اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

مناظره هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


سلف امیه [وهابی]:

آقایان! ایمان ما خیلی محکم تر از آن است که با چند جمله استدلال گونه، سست شود. شرک، شرک است و شاخ و دم ندارد و یک چیز بیشتر نیست و قرآن مشرکین را توبیخ می کند که چرا برای تقرب به خدا، یا رسیدن به حاجات خود، بت ها را شفیع قرار می دهند؛ وجداناً اگر ما پیامبر و یا بنده صالح دیگری را شفیع قرار دهیم با مشرکان چه فرقی خواهیم داشت؟ آنها بت را شفیع قرار می دهند و ما پیامبر را؟


علی عبدالله [ شیعه اثنی عشری]:

من به جناب سلف امیه عرض می کنم که اگر برهان های قرآنی ما کسی را نسبت به عقاید خود مردد کند خود نوری است که پرده جهل و تعصب را کنار می زند و عیوب عقاید را برملا می سازد. نام دیگر قرآن، فرقان است یعنی فرق گذرانده بین حق و باطل.

دوستان من توجه کنند که معیار شرک را قرآن به وضوح بیان کرده و سخن نهایی بنده هم همان است، اما ابتدا تقاضا دارم شما تعریف خود را از شرک ارائه دهید تا ملاحظه کنیم چقدر با نظر قرآن سازگار است، آنگاه اگر برداشت من درست بود بپذیرید ولو پذیرش شما در دلتان باشد واظهار آن را صلاح ندانید به هر حال همه ما آزاد هستیم.



بن شریح [وهابی]:

علی عبدالله! خوب گوش کن تا چیزی یاد بگیری، به طوری که اشاره کردم، ما یک قاعده کلی داریم و آن اینکه کارهایی که فقط مقدور خداوند و منحصراً در حوزه قدرت الهی می باشد، نسبت دادن آن به غیر خدا همان شرک است. شفاعت فقط فعل خداست و از غیر او انتظار شفاعت داشتن شرک اکبر است، در برابر بت ها سجده و تعظیم و دست تبرک کشیدن بر سر و صورت بت ها و درخواست حاجت از آنها، خواه بت سنگی باشد و خواه بندگان صالح خدا، همه از مقوله شرک است.

جناب محمدبن عبدالوهاب در بیانات خود درباره شفاعت فتوا داده است که خدا به پیامبر صل الله علیه و آله مقام شفاعت داده است ولی موحد فقط در آخرت که پیامبر زنده شده است حق دارد بگوید: «خدایا پیامبر را شفیع من بگردان» تازه در آنجا هم نباید از خود پیامبر درخواست کند زیرا این شرک است.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

همان طور که مفتی ما فرمودند، قرآن در توبیخ مشرکان می گوید: « ویقولون هؤلاء شفعائنا : می گویند این بت ها شفیعان ما هستند -یونس/18-».

محمدبن عبدالوهاب گفته است، مشرکان بت ها را می خوانند و می پرستند و قرآن در مقام توبیخ آنها می گوید:« اولئک الذین یبتغون الی ربهم الوسیلة ایهم اقرب و یرجون رحمته... آن کسانی را که ایشان می خوانند مانند ملائکه یا پیامبران و اولیاء، خود همین ها به سوی خدا وسیله می جویند که کدامشان به او نزدیک ترند و به رحمت خدا امید بسته اند و از عذابش می ترسند- اسراء/57-».  حالا علی عبدالله بگوید شرک در تعریف تشیع چیست؟


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من قبل از تعریف شرک از شما سئوالی می کنم. آیا شخص ثروتمندی که مالک همه هتل ها و شرکت های متفرقه است، اختیار این را دارد که چیزی از دارایی های خود را به دیگری تملیک کند یا نه؟ طبعاً خواهید گفت: آری. آیا خداوند که صاحب شفاعت، مرگ و میرها و شفاهاست نمی تواند مقداری از این توانایی ها و ملک ها را به کسی واگذارد؟ آیا اگر خدا چنین کرد، باز هم می گویید شرکی صورت گرفته و توحید به خطر افتاده است؟

شما در قرآن می خوانید «قل اللهم مالک الملک: بگو ای خدای من، تو صاحب هر چه قدرت و سلطه است می باشی - تؤتی الملک می تشاءُ:  عطا می کنی ملک و سلطه را به هر که اراده کنی - آل عمران».

خداوند به عیسی علیه السلام از همان قدرت اختصاصی خودش، احیای اموات و شفای بیماران و علم غیب و خلق پرنده را داده و او هم بارها آن را به رؤیت مردم رسانده است. آیا در اینجا شرکی صورت گرفته است؟

همه سخن من در تعریف شرک این است، هر آنچه ما آن را شرک می دانیم و شاید بت پرست هم انجام می دهد، اگر به اذن خدا باشد توحید است و اگر بی اذن و بی تأیید او باشد شرک است.  معلوم است که سجده فقط برای خداست، اما چون «سجده کردن برای آدم» به امر خدا بوده، پس بندگی خداست و لذا خداوند به ابلیس فرمود: «ما منَعَکَ» چه باعث شد سجده نکنی، وقتی که من تو را امر کردم.

ملاک توحید و بندگی و شرک، اطاعت امر است. تبرک جستن به سنگ و چوب و پارچه که بت پرست انجام می دهد، شرک است. ولی همین عمل وقتی به امر خدا باشد بندگی و توحید است. استلام حجرالاسود و تبرک جویی از آن دقیقا مثل کاری است که مشرک با بت ها می کند، اما چون استلام حجر (استلام حجر، دست کشیدن بر سنگ حجرالاسود در کعبه برای تبرک است) به اذن الله است جزء مستحبات حج می شود و همه پاسخ من در حل معیار شرک بر میگردد به جمله « اذن الله ».

در بحث شفاعت هم قضیه از همین قرار است. می فرماید: « من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه - بقره/255-». یعنی شفاعت با اذن خدا توحید است نه شرک.

بت پرست ها معبودهایی را بدون تعیین و اذن خداوند، صاحب شفاعت و حاجت دهی معرفی می کردند و این شرک بود.

آقایان به این آیات مبارکه ای که قرائت می کنم توجه کنید تا عرض من ثابت شود و اگر کسی صریح این آیات را هم نپذیرد ما با او بحصی نداریم.


« وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا : از غیر خدا چیزی را می پرستند که خدا بر صحت آن چیزی را نازل نکرده است- حج/71-». یعنی اگر خدا برای پرستش آن اذنی صادر کرده بود مانعی نداشت.


« مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ : شما غیر خدا جز نام هایی را که خود و پدرانتان آنها را نام گذاشته اید، و عنوان داده اید نمی پرستید که خداوند بر آن هیچ گونه حجت و مجوزی نازل نکرده است- یوسف/40-»؛ یعنی اگر خدا اذن داده بود، کارتان توحیدی می شد.


منبع: حق با کیست، ج2، ص16-13

مناظره قسمت ششم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه قسمت قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

این نکته دقیق و ظریفی است. لطفاً بیشتر توضیح دهید که معنای آیه که فرمود: قل لله الشفاعةُ جَمیعاً  چه می شود؟ زیرا مفهوم این است که شفاعت فقط مال خداست و در این میان وجود شفیع چه لزومی دارد.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اصولاً معنای شفاعت لزوم وجود شفیع است منتهی برپایی نظام شفاعت و قوانین آن به دست اوست که مثلاً چه کسانی حق شفاعت دارند، و چه کسانی مشمول شفاعت می شوند، چه گناهی قابل شفاعت شدن است، و چه زمانی شفاعت نافذ است و ... بنابراین مالکیت خدا بر شفاعت به معنای طرح و ایجاد سلسله شفاعت است که در آن شفیع و شفاعت شونده و طرف پذیرش شفاعت عنوان می شود.


سلف امیه [وهابی]:

خدا که نیاز ندارد واسطه تراشی کندو خوب خودش ببخشد و عفو نماید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

مگر هر کاری که خدا می کند باید از روی نیاز باشد؟ خیر، از روی نیاز نیست بلکه از روی حکمت و تدبیر است هر چند ما از حکمت و علل کارهایش درک کاملی نداشته باشیم. شاید بدین وسیله خداوند می خواهد بندگانش را علاقمند به اولیای خود کند تا از نور هدایتشان بهره بیشتری ببرند، شاید خدا می خواهد بدین وسیله به اولیای خود پاداش دهد و فضل و قرب آنان را در نزد خود اعلام نماید.

... ادامه دارد

منبع: حق با کیست، ص 12-11

اطاعت از فرمان خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم


حبیب سجستانی از امام باقر علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:

رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:

خداوند عزوجل فرمود:

بطور قطع و یقین، هر گروه و دسته ای در اسلام [بخواهند] به سبب دوستی و ولایت امام جائر و ستمگری که از طرف خدا [منصوب] نیست دینداری کنند، عذاب خواهم کرد؛ هر چند در عمل ، نیکوکار و پرهیزکار باشند. و حتماً آن عده از مسلمانان را که [بخواهند] به سبب دوستی و ولایت هر امام عادلی که از جانب خدا [منصوب] است دینداری کنند می بخشم؛ هر چند در عمل ستمگر و گناهکار باشند.


فضائل الشیعة، حدیث دوازدهم، ص41


(نکته مهم در این حدیث شریف ، اطاعت از فرمان خداوند می باشد نه عمل نیک بدون پیروی از فرمان خداوند)

ایمان به مهدی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


سفارینی حنبلی از علمای اهل سنت می نویسد:

« ایمان به مهدی واجب است همان طور که علما آن را بیان کرده اند و در عقاید اهل سنت و جماعت طرح شده است.»            (الازاعة، ص37 - عقد الدرر، ص57)


شیخ ناصرالدین البانی از علمای فرقه متعصب وهابیت مینویسد:

« اعتقاد به قیام مهدی، اعتقادی است ثابت و به طور متواتر از پیامبر خدا - صلوات الله علیه - نقل شده است؛ زیرا مهدویت از امور غیبی است و ایمان به آن از صفات متقین است همان طور که خداوند فرموده است:  الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب...  و تنها جاهلان و متعصبان و متکبران این عقیده اسلام را انکارمیکنند. از خداوند میخواهم مرگ ما را در حالی برساند که به مهدی ... ایمان داشته باشیم.»      (مجلة الاسلامی، شماره32، ص643، چاپ دمشق)


منبع: 59 نکته درباره امام زمان، ص 21

از بین رفتن گناه

بسم الله الرحمن الرحیم


ابن عباس گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:


دوستی علی بن ابیطالب ، گناهان را از بین می برد؛ آن گونه که آتش ، هیزم را از بین می برد.

منبع: فضائل الشیعه، ص 39


(شهید مطهری آورده است که : دوستی علی گناهان را از بین می برد ، یعنی این که دوستی و محبت علی علیه السلام سبب میشود تا محب علی علیه السلام سمت گناه نرود و مرتکب گناه نشود)

او مهدی علیه السلام است

بسم الله الرحمن الرحیم 
محمد بن یوسف گنجی شافعی از دانشمندان اهل تسنن در کتاب البیان به نقل از سعید بن جبیر در تفسیر این آیه شریفه « ... لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون » چنین نقل کرده است:
« او مهدی علیه السلام است که از نسل و عترت فاطمه زهرا صلوات الله علیها است. »
وی پس از نقل این حدیث می نویسد:
« برخی گفته اند که این عیسی است که از آسمان فرود می آید و دین حق را پیروز می گرداند. این گفته آنان با روایت بالا منافات ندارد؛ زیرا عیسی در زیر بیرق مهدی و به عنوان یاور و کمک به او برای پیروزی دین حق ، تلاش می کند. »
 
                                59 نکته درباره امام زمان علیه السلام ص 27

مناظره قسمت پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


بن شریح [وهابی]:

تو می گویی شفیع بودن خدا عملی نیست و نمی شود خدا خود شفیع باشد. این حرف تو کفر و شرک اکبر است. چگونه ممکن است خداوند خود صاحب شفاعت باشد ولی شفیع بودنش معقول نباشد؟


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جناب علی عبدالله! برای من هم سئوال است و فکر می کنم اشکال جناب بن شریح وارد باشد. به هر حال شما باید این کلی گویی را توضیح دهید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

توضیح این که شفاعت سه پایه دارد: 1- شفاعت شونده (مشفوع له) 2- شفاعت کننده (شفیع) 3- شفاعت پذیر که خداست.

وقتی ولیّ صالحی شفیع می شود، سه پایه تحقق پیدا می کند. مجرمی که شفاعت می خواهد و ولیی که واسطه می شود و خدایی که شفاعت را درباره گناهکار می پذیرد.

حال اگر ما خود خداوند را شفیع بدانیم، مسئله دو پایه ای می گردد. شفاعت شونده که همان فرد گناهکار است، شفیع که خداوند است. خوب خداوند واسطه می شود بین مجم و چه کسی؟ معنا ندارد که خدا هم واسطه باشد و هم پذیرنده آن.

حال اگر بگویید هیچ اشکالی ندارد که خدا هم شفیع باشد و هم شفاعت پذیر چرا که خداوند با شفاعت خود مجرم را بخشیده است. پاسخ ما این خواهد بود که در اینجا نباید کلمه شفیع به کار ببرید بلکه بگویید خدا مجرمی را بخشید و این، مفهوم توبه و مغفرت است که غیر از مسئله شفاعت می باشد.

منبع: حق با کیست؟، ص12-11


ادامه دارد...

غدیریه امیرالمومنین علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


  همانا على "ع" بعد از رسول اکرم "ص" فصیحترین و آشناترین مردم است به خصوصیات و موازین کلام عرب، و هم اوست که از کلام پیامبر گرامى من کنت "مولاه فهذا على مولاه" چنین فهمیده که مولا یعنى امامیکه طاعتش چون پیامبر بر همه واجب است.


آن حضرت در ضمن اشعارى چنین سرود:

محمد پیامبر خدا، برادر مهربان منست

و حمزه، سرور شهیدان عموى من.

و جعفر، آنکه روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من است.

دختر پیامبر باعث سکون دل و همسر من است، خون و گوشت او با خون گوشت من بستگى دارد.

ودو نوه پیامبر، پسران من و فاطمه اند، "به من بگوئید" کدامین شما ها چنین بهره اى دارید؟

از روى درک و علم، قبل از همه شما، اسلام اختیار نمودم

و پیامبر خدا، در روز غذیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب نمود

پس واى بر آنکه در روز باز پسین به ملاقات خدا رسد، در حالیکه به من ظلم نموده باشد.

این اشعار را امیر مومنان در جواب نامه معاویه نگاشتند:

نامه معاویه چنین بود:

من داراى فضائلى هستم، پدرم در جاهلیت بزرگ و آقا بود، در اسلام به پادشاهى رسیدم. خویشاوند پیامبر، و دائى مومنین، و نویسنده وحى الهى هستم.

امیر المومنین بعد ازخواندن نامه فرمود:

آیا پسر هند جگر خوار به این فضائل بر من برترى مى جوید؟ بعدبه جوانى که نزدیکشان بود فرمودند بنویس: محمد النبى اخى و صنوى، تا آخر اشعار که ترجمه اش گذشت.

و چون معاویه اشعار حضرت را خواند، امر کرد که از دسترس مردم شام دور نگه دارند، مبادا به سوى حضرت متمایل گردند.


منبع: الغدیر، ج3 ،ص 5

رفع غربت

بسم الله الرحمن الرحیم 

از روایات استفاده میشود که در دوران غیبت، عده ای از اوتاد در محضر امام عصر ارواحنا فداه هستند و اوامر را اجرا و تا حدی از وجود مقدسش رفع غربت می کنند و اگر عمر یکی از آن ها به سر آید، دیگری جانشین او میشود.

حضرت خضر علیه السلام نیز مونس دوران تنهایی و عزلت آن حجت مولود الهی است؛ چنان که امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرمایند:

خضر علیه السلام از آب حیات خورده است و لذا او زنده است و تا دمیدن صور نخواهد مرد.  او همواره پیش ما می آید و بر ما سلام می کند.  ما صدای او را می شنویم...  خداوند به وسیله ی او ، رنج غربت را از قائم ما علیه السلام در زمان غیبت خواهد زدود و با مأنوس بودن با وی (قائم علیه السلام) او را از تنهایی و غربت رهایی خواهد بخشید. (اثبات الهداة ۳:۴۸۰)

آشتی با امام عصر علیه السلام ، ص ۲۵

قائم امت پیامبر

بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله:


نهمین فرزند حسین ، قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امت من است که زمین را پر از عدل و داد می کند.


خورشید کعبه نقل از روزگار رهایی

تنها بازمانده

بسم الله الرحمن الرحیم


امام صادق علیه السلام:


او (حضرت مهدی عجل الله ) والاترین و گرامی ترین بنی هاشم و تنها بازمانده ابراهیم خلیل است.


خورشید کعبه نقل از روزگار رهایی ص 81

عداوت با علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


در کتاب «المناقب» (از کتب اهل سنت) ابن مغازلی از ابوذر غفاری روایت کرده است که گفت:


قال رسول الله صل الله علیه و آله: «مَن ناصَبَ علیاً اَلخِلافَة بعدِی ...   هر کس با علی (علیه السلام) عداوت و دشمنی کند پس او کافر است او مانند کسی است که با خدا و رسولش جنگ کرده است و هر کس در (حقانیت) علی شک کند، پس او کافر است).

ابن مغازلی از عبدالله بن بریده (یزید) روایت کرده است که گفت:  پیامبر صل الله علیه و آله فرمود:

« لِکل نَبی وَصی وَ وارثٌ وَ اِن وصیی وَ وارثی علی بنُ ابیطالِب» (هر پیغمبری وصی و وارثی دارد، وصی و وارث من علی بن ابیطالب است.)


منبع: طرائف (تألیف ابن طاووس) ، ص 69

مناظره قسمت چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من در تأیید سخن دکتر، نتیجه می گیرم که شفاعت مورد رضای خدا از مقوله توحید است. فَلا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ : پس شفاعت شافعان سوشان ندهد- (المدثر/48) ، روی هم رفته پس شفاعتی هست، منتها چون به «اذن الله » نیست سودی نمی دهد و می فرماید: « ما مِن شَفیع اِلا مِن بَعدِ اِذنِهِ : هیچ شفیعی نیست مگر بعد از اذن او - یونس/3 -»، « یَومَئذ لا تَنفعُ الشفاعَةُ الا مَن اَذِنَ لَهُ الرحمن : آن روز شفاعت بی فایده است، مگر شفاعت آن کس که خدای رحمان به او اذن دهد و از گفته ی او راضی باشد - طه/109 -».


عمر عبدالوافی [وهابی] : 

ولی خدا در قرآن شفاعت غیر خدا را به طور مطلق نفی کرده می فرماید: شفاعت فقط مال خداست. « ما لَکم مِن دونه مِ ولی وَ لا شفیع افلا تتذکرون : برای شما در برابر خدا هیچ گونه ولی و شفیعی نیست آیا به خود نمی آیید؟ - سجده/4 - ».


سلف امیه [وهابی]:

عمر عبدالوافی راست می گوی. در آیه دیگری می گوید: « وَ التقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعَة : بترسید از روزی که کسی از دیگری نمی تواند مشکلی را برطرف سازد و از او شفاعتی پذیرفته نمی شود - بقره/48 -».

در جای دیگر گفته است: « فلا تَنفعهم شَفاعة الشافعینَ : پس شفاعت شافعان سودشان نمی دهد - مدثر/48 ».  در یک کلمه قرآن می گوید: « قل لله الشفاعة جمیعا : بگو تمام شفاعت جمعاً مال خداست و به دیگری نمی رسد - زمر/44 - ».  پس فقط خدا شفیع است. 


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

شما آقایان به این آیات با پیشدواری می نگرید و به آیاتی که شفاعت را به دو قسم کرده توجه نمی کنید. شما مشمول آن ضرب المثل هستید که می گوید: « کلوا وَ اشرَبوا » را تو در گوش کن و « لا تُسرفوا » را فراموش کن. آیاتی را که شما آوردید در مورد شفاعت های باطل است و آن شفاعت بی اذن خداست و در مقابل آن شفاعت مأذون، شفاعت صحیح است. 

خواهش می کنم خوب دقت کنید. این که می گویید خدا صاحب کل شفاعت است، قبول می کنیم. اما این که می گویید خداوند خودش شفیع است، قابل قبول نیست خداوند که مالک شفاعت است چگونه می خواهد شفاعت خود را به جریان بیندازد، آیا راهی جز این هست که آن را به عده ای واگذار کند و اذن دهد؟ ....


منبع: حق باکیست؟ ، ص 11-10

یؤمنون بالغیب

بسم الله الرحمن الرحیم


ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(البقرة/2)

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

  الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.


بر طبق این آیه شریفه، انسان های با تقوا آنان اند که به غیب ایمان دارند؛ به عبارت دیگر ایمان به غیب نخستین صفت ممتاز و مهم متقین است. ایمان به غیب یعنی چه؟  در پاسخ به این پرسش گروه متعددی از مفسران قرآن و محدثان شیعه و سنّی، ایمان به حضرت مهدی - علیه السلام - را از روشن ترین افراد و مصادیق ایمان به غیبمی دانند. 

جابر بن عبدالله انصاری - از اصحاب جلیل القدر پیامبر خدا - نقل می کند که آن حضرت ضمن یاد کرد نام دوازده امام - علیهم السلام - به حضرت مهدی و دوره غیبت ایشان اشاره کرده و فرموده است:

« خوشا به حال آنان که در زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام) شکیبا باشند؛ خوشا به حال آنان که بر محبت آن حضرت پا برجا و استوار بمانند، آنان همان کسانی هستند که خدا در قرآن با عنوان « ایمان آورندگان به غیب » از آنان یاد کرده و آنان حزب خدایند و حزب خدا پیروز است.» 


59 نکته درباره امام زمان، به نقل از ینابیع المودة، ص 442 

مناظره قسمت سوم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از  قبل...


سلف امیه[وهابی]:

البته اگر حیات برزخی در میان باشد ممکن است بگوییم حق با توست ولی جناب بن شریح فتوا داده است که مردگان نمی شنوند. در این صورت لازم نیست ما مستقیماً به قرآن و سنت مراجعه کنیم. برای این که فتوای ایشان واجب الاطاعه است و ایشان بی خودی فتوا نمی دهند. بنابراین طبق فرموده بزرگان ما، شفاعت چون فقط فعل خداست، درخواست آن از اولیای خدا لغو و بیهوده است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اولاً امور اعتقادی تقلیدی نیست بلکه فهمیدنی است و با فتوا نمی توان ایجاد اعتقاد کرد.  ثانیاً: بر فرض اینکه بپذیریم که شفاعت خواستن از غیر خدا لغو و بیهوده است، این چه ربطی به شرک دارد؟ مگر هر کار لغوی شرک است؟ در این صورت باید هر گناه بزرگ و کوچک ما شرک باشد و توبه چنین مشرکی هم از نظر شما پذیرفته نیست.

شما معیار شرک و توحید را گم کرده اید؛ ولی از نظر ما وجود اذن خدا و یا فقدان آن است که معیار شرک می گردد و فرق شفاعت خواهی مشرک با شفاعت خواهی موحد آن است که اولی شفیع را مستقل و بدون اذن خدا مؤثر می داند، ولی موحد آن را به «اذن الله » مؤثر می داند. حتی سجده کردن برای غیرخدا در صورتی شرک است که بدون اذن خدا باشد، اما اگر به اذن الله باشد عین توحید است، همان طور که سجده فرشتگان برای آدم علیه السلام توحید ناب بود و لابد درجه توحیدی ابلیس خیلی بالا بود که سجده نکرد تا مبادا به قول شما مبتلا به شرک گردد.

نمونه دیگر آنکه ، تبرک جستن به سنگ و چوب از شئونات شرک است ولی وقتی به «اذن الله» شد از مستحبات حج می گردد که حجر الاسود را می بوسیم و به آن تبرک می جوئیم.

اگر شما کمی ذوق قرآنی داشته باشید، مسئله حل است وقتی قرآن شفاعت با اذن را تأیید می کند معلوم می شود که در مقابل آن شفاعت بی اذن هم مطرح است و آنچه ممنوع و شرک تلقی شده اعتقاد به شفاعت بی اذن است. زیرا آن نوعی مقابله با اراده و تدبیر خدا و اعتقاد به آشفتگی اداره قیامت و حکمیت خداوند است.


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

با توجه به مطالعاتی که از چهار مذهب اصلی داشته ام، و موضوع شفاعت را هم قبول دارم. به نظر می رسد آنچه جناب علی عبدالله در این یک مورد می گوید مطابق قرآن است. می فرماید:

 « وَ لا یَشفَعُونَ اِلا لِمَنِ ارتَضی : آنها جز برای کسی که خدا رضایت دهد شفاعت نمی کنند - سوره انبیا/28-». 

منبع: حق با کیست؟، جلد دوم، ص9-8

وصی پیامبر صل الله علیه و آله

بسم الله الرحمن الرحیم


از کتاب «المناقب» (از کتب معتبر اهل سنت) تألیف شافعی ابن مغازلی در تفسیر آیه:  « و النجمِ اِذا هَوی » به سندی که به ابن عباس می رسد نقل می شود که ابن عباس گفت:

با عده ای از جوانان بنی هاشم درکنار پیامبر نشسته بودم ناگاه ستاره ای از جای خود جست و در زمین فرود آمد، پس پیامبر فرمود این ستاره در منزل هر کس فرود آمد او بعد از من وصی من است، جوانان بنی هاشم به پا خاستند و نگاه کردند دیدن که آن ستاره در منزل علی بن ابیطالب فرود آمده است گفتند پیامبر در علی گمراه شده است،  خداوند متعال آیه شریفه را نازل فرمود:  « وَ النجمِ اِذا هَوی ما ضَ ل صاحِبُکُم وَ ما غَوی » تا آیه « وَ هُوَ بالاُفُق الاَعلی » ( سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند، که هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد گم نکرده است و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است آن کس که قدرت عظیمی دارد، او را تعلیم داده همان کس که توانائی فوق العاده و سلطه بر همه چیز دارد، در حالی که در افق اعلی قرار داشت) (المناقب، ص310)


منبع: طرائف ، ص 68