اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

احتجاج بر معاویه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

احتجاج عبد الله بن جعفر بر معاویه

عبد الله بن جعفر بن ابى طالب گفت: نزد معاویه بودم و حسن و حسین علیهما السلام با ما بودند و عبد الله بن عباس و فضل بن عباس نیز نزد معاویه بودند، معاویه بطرف من توجه کرد و بمن گفت: چقدر حسن و حسین را بزرگ میشمارى؟ و حال آنکه نه خود آنها بهتر از تو هستند و نه پدرشان بهتر از پدر تو؟ و اگر نه این بود که فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله است، هر آینه میگفتم که: مادر تو اسماء بنت عمیس هم مادون او نیست، در جواب او گفتم: بخدا آگاهى تو نسبت بانها و پدر و مادر آنها کم است، و چنین نیست که پنداشتى، بخدا سوگند این دو بهترند از من و پدر آنها بهتر است از پدر من و مادر آنها بهتر است از مادر من، اى معاویه تو غافل هستى از آنچه که من از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آنها و درباره پدر و مادر آنها شنیدم و آنچه شنیدم حفظ کردم و درک نمودم و آنرا روایت کردم. گفت بیاور اى پسر جعفر بخدا قسم تو نه دروغ میگوئى و نه مورد اتهام هستى. گفتم آنچه من در این موضوع میدانم بزرگتر است از آنچه تو مى پندارى گفت: هر چند بزرگتر از کوهها احد و حراء "بکسر حاء" باشد. اکنون که خدا او را کشته و جمع شما را مبدل بتفرقه نموده و امر خلافت باهلش رسیده تو حدیث کن، ما با کى از آنچه بگوئى نداریم و آنچه "در فضایل او" تعداد کنى زیانى بما نمیرساند.

گفتم: شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامیکه از این آیه از حضرتش سوال شد: " و ما جعلنا الرویا التى اریناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه فى القرآن ": فرمود: همانا دیدم دوازده تن از پیشوایان گمراهى را که بر منبر من بالا میروند و فرود میایند و امت مرا بسیر قهقهرائى مى برند و شنیدم از آنحضرت میفرمود: همانا فرزندان ابى العاص زمانى که تعدادشان بپانزده تن رسید کتاب خدا را مورد تجاوز و تحریف قرار میدهند و بندگان خدا را بردگان خود قرار میدهند و مال خدا را ثروت شخصى پندارند.

اى معاویه، همانا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم در حالیکه آنجناب بر منبر بود و من در برابر او بودم و عمر بن ابى سلمه، و اسامه بن زید، و سعد بن ابى وقاص، و سلمان فارسى، و ابوذر، و مقداد، و زبیر بن عوام نیز در مقابل منبر حضور داشتند آنجناب فرمود: آیا من بمومنین اولى "سزاوارتر" نیستم از خودشان؟ گفتیم: بلى یا رسول الله، فرمود: آیا زنان من مادران شما نیستند؟ گفتیم بلى یا رسول الله فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اولى به من نفسه و ضرب بیده على منکب على فقال اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،- یعنى: هر کس که من مولاى او هستم، پس على مولاى او است، اولى "سزاوارتر" است باو از خودش و دست خود را بر شانه على علیه السلام نواخت و فرمود: بار خدایا، دوست بدار آنکه را که او را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه را که او را دشمن دارد، اى مردم، من بمومنین اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان و با وجود من براى آنان امرى "اختیارى" نیست "یعنى باید مطیع و بفرمان من باشند و از خود راى و عقیده ابراز نکنند" و على پس از من اولى "سزاوارتر" است بمومنین از خودشان و با وجود او براى آنان امرى "اختیارى" نیست، سپس، پسرم حسن اولى بمومنین است از خودشان و با وجود او براى آنها امرى "اختیارى" نیست، سپس بار دیگر خطاب بمردم نمود و فرمود: زمانیکه من از دنیا رخت بربستم، على بشما اولى است از خود شما، و زمانى که على از دنیا رفت، پسرم حسن اولى بمومنین است از خود آنها و زمانیکه حسن از دنیا رفت پسرم حسین اولى بمومنین است از خود آنها... تا آنجا که عبد الله بن جعفر گوید: معاویه گفت: اى فرزند جعفر سخن بزرگى گفتى، و چنانچه آنچه گفتى بحق باشد، بطور تحقیق امت محمد صلى الله علیه و آله از مهاجر و انصار همگى، جز شما اهل بیت و دوستان و یاران شما هلاک شده اند گفتم: قسم بخدا آنچه گفتم، بحق و مطابق واقع گفتم و آنرا از رسول خدا صلى الله علیه و آله استماع نمودم، معاویه "رو بطرف حسن و حسین علیهما السلام و ابن عباس نمود و بانها" گفت: فرزند جعفر چه میگوید؟ ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: اگر تو بانچه او گفت ایمان ندارى بفرست دنبال آنهائى که نام آنها را برد و از آنها دایر باین مطالب سوال کن، معاویه فرستاد دنبال عمر بن ابى سلمه و اسامه بن زید و از آنها سوال نمود، آنها گواهى دادند که آنچه را فرزند جعفر گفت، خود از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم همانطور که او شنیده تا آنجا که گفت "تتمه سخن ابن جعفر است" و پیغمبر ما صلى الله علیه و آله بطور تحقیق بهترین و برترین خلق را در غدیرخم و در مواطن دیگر براى امت خود نصب فرمود و بر آنها با او حجت گرفت و آنها را باطاعت او امر فرمود و بمردم آگاهى داد که او "على علیه السلام" از رسول خدا صلى الله علیه و آله بمنزل هارون است براى موسى و اینکه او ولى هر مومن است بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و اینکه هر کس پیغمبر صلى الله علیه و آله ولى "متصرف در امور" او است على علیه السلام ولى "متصرف در امور" او است و هر کس پیغمبر صلى الله علیه و آله باو اولى "سزاوارتر" است از خودش، على علیه السلام اولى "سزاوارتر" است باو. و اینکه او "على علیه السلام" جانشین پیغمبر صلى الله علیه و آله است در میان آنها و وصى او است و اینکه هر کس اطاعت او کند، اطاعت خدا نموده و هر کس نافرمانى او کند نافرمانى خدا نموده، و هر کس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته، و هر کس با او کینه بورزد و دشمنى کند با خدا دشمنى کرده... تا پایان حدیث که مشتمل بر فوائد بسیار و گرانبهائى است " کتاب سلیم ".

احتجاج برد بر عمرو بن عاص

ابو محمد، ابن قتیبه "شرح حال او در ج 1 ص 161 مذکور است" در کتاب خود " الامامه و السیاسه " ص 93 گوید: و "مورخین" ذکر کرده اند که: مردى از "همدان" بنام " برد " بنزد معاویه آمد، در آنهنگام از عمرو بن عاص شنید که نسبت بعلى علیه السلام سخنان ناروا و توهین آمیز میگوید باو گفت: همانا بزرگان ما از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده اند که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، آیا این مطلب حق و درست؟ یا نادرست و باطل است؟ عمرو بن عاص گفت: حق و درست است و من بر آنچه شنیده اى میافزایم و میگویم: احدى از صحابه رسول خدا نیست که مناقبى چون مناقب على براى او باشد، آن جوان همدانى "برد" بیتاب و هراسان شد، عمرو گفت: على مناقب خود را بسبب اقدامى که درباره عثمان نمود تباه و نابود ساخت برد گفت: آیا على علیه السلام امر بکشتن عثمان نمود یا خود اقدام بکشتن او کرد؟ عمرو گفت: نه "او نه امر نمود و نه خود او را کشت" ولى پناه داد "قاتل او را" و منع کرد "از دست یافتن باو"، برد گفت: آیا "با این وصف" مردم با او بخلافت بیعت کردند؟ گفت: آرى، برد گفت: پس چه چیزى تو را از بیعت على علیه السلام خارج نمود؟ گفت: متهم دانستن من او را درباره قتل عثمان، برد گفت: تو خود نیز مورد چنین اتهامى واقع شدى؟ عمرو گفت: راست گفتى، و بهمین علت به فلسطین رفتم، پس از این محاوره و احتجاج جوان نامبرده "برد" بسوى قبیله و قوم خود برگشت و بانها گفت: ما بسوى قومى رفتیم و علیه آن قوم از لفظ خودشان برهان "و سند محکومیتشان را" گرفتیم على علیه السلام بر حق است، از پیروى کنید.

احتجاج عمرو بن عاص بر معاویه

خطیب خوارزمى- حنفى- در کتاب " المناقب " ص 124 نامه اى را ذکر نموده که معاویه به عمرو بن عاص نوشته و ضمن آن نامه او را در جنگ صفین بیارى خود ترغیب نموده، و سپاس نامه اى را از عمرو ذکر کرده که بمعاویه جواب داده و قریبا در شرح احوال عمرو بن عاص بهر دو نامه اطلاع و وقوع خواهید یافت، و از جمله مطالب نامه عمرو در جواب بمعاویه این جمله است: و اما آنچه را که بابى الحسن "على علیه السلام" برادر و وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله دایر به ستم نمودن آن جناب و رشک بردن او بر عثمان نسبت دادى و صحابه را فاسق نامیدى و چنین پنداشتى که او آنها را وادار بکشتن عثمان نمود، این مطلب خلاف واقع و پنداشتن آن گمراهى است! واى بر تو اى معاویه آیا ندانستى که ابوالحسن جان خود را در راه رسول خدا صلى الله علیه و آله بذل نمود و در فراش او خوابید؟ و او در اسلام و هجرت بر سایرین سبقت دارد و رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرمود: على از من است و من از على هستم. و او از من بمنزله هارون است از موسى، جز آنکه پس از من پیغمبرى نیست، و درباره او در روز غدیر خم فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

احتجاج عمار بن یاسر بر عمرو بن عاص در روز صفین

سال 37 هجری

نصر بن مزاحم کوفى در کتاب " صفین " صفحه 176 در حدیثى طولانى از عمار بن یاسر روایت نموده که در روز صفین خطاب به عمرو بن عاص نمود و گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا امر فرمود که با ناکثین "شکنندگان پیمان" جنگ کنم، و من با آنها "اصحاب جمل، طلحه و زبیر و یارانشان" جنگ نمودم، و مرا فرمود که با قاسطین "منحرفین از طریق حق" روبرو شوم، و شما آنهائید و اما مارقین "آنها که از دین بیرون جستند" نمیدانم آنان را درک میکنم یا نه؟ اى ابتر "بلا عقب": آیا تو نمیدانسته اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره على علیه السلام فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انا مولى الله و رسوله و على بعده و لیس لک مولى.

عمرو در جواب عمار گفت: اى ابو الیقظان "کنیه عمار است" چرا مرا دشنام میدهى؟... تمامى حدیث ضمن شرح احوال عمرو بن عاص خواهد آمد، مراجعه کنید، و ابن ابى الحدید نیز در جلد 2 " شرح نهج البلاغه " در صفحه 273 آنرا ذکر کرده است.  

 

منبع: الغدیر ، ج 2

ساده زیستی

بسم الله الرحمن الرحیم


ساده زیستى امام على علیه السلام
...- ابزار و وسائل ساده زندگى
فـرهـنگ ساده زیستى اگر در جوامع بشرى بگونه شایسته اى تحقّق یابد مى توان با بـسیارى ازمشکلات اقتصادى مقابله کرد و در روزگاران سخت آینده که انفجار جمعیّت همراه بـا کـمـبـود مـوادغـذائى ومحدود بودن امکانات زیستى دامنگیر انسان هاست چاره اى جز رواج فرهنگ ساده زیستى وجود ندارد.
امام على علیه السّلام الگوى کامل فرهنگ ساده زیستى بود.
درکمک به همسر، گندم را با آسیاب سنگى آرد مى کرد و در کار خانه حضور جدّى داشت .
از لباس هاى معمولى که عموم مردم مى پوشیدند استفاده مى کرد،
روزى به بازار رفت و به لباس فروشان ندا داد که چه کسى پیراهن 3 درهمى دارد؟
مـردى گـفـت : در مـغـازه مـن مـوجـود اسـت ، حـضـرت امـیرالمؤ منین علیه السّلام آن را خرید و پوشید.
خانه اى چون خانه دیگران داشت ،
و اسـبـى یـا الاغـى کـه هـمـگـان در اخـتـیـار داشتند بکار مى گرفت و روزى شمشیر خود را فروخت تا مشکل اقتصادى خانواده را حل کند.
هـارون بـن عنتره مى گوید : در شهر خورنق(19) هوا سرد بود، على علیه السّلام رادیدم کـه قـطـیـفـه اى بـرخـود پـیـچـیـده و از سـرمـا رنـج مـى بـرد، گـفـتـم از بـیـت المال سهمى بردار.
امام على علیه السّلام پاسخ داد :
چـیـزى از مـال شـمـا برنمى دارم و این قطیفه را که مى بینى برخود پوشانده ام آن را از مدینه همراه آورده ام . (20)
نان خشکیده مى خورد که دخترش امّ کلثوم وقتى نان جوین خشک را بر سفره پدر دید اشکش جارى شد.
در اوائل زندگى ، شب ها با همسرش برروى پوستینى مى خوابید که در روز بر روى آن شتر را علوفه مى داد.(21)
... ـ ازدواج ساده
          الف ـ مراسم ساده
          
وقتى على علیه السّلام ازحضرت زهراء سلام الله علیها خواستگارى کرد، و پیامبر صلى الله علیه و آله موافقت نمود،فرمود:
على جان ! از درهم ودینار چه دارى ؟
پاسخ داد: یک شتر و زره جنگى .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:حیوان سوارى لازم است ، زره را بفروش .
زره را بـه بـازار بـرد و بـه 40 درهـم فـروخـت و هـمـه را تـقـدیـم رسول خدا صلى الله علیه و آله کرد.
خـطـبـه عـقـد در حـضـور جـمـعـى ازیـاران پـیـامـبـر خـوانـده شـد، رسـول خـدا مـقـدارى از قیمت زره را به سلمان داد تا لباس و برخى مایحتاج زندگى امام على علیه السّلام را تهیّه کند و مقدارى هم به مقداد داد و فرمود :
آن را بـه خـواهـر عـلى عـلیـه السـّلام امّ هـانـى بـده تـا به عنوان صدقه بر سر عروس بـریزد که با دادن یک غذاى ساده به جمعى از اصحاب ، مراسم عروسى پایان گرفت . (22)
          ب ـ تدارکات ساده ازدواج
          
هـمـه قـبـول دارنـد که دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله بزرگ زنان بهشتى و دختر بزرگترین پیامبر آسمانى است .
هـمـه قـبول دارند که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام یکى از بزرگترین شخصیّت هاى جهان اسلام است .
امّا ازدواج ساده آن بزرگواران جاى بسى شگفتى است .
که چگونه ساده و دور از تشریفات انجام گرفت .
عـلى عـلیـه السـّلام بـا فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا دخـتـر رسـول اللّه صـلى الله عـلیـه و آله در مـاه صـَفـَر از سـال دوّم هـجـرى ازوداج کـرد و از فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا در ذى الحـجـّه هـمـان سال داراى فرزند شد.
نقل شده که :
امـام عـلى عـلیـه السّلام زِرِه خویش را مَهرِ فاطمه سلام الله علیها قرارداد، زیرا که در آن موقع چیزى از سیم و زر نداشت .
و در نقل دیگرى آمده است که :
عـلى عـلیـه السـّلام بـا فـاطـمه سلام الله علیهابر مَهرى به مقدار چهارصد و هشتاد دِرهم ازدواج نمود، و پیغمبر صلى الله علیه و آله به او امر کرد که ثُلث آن مبلغ را به خرید عطریّات اختصاص ‍ دهد.
و نقل شد که :
عـلى عـلیـه السـّلام زِرِه خـود را بـه خـاطـر شـیـربـَهـا تـقـدیـم نـمـود زیـرا کـه رسول اللّه صلى الله علیه و آله او را به این امر فرمان داده بود.
سـِنِّ حـضـرت زهـراء سـلام الله عـلیـهـا در روزِ ازدواجـش پـانـزده سـال و پـنـج مـاه و نـیـم بـود و عـلى عـلیـه السـّلام در آن روز بـیـسـت و یـک سال و پنج ماه داشت . (23)
... ـ غذاى ساده
داستان احنف بن قیس
احنف بن قیس وقتى به دربار شام رفت وغذاهاى رنگارنگ او را دید به گریه افتاد.
معاویه گفت : چرا گریه مى کنى ؟
پاسخ داد : یک شب هنگام افطار خدمت على علیه السّلام رفتم به من فرمود :
برخیز با حسن و حسین علیهماالسلام همسفره باش ، و خود به نماز ایستاد، وقتى نماز امام عـلى عـلیـه السـّلام بـه پـایـان رسـیـد ظـرف دربـسته اى را جلوى امام على علیه السّلام گذاشتند، بگونه اى در پوش غذا بسته بود که دیگرى نتواند آنرا باز کند،
امـام دَر پـوش غـذا را بـرداشـت و آرد جـو را در آورد و تناول کرد.
بـه حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام عـرض کـردم : شـمـا اهل سخاوت مى باشید، پس چرا غذاى خود را پنهان مى کنید؟
فرمود: این کار از روى بخل ورزى نیست ، مى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چیزى به آن (مانند روغنى یا دوغى ) نیافزایند.
عرض کردم : مگر حرام است ؟
فرمود :
نه اما رهبرامّت اسلامى باید در خوراک و لباس مانند فقیرترین افراد جامعه زندگى کند تـا الگـوى بـیـنـوایـان بـاشـد، و فـقـرا بـتـوانـنـد مـشـکـلات و تـهـیـدسـتـى را تحمّل کنند.(24)

و در نقل دیگرى آمده است :
احنف بن قیس مى گوید:
روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند که تعجّب کردم .
آنگاه طعام دیگرى آوردند که آنرا نشناختم .
پرسیدم : این چه طعامى است ؟
معاویه جواب داد:
ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریخته اند.
احنف بن قیس مى گوید :
در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .
معاویه با شگفتى پرسید:
علّت گریه ات چیست ؟
گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید.
فرمود : میهمان من باش .
آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم : در این سفره چیست ؟
فرمود: آرد جو ( سویق شعیر )
گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید کسى از آن بخورد ؟
فـرمـود: نـه ، هـیـچ کدام از اینها نیست ، بلکه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.
گفتم : یا امیرالمؤ منین مگر این کار حرام است ؟
حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود:
لا وَ لکِن یَجِبُ عَلى اَئِمَّةِ الحَقِّ اَن یُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعفَةِ النّاسِ لِئَلاّ یَطغِى الفَقیرَ فَقرُهُ

(نه ، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد).

هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک ، سفره امیرالمؤ منین نیز مانند ماست .
مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد کـردى کـه فـضـیـلت او قابل انکار نیست .(25)
ابورافع مى گوید :
روز عـیـدى خـدمت امام على علیه السّلام رسیدم ، دیدم که سفره اى گره خورده در پیش روى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام است ، وقتى آنرا باز کرد دیدم نان جوین است .
گفتم : چرا گره مى زنى ؟
فرمود : براى اینکه بچه ها دوغى یا روغنى بر آن نیافزایند.
امام على علیه السّلام بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود.
و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى کرد
گوشت بسیار کم مى خورد و مى فرمود :
شکم ها را مدفن حیوانات نکنید با این همه ، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود.


منبع: الگوهاى رفتارى امام على علیه السّلام ، ج 1