموده و او از محمد بن خلف نمیرى، از على بن حسن عبدى، از اصبغ، که گفت: على علیه السلام سوگند داد مردم را در رحبه که هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد و بدان گواهى دهد، و فقط کسى برخیزد که گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را شخصا شنیده باشد، جمعى در حدود هفده نفر برخاستند که در میان آن گروه، ابو ایوب انصارى، و ابو عمره بن عمرو بن محصن، و ابو زینب "ابن عوف انصارى"، و سهل بن حنیف، و خزیمه بن ثابت، و عبد الله بن ثابت انصارى، و حبشى بن جناده سلولى، و عبید ابن عازب انصارى، و نعمان بن عجلان انصارى، و ثابت بن ودیعه انصارى، و ابو فضاله انصارى، و عبد الرحمن بن عبد رب انصارى، بودند، گروه نامبرده که برخاستند، گفتند: ما شهادت میدهیم که، شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

الا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن عن اعانه.

و در اسد الغابه از اصبغ بن نباته ذکر شده، که گفت: على علیه السلام سئوال کرد و بدان سوگند دادم مردم را که هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد، در این هنگام جمعى بالغ بر هفده تن برخاستند که در میانشان ابو ایوب انصارى و ابو زینب بودند، آنها که برخاستند گفتند: شنیدیم از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم در حالیکه دست تو را گرفته و بلند نموده بود، فرمود: آیا شما گواه نیستید باینکه من "اوامر خدا را" رساندم و خیر و صلاح شما را بیان نمودم؟ سپس فرمود: آگاه باشید، همانا خداى عز و جل ولى من است، و من ولى مومنین هستم، پس هر کس که من مولاى اویم پس این على، مولاى او است، بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او دشمن بدارد، این روایت را ابو موسى با دقت در سند آورده است.

و روایت مزبور را ابن حجر عسقلانى در جلد 4 " الاصابه " ص 408 از طریق ابن عقده از اصبغ آورده که گفت: چون على علیه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها سوال کرد که هر کس "سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله" را شنیده باز گوید، در نتیجه بالغ بر هفده نفر برخاستند که در آنها ابو ایوب و ابو زینب و عبد الرحمن بن عبد رب بودند و آن گروه گفتند: شهادت میدهیم که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم، در حالیکه دست تو را در روز غدیرخم گرفته و بلند کرده بود، فرمود: آیا شما گواه نیستید که من "اوامر خدا را" رسانیدم؟ گفتند: آرى گواهى میدهیم، فرمود: فمن کنت مولاه فعلى مولاه، و در جلد 4 " الاصابه " ص 80 آن را روایت کرده و گوید: ابو موسى گفت: که این روایت را ابوالعباس ابن عقده در کتاب " الموالات " از طریق على بن حسن عبدى از سعد "اسکاف" از اصبغ بن نباته ذکر نموده که گفت: على علیه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها پرسید که: هر کس گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم شنیده برخیزد، پس بالغ بر هفده تن برخاستند که از جمله آنها بود ابو ایوب و ابو زینب ابن عوف آنان گفتند: ما شهادت میدهیم که شنیدیم، رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم در حالیکه دست تو را گرفته و بلند نموده فرمود: آیا گواه نیستید که "او امر خدا را" رسانیدم؟ گفتند: گواهیم، فرمود: فمن کنت مولاه فعلى مولاه. 3- حبه بن جوین عرنى، ابو قدامه بجلى- صحابى، متوفاى 76 و 79 حافظ ابن مغازلى شافعى در " المناقب " از ابى طالب، محمد بن احمد بن عثمان، از ابى عیسى حافظ روایت نموده که او روایت را میرساند به حبه عربى و او داستان روز غدیر و استشهاد على علیه السلام را بدان با سوگند دادن ذکر مینماید، تا آنجا که گوید: پس دوازه تن از اهل بدر برخاستند که از جمله آنها، زید بن ارقم بود، و گفتند: ما گواهى میدهیم که شنیدیم رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.. بشرح حدیث.

و در صفحه 54 جلد 1 از دولابى مذکور گردید که باسنادش از ابى قدامه روایت کرده که على علیه السلام در رحبه سوگند داد مردم را و از آنها سوال فرمود، پس جمعى بالغ بر ده و اندى برخاستند، که در میان آنها مردى بود که جبه بر تن داشت و بر آن بالاپوش حضر موتى افکنده بود پس آن گروه شهادت دادند.. بشرح حدیث.

4- زاذان بن عمر "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذکر شده" احمد پیشواى حنبلیان در جلد 1 مسندش در ص 84 با بررسى در سند آورده از ابن نمیر، از عبد الملک، از ابى عبد الرحیم کندى، از زاذان بن عمر که گفت: سخن على علیه السلام را شنیدم که در رحبه از مردم سوال کرد و آنها را سوگند داد که هر کس رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر خم دیده و سخنان او را شنیده برخیزد و گواهى دهد، سیزده تن برخاستند و شهادت دادند که آنها از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند که میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 107 این حدیث را از زاذان، از طریق احمد بلفظى که ذکر شد روایت نموده، و همچنین ابوالفرج ابن جوزى در جلد 1 " صفه الصفوه " ص 121 و ابو سالم محمد بن طلحه شافعى در " مطالب السول " ص 54 "در سال 1302 بچاپ رسیده" و ابن کثیر شامى در جلد 5 " البدایه و النهایه " ص 210 و در جلد 7 ص 348 از طریق احمد و سبط ابن جوزى در " تذکره " ص 17، و سیوطى در " جمع الجوامع " نقل از احمد، و ابن ابى عاصم در " السنه " "بطورى که در جلد 6 " کنز العمال " ص 407 مذکور است" روایت مذکوره را ذکر نموده اند 5.- زر بن حبیش اسدى "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذکر شده" حافظ ابو عبد الله زرقانى- مالکى- در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 گوید: ابن عقده با دقت در سند از زر بن حبیش روایت کرده که گفت: على علیه السلام فرمود: در اینجا از اصحاب محمد صلى الله علیه و آله چه کسانى هستند؟ دوازده تن برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند، فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه.

6- زیاد بن ابى زیاد "شرح حال او در ص 117 ج 1 ذکر شده"، احمد بن حنبل در جلد 1 " مسند " ص 88 آورده، از محمد بن عبد الله، از ربیع- یعنى ابن ابى صالح اسلمى، از زیاد بن ابى زیاد که گفت: شنیدم على بن ابى طالب رضى الله عنه از مردم سوال نمود و آنها را سوگند داد باینکه هر مرد مسلمى که شنیده است از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر آنچه را فرموده، برخیزد، پس دوازده تن از اصحاب بدر برخاستند و شهادت دادند.

و این حدیث را حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 106 از طریق احمد روایت نموده و گفته که رجال آن ثقه هستند و ابن کثیر در جلد 7 البدایه " ص 348 از احمد، و حافظ محب الدین طبرى در جلد 2 " الریاض النضره " صفحه 170 و ذخایر العقبى " ص 67 روایت مزبور را ذکر نموده اند.

7- زید بن ارقم انصارى- صحابى- احمد با دقت در سند از اسود بن عامر، از ابى اسرائیل، از حکم از ابى سلیمان، از زید بن ارقم روایت کرده که گفت: على علیه السلام با قید سوگند از مردم سئوال نمود که هر کس شنیده است از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه برخیزد و گواهى دهد، دوازه تن از اصحاب بدر برخاستند و بان شهادت دادند و من از کسانى بودم که کتمان نمودند و در نتیجه چشم خود را از دست دادم.

و هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 106 از احمد و طبرانى در " الکبیر " بلفظ مذکور، این حدیث را روایت نموده اند، و طبرانى رجال آنرا مورد وثوق دانسته، و در روایتى که نزد او ضبط شده این جمله مذکور است: و على بر هر که کتمان میکرد نفرین میفرمود: و ابن مغازلى در " المناقب " آنرا از ابى الحسین على بن عمر بن عبد الله بن شوذب از پدرش از محمد بن حسین زعفرانى از احمد بن یحیى بن عبد الحمید از ابى اسرائیل، از حکم از ابى سلیمان، از زید، بلفظ مذکور روایت کرده و در آن مذکور است "از قول زید" که: من از جمله کسانى بودم که کتمان کردند، پس خداى چشمم را نابینا فرمود و على کرم الله وجهه کسى را که کتمان کند نفرین فرمود و شیخ ابراهیم وصابى آنرا در " الاکتفاء " بلفظ مذکور از طبرانى در " المعجم الکبیر " روایت نموده.

و حافظ، محب الدین طبرى در " ذخایر العقبى " ص 67 از زید روایت نموده که گفت: على علیه السلام با قید سوگند از مردم سئوال نمود که: هر کس از پیغمبر صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیده که فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، برخیزد و گواهى دهد، شانزده تن برخاستند و بان گواهى دادند، و بهمین لفظ هیثمى آنرا در " مجمع الزواید " ص 107 از طریق احمد روایت نموده و سیوطى بطوریکه در جلد 6 " کنز العمال " ص 403 بنقل از " المعجم الاوسط " طبرانى مذکور است، این حدیث را در " جمع الجوامع " آورده و در آن مذکور است: دوازده تن برخاستند و بان شهادت دادند.


الغدیر ، ج 2

توسل به ائمه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

آیا توسل به ائمه (ع ) خواندن غیر خدا است ؟

س 55 آیا توسل به ائمه (ع ) خواندن خدا است ؟
ج - ما هنگام توسل به ائمه (ع )، آنها را وسیله قرار مى دهیم ؛ چنانکه خداوند متعال دستور داده و فرموده است : و ابتعوا الیه الوسیله (مائده : 35)
وسیله اى به سوى خداى بجویید.
ولى (محمد بن عبد الوهاب )
(23) مى گوید: طلب کردن و خواندن دیگران مانند انبیاء و ائمه علیهم السلام و ارواح مؤ منین مشمول آیه شریفه زیر است که مى فرماید: ان الذین یستکبرون عن عبادتى ، سیدخلون جهنم داخرین . (غافر:60).
کسانى که از پرستش من کبر مى ورزند، بزودى با حالت خوارى در دوزخ در مى آیند.
ولى لازمه این استدلال آن است که چنانچه کسى از دیگرى چیزى بخواهد، یا از او چیزى خواهش کند (مانند اینکه انسان از قصاب گوشت بخواهد، یا دیگرى را براى بلند کردن بار بخواند و او را به کمک یارى خود دعوت نماید) مستوجب دخول در آتش جهنم خواهد بود؛ زیرا از غیر خدا چیزى خواسته است ؛ و مسلما این سخن درست نیست .
 

 

مبع: 665 پرسش و پاسخ (علامه طباطبائی)