اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

مناشده 2

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین در ایام عثمان بن عفان

شیخ الاسلام، ابو اسحق، ابراهیم بن سعد الدین ابن الحمویه "شرح حال او در صفحه 200 جلد 1 گذشت" باسنادش در " فراید السمطین " سمط اول در باب 58 از تابعى بزرگ، سلیم بن قیس هلالى روایت کرده که گفت: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله گروهى مجتمع بودند که با یکدیگر سخن میگفتند و از علم و عفت سخن بمیان آوردند. در ضمن نام قریش و فضایل و سوابق آنها و هجرتشان بمیان آمد و آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آنها از فضیلت فرموده مانند این فرمایش: " الائمه من قریش " "یعنى امامان از قریش میباشند" و فرمایش دیگر آنحضرت " الناس تبع لقریش و قریش ائمه العرب " "یعنى مردم پیروان قریشند و قریش پیشوایان عرب هستند" تا آنجا که گوید "بعد از ذکر مفاخرت هر قبیله بمردان خود" و در این حلقه بیش از دویست تن گرد آمده بودند که در میان آنها بودند: على بن ابى طالب علیه السلام و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه و زبیر و مقداد و هاشم بن عتبه و ابن عمر و حسن و حسین و ابن عباس و محمد بن ابى بکر و عبد الله بن جعفر، و از انصار: ابى بن کعب و زید بن ثابت و ابى ایوب انصارى و ابو الهیثم بن التیهان و محمد بن سلمه و قیس بن سعد بن عباده و جابر ابن عبد الله و انس بن مالک و زید بن ارقم و عبد الله بن ابى اوفى و ابى لیلى، و با او پسرش عبد الرحمن نشسته بود و او پسرکى بود نورس و زیبا روى، و در این هنگام ابوالحسن بصرى آمد و پسرش حسن بصرى با او بود که او نیز پسرکى بود زیباروى و معتدل القامه، راوى گوید: من باو و به عبد الرحمن بن ابى لیلى مینگریستم و نمیدانم کدام زیباتر از آن دیگرى بود؟ جز اینکه حسن بصرى داراى اندامى درشت تر و قدى رساتر بود،

در این هنگام آن گروه بسیار سخن گفتند و این اجتماع از بامداد تا هنگام زوال آفتاب "ظهر" طول کشید و عثمان در خانه خود بود و از اجتماع و سخنان این گروه اطلاعى نداشت، و على بن ابى طالب در آن میان خاموش و ساکت بود و نه خودش و نه احدى از کسان و اهل بیتش سخنى نمیگفتند، در نتیجه آن گروه متوجه او شدند و گفتند: یا ابا الحسن چه مانعى هست که تو نیز سخن بگوئى؟ فرمود هر یک از افراد دو قبیله سخن گفتند و فضیلتى از خود بیان داشتند و درست هم گفتند، اکنون، من از شما اى گروه قریش و انصار سوال میکنم: این فضیلت ها را خداوند بچه وسیله بشما عطا فرمود؟ آیا منشاء این فضایل که بخود نسبت دادید، در وجود خود شما و قبیله و خاندان شما بوده یا موجبى جز اینها داشته؟ همگى در پاسخ گفتند: عشیره و خاندانهاى ما منشاء هیچ یک از این فضایل نبوده اند، بلکه خداى بزرگ بر ما منت نهاد و این فضایل را بسبب محمد صلى الله علیه و آله و عشیره و اهل بیت او بما عطا فرمود، على علیه السلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و انصار آیا نمیدانید که آنچه از خیر دنیا و آخرت نصیب شما گشته فقط از ما اهل البیت است نه غیر ما؟ و همانا پسر عمم پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: بدرستى که من و خاندانم نورى بودیم که در پیشگاه عظمت خداوند نمایان بودیم چهارده هزار سال پیش از آنکه خداى متعال آدم را بیافریند، پس از آفرینش او این نور را در صلب او نهاد و او را بزمین فرود آورد، سپس نور ما منتقل بصلب نوح شد و در کشتى نشست، سپس منتقل بصلب ابراهیم شد و در آتش افکنده شد، سپس پیوسته خداى توانا ما را از اصلاب گرامى بارحام پاکیزه منتقل فرمود، و این انتقال از پدران و مادران بکیفیتى بود که همگى از هر ناپاکى و پلیدى بدور و منزه بودند.

پس از این سخنان على علیه السلام، آنها که سبقت و پیشى داشتند و از آنهائى بودند که بدر و احد را درک نموده بودند گفتند: آرى. ما این سخنان را از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام، سپس فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم همگى میدانید که خداى عز و جل در کتاب خود در آیات متعدد سابق را بر مسبوق مقدم داشته و من در پرستش خداى یگانه و پیروى رسول او سابق و مقدم بوده ام، بطوریکه احدى از این امت در این راه بر من پیشى نگرفته است؟ همگى گفتند: آرى چنین است.

فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: و السابقون الاولون من المهاجرون و الانصار... و این آیه و السابقون السابقون اولئک المقربون نازل شد در چه مورد و در چه موضوعى نازل شد؟ از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره مدلول این آیات سوال شد؟ فرمود: خداى متعال اینها را نازل فرموده درباره انبیاء و اوصیاء آنها، پس من افضل انبیاء و رسل هستم و على بن ابى طالب وصى من، افضل اوصیاء است، همگى گفتند: آرى بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم و این آیه و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه، نازل شد مردم گفتند: یا رسول الله آیا اختصاص به بعض از مومنین دارد یا شامل همه آنها میشود؟ پس خداى عز و جل امر فرمود پیغمبرش را که بانها تعلیم فرماید تا اولیاء و متصدیان امرشان را بشناسند و امر فرمود او را همانطور که نمازشان و زکاتشان و حجشان را تفسیر و بیان فرموده، ولایت را نیز براى آنها تفسیر فرماید، و مامور گشت که مرا در غدیرخم براى مردم بولایت منصوب فرماید، سپس خطبه ایراد فرمود و ضمن آن فرمود: اى مردم همانا خداوند مرا باجراء امرى مامور کرده که سینه ام را آن امر تنگ نموده و چنین پنداشتم که مردم مرا تکذیب میکنند، پس خداوند مرا تهدید بشکنجه فرمود در صورتیکه آن امر را ابلاغ ننمایم. سپس مردم را براى انجام نماز جماعت دعوت فرمود، پس از انجام نماز خطبه خواند و فرمود اى مردم: آیا میدانید: که همانا خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنین هستم و من اولى "سزاوارتر" هستم بر مومنین از خودشان، گفتند آرى. چنین است، پس فرمود یا على برخیز، پس برخواستم در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاء کما ذا؟ یعنى ولاء " درباره على علیه السلام چگونه ولائى است "؟ فرمود: ولاء کولائى، یعنى ولاء مانند ولاى من، من کنت اولى به من نفسه یعنى هر کس که من اولى "سزاوارتر" هستم باو از خودش، پس خداى متعال این آیه را فرو فرستاد: الیوم اکملت لکم دینکم.. تا آخر آیه، پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت " الله اکبر " تمامى نبوت من و تمامى دین خدا ولایت على است، بعد از من، پس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله: این آیات در مورد على علیه السلام خاصه است؟ فرمود: بلى، در او و درباره اوصیاء من است تا روز قیامت، گفتند: بیان فرما ایشان را "اوصیاء خود را" براى ما، فرمود: على علیه السلام برادر من و وزیر من و وارث من و وصى و خلیفه من است در امت من، و ولى هر مومن است بعد از من، سپس دو فرزندم اول حسن و پس از او حسین، پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسین هر یک پس از دیگرى، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من کنار حوض وارد شوند؟ "پس از این شرح و بیان، امیرالمومنین علیه السلام با قید قسم در میان انجمن در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله" همگى گفتند: آرى بخدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و بطوریکه گفتى بدان شهادت میدهیم. و بعض دیگر از آن گروه گفتند بیشتر این مطالب را در خاطر داریم ولى تمام آن را در حفظ نداشتیم ولى اینان که تمام آن را در خاطر داشته و بدان گواهى دادند همه آنها از نیکان و مردم با فضیلت ما میباشند، پس على علیه السلام فرمود: راست گفتید همگى مردم در حفظ یکسان نیستند، من آنانى را که این گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خاطر دارند بخدا سوگند میدهم که برخیزند و بدانچه در خاطر دارند خبر دهند، پس این اشخاص برخواستند: زید بن ارقم، براء بن عازب، و سلمان، و ابوذر، و مقداد، و عمار: اینها گفتند: ما گواهى میدهیم که فرمایشات رسول خدا را در خاطر داریم در حالتیکه بر منبر ایستاده بود و تو پهلوى او بودى، و او میفرمود: اى مردم. همانا خداى عز و جل امر کرده که امام و پیشواى شما را منصوب نمایم و آنکه را که بعد از من وصى من و خلیفه من است و آنکسى را که خداى عز و جل در کتاب خود طاعت او را واجب فرموده و طاعت او را همدوش طاعت من ساخته و شما را امر بولایت او فرموده بشما معرفى کنم، و من در ابلاغ این امر از ترس طعن، و نکوهش اهل نفاق و تکذیب آنها بخداى خود مراجعه نمودم، خداى مرا تهدید فرمود که اگر این امر را تبلیغ نکنم مرا عذاب فرماید.

اى مردم همانا خداوند شما را امر به صلاه "نماز" فرموده و بطور تحقیق آن را براى شما بیان کرده است و امر بزکاه و روزه و حج فرموده و آنها را براى شما بیان نموده و من آنها را براى شما تفسیر کرده ام، و امر کرده است شما را " بولایت، و من شاهد میگیرم شما را که همانا آن ولایت "که خداوند امر فرموده" اختصاص باین "یعنى على علیه السلام" دارد- در هنگام اداى کلمه اشاره، دست خود را بر على نهاد سپس فرمود: بعد از او اختصاص به پسرش دارد و سپس باوصیاء بعدشان از فرزندانشان، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من در کنار حوض وارد شوند اى مردم، بتحقیق من بیان کردم براى شما، و پناه گاه شما و پیشواى شما و ولى شما و راهنماى شما را نشان دادم و او برادرم على بن ابى طالب علیه السلام است و او در میان شما بمنزله من است، پس قلاده اطاعت او را در دین بر گردن نهید و او را در تمام امور اطاعت نمائید، زیرا تمام آنچه خداى عز و جل بمن تعلیم فرموده از علم و حکمتش، همانا تماما در نزد او است، پس از او سوال کنید و از او بیاموزید و از اوصیا بعد از او، و آنها را تعلیم ندهید و بر آنها پیشى نگیرید و از آنها دور و عقب نمایند، زیرا همانا آنها با حقند و حق با آنهاست، هیچگاه آنها از حق و حق از آنها زایل و جدا نشود- این اشخاص که برخاسته بودند. پس از شهادت باین مطالب نشستند... تا آخر حدیث، این لفظ حموینى با آنچه که در خود کتاب سلیم ابن قیس مذکور است اختلاف کمى و زیاداتى دارد و سخن ما را در پیرامون سلیم و کتاب او خواهد آمد.


الغدیر ج 2

نشانه های شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سندی پسر محمد نقل کرد: 

 

روزی جماعتی پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام به راه افتادند.  حضرت رویش را به سوی آنها برگرداند و فرمود: 

شما کیستید؟ 

گفتند: 

یا امیرالمؤمنین ، ما از شیعیان تو هستیم.  امام علیه السلام فرمود: 

پس چرا در سیمای شما آثار و نشانه های شیعه را نمی بینم؟ 

گفتند:  آثار و نشانه های شیعه چیست؟  

فرمود:  در اثر شب زنده داری رنگ رخسارشان به زردی گراییده ، در اثر روزه ، شکمهایشان لاغر گشته و در اثر دعا و نیایش ، لبهایشان خشکیده است و آنان را ، غبار خضوع و فروتنی فرا گرفته است. 

 

صفات الشیعة ، ص 41 - 43

هر که علی را دوست بدارد

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

هرکس علی را در زمان حیات آن حضرت و بعد از وفاتش دوست بدارد، خداوند عزوجل ، تا زمانی که خورشید طلوع و غروب می کند ،‌برای او ایمنی ‍[از عذاب] و [ثبات] ایمان می نویسد و هر کسی در زمان حیات علی علیه السلام و یا بعد از وفاتش نسبت به آن حضرت بغض و کینه ورزد ، به مرگ جاهلیت خواهد مرد و همه کردار و رفتارش ، حسابرسی می شود. 

 

فضائل الشیعة ، ص 27

مناشده

بسم الله الرحمن الرحیم

مناشده و احتجاج بحدیث شریف غدیر خم

این واقعه "غدیرخم" از ابتداى وقوع "روز هجدهم ذى الحجه سال دهم از هجرت نبوى "ص""- از قرنهاى نخستین تا عصر حاضر پیوسته و بدون انقطاع از اصول مسلمه و حوادث غیر قابل تردید بوده، بطوریکه نزدیکان باین داستان ایمان و اذعان بان داشته و دشمنان و مخالفین بدون اینکه تردید یا انکارى در خاطر خود راه دهند، آنرا بازگوئى "روایت" نموده اند، و تا بدان پایه از تحقق رسیده که ارباب جدل و معارضه نیز هر وقت که از طرف مدعیان آنها دامنه مناظره بدان کشیده شده و قضیه بروایت آن منتهى گشته، ناچار بدان تن داده و نتوانسته اند با هیچ نیرنگ و جدلى آنرا نادیده و یا ناشنیده انگارند.

لذا، فیما بین صحابه و تابعین، چه پیش از دوران خلافت ظاهرى امیرالمومنین على "ع" و چه در عهد خلافت آنجناب و اعصار بعد از آن، استدلال به قضیه غدیر و یادآورى بدان با مبادله سوگند "مناشده" بسیار دست داده.

نخستین استدلال بدین منوال، کیفیت گفت و شنودى است که بوسیله شخص امیرالمومنین "ع" با اشخاص همزمان و معاصر در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و سلم وقوع یافته، این ماجرا را سلیم بن قیس هلالى در کتاب خود " که بچاپ رسیده " بتفصیل بیان داشته، آنها که آگاهى بان را خواستارند بدان مراجعه نمایند و ما در اینجا آنچه را که از مناشدات بعد آن بوقوع پیوسته ذکر مینمائیم.

مناشده امیرالمومنین در روز شورى

به سال 23- و یا- آغاز سال 24 از هجرت

اخطب خطباء خوارزم- حنفى- در صفحه 217 " مناقب " گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- شهاب الدین- افضل حفاظ- ابو النجیب- سعید بن عبد الله بن حسن همدانى معروف به " مروزى " در آنچه که از همدان بمن نوشته، باخبار او از حافظ- ابو على- حسن ابن احمد بن حسین در آنچه اذن و اجازه روایت آنرا باو داده، باخبار از استاد ادیب ابو یعلى- عبد الرزاق بن عمر بن ابراهیم همدانى. بسال 437، باخبار از پیشواى حافظ- طراز المحدثین- ابوبکر احمد بن موسى بن مردویه.

و استاد پیشوا، شهاب الدین. ابو النجیب- سعد بن عبد الله همدانى گفته که: ما را خبر داد باین حدیث عالى پیشواى حافظ- سلیمان بن محمد بن احمد- از یعلى بن سعد رازى. از محمد بن حمید. از زافر بن سلیمان. از حارث بن محمد. از ابى الطفیل- عامر بن واثله که گفت:

من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در خانه "محل اجتماع و شورى" بود و شنیدم که بانها میفرمود: من بطور موکد بر شما احتجاج و استدلال خواهم نمود به چیزیکه هیچ فرد عربى و غیر عربى از شما نتواند آنرا دگرگون نماید، سپس فرمود: شما افراد، همه شما را سوگند میدهم بخدا، که آیا در میان شما کسى هست که پیش از من بوحدانیت خدا ایمان آورده باشد؟ همگى گفتند: نه، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم که در میان شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیار داشته باشد که در بهشت با فرشتگان پرواز میکند؟ همگى گفتند: نه بخدا قسم، فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما غیر از من کسى هست که عموئى چون عموى من حمزه داشته باشد که شیرخدا و شیر رسول خدا و سرور شهیدان است؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما جز من کسى هست که همسرى چون همسر من فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله داشته باشد، که بانوى زنان اهل بهشت است، گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست، که دو سبط مانند دو سبط من حسن و حسین داشته باشد که دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت میباشند؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من و پیش از من کسى هست که چندین بار با رسول خدا صلى الله علیه و آله نجوى کرده باشد و پیش از نجوى صدقه داده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه بخدا قسم،... تا آخر حدیث... و این روایت را با بررسى در سند آن پیشواى "محدثین" حموینى در باب 58 در " فراید السمطین " آورده گوید: خبر داد مرا استاد و پیشوا- تاج الدین، على بن حب بن عبد الله خازن بغدادى، معروف به: ابن الساعى واو. از پیشوا، برهان الدین، ابو المظفر، ناصر بن ابى المکارم مطرزى خوارزمى، و او از اخطب خوارزم، ضیاء الدین، ابو الموید، موفق بن احمد مکى. تا آخر سند بدو طریقى که ذکر شد. و نیز این روایت را ابن حاتم شامى در " الدر النظیم " از طریق حافظ ابن مردویه بسند دیگرش آورده، که گوید: حدیث نمود، ابو المظفر، عبد الواحد بن حمد بن محمد بن شیذه مقرى و او از حدیث عبد الرزاق بن عمر طهرانى و او از ابوبکر احمد بن موسى حافظ "ابن مردویه" از ابى بکر احمد بن محمد بن ابى دام از منذر بن محمد و او از عموى خود و او از ابان بن تغلب، از عامر بن واثله روایت نموده که گفت: من در روز شورى دربان بودم و على علیه السلام در آن خانه بود "که شورى در آن تشکیل یافت"، شنیدم که آنجناب میفرمود "عین الفاظى که فوقا ذکر شد". تا آنجا که راوى گفت: على فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا کسى از شما جز من هست که او را رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر بولایت نصب فرموده باشد؟ گفتند: نه بخدا قسم.

و این حدیث شورى را حافظ بزرگ- دار قطنى با بررسى در طریق آن روایت نموده و ابن حجر بعض از فصول مطالب حدیث مزبور را از او در صواعق نقل میکند، نامبرده در صفحه 75 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام با آن شش نفرى که عمر امر خلافت را در میان آنها بشورى محول نمود سخن طولانى گفت، از جمله سخنان او " على علیه السلام ": شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله باو فرموده باشد: یا على تو در روز قیامت قسمت کننده بهشت و دوزخى، گفتند: نه بخدا قسم، و در صفحه 93 گوید: دار قطنى با دقت در سند آورده که على علیه السلام در روز شورى بر اعضاى شورى استدلال و احتجاج نمود و بانها گفت: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا در میان شما کسى در خویشاوندى با پیغمبر صلى الله علیه و آله از من نزدیک تر هست؟

و این حدیث را حافظ بزرگوار ابن عقده با بررسى در سند آن آورده، گوید: حدیث کرد ما را على بن محمد بن حبیبه کندى از حسن بن حسین، از ابى غیلان سعد بن طالب شیبانى از اسحق از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى دربان بودم و شنیدم که على علیه السلام میگفت. بشرح مذکور که از جمله آن مناشده بداستان غدیر است.

و نیز حافظ ابن عقده، گوید: حدیث نمود ما را، احمد بن یحیى بن زکریا ازدى، صوفى، از عمرو بن حماد بن طلحه قناد، از اسحق بن ابراهیم ازدى از معروف بن خربوذ، و زیاد بن منذر، و سعید بن محمد اسلمى، از ابى الطفیل که گفت: عمر در هنگام احتضار و مرگ خود امر خلافت را بین شش نفر بشورى نهاد، على بن ابى طالب علیه السلام و عثمان بن عفان و طلحه و زبیر و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنهم و عبد الله بن عمر نیز عضو مشاور بود بدون، حق تصدى خلافت، ابوالطفیل گوید: چون این عده مجتمع گشتند، مرا دربان قرار دادند که از ورود مردم جلوگیرى نمایم، در این موقع على علیه السلام فرمود... بشرح مذکور، که از جمله آن مناشده بحدیث غدیر است.

و این روایت را حافظ عقیلى با بررسى و دقت در سند آورده گوید: حدیث نمود ما را، محمد بن احمد وراجینى از یحیى بن مغیره رازى، از زافر، و او از مردى و او از حارث بن محمد از ابى الطفیل که گفت: من در روز شورى بر در بودم... و فراز کاملى از حدیث را ذکر نمود.

ابن ابى الحدید در جلد 2 شرح " نهج البلاغه " صفحه 61 گوید: ما در اینجا آنچه را که در روایات از داستان مناشده اصحاب شورى بطور تواتر و استفاضه رسیده، و متضمن فضایل و خصایصى است که على علیه السلام بسبب آنها از دیگران متمایز گشته ذکر مینمائیم، این جریان را محدثین بسیار ذکر نموده اند. و آنچه در نزد ما بصحت پیوسته این جریان، بانچه ذکر شد "از روایات مشتمل بر فضایل آنجناب" پایان نیافته، و بلکه بعد از آنکه عبد الرحمن و حاضرین با عثمان بیعت کردند و على علیه السلام از بیعت با او خوددارى نمود چنین گفت: همانا براى ما حقى است اگر بما داده شود آنرا مى گیریم و اگر منع شود با سختى ها میسازیم اگرچه شب روى طولانى باشد، او "على علیه السلام" این سخن را ضمن کلامى فرمود که ارباب سیر آنرا ذکر نموده اند و ما در آنچه قبلا نگاشته شد بعض از آنرا بیان داشتیم... بر میگردد بسیاق روایت... سپس بانها فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم: آیا در میان شما جز من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را با خود برادر کند در آن هنگام که مراسم برادرى را در میان مسلمین اجراء فرمود؟ گفتند: نه، سپس فرمود: آیا در میان شما غیر از من کسى هست که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فهذا مولاه؟ گفتند: نه.

"زیادتى چاپ دوم"- و قسمتى از این داستان را ابن عبد البر در جلد 3 " الاستیعاب " ص 35 در حاشیه " الاصابه " بطور مسند ذکر کرده گوید، حدیث نمود ما را عبد الوارث از قاسم از احمد بن زهیر از عمرو بن حماد قناد- از اسحق بن ابراهیم ازدى، از معروف بن خربوذ، از زیاد بن منذر، از سعد بن محمد ازذى، از ابى الطفیل.

و طبرى در جلد 3 تفسیرش در ص 418 در مورد قول خداى تعالى: انما ولیکم الله و رسوله. الایه... چنین گوید: همانا على بن ابى طالب علیه السلام از این رافضیان داناتر بتفسیر قرآن است، بنابراین اگر این آیه دلالت بر امامت او داشت، در یکى از مجالس و محافل بدان استدلال مینمود، و این گروه "رافضیان" را نمیسزد که بگویند، از راه تقیه استدلال بان ننموده، چه آنکه از او نقل میکند که در روز شورى بخبر غدیر و خبر مباهله و بتمام فضایل و مناقب خود تمسک جسته و بطور حتم در اثبات امامت خود باین آیه تمسک ننموده، اه. و تو "خواننده این سطور" بخوبى میدانى که سخن طبرى در اسناد روایت احتجاج و استدلال بحدیث غدیر و غیره بخصوص رافضیان فقط، ناشى از عصبیت و کینه توزى او است و مردود است، زیرا چنانکه دانستید، خوارزمى حنفى اسناد حدیث مزبور "احتجاج" را از استادان و ائمه حفاظ و آنها از کسانى چون ابى یعلى و ابن مردویه که از حفاظ حدیث و ائمه نقل حدیثند بشرحى که دایر به تصریح ابن حجر بروایت حافظ دار قطنى بیان شد، نقل نموده، بدون اینکه نکوهش و نظر مخالفى در آن ابراز نماید، و روایت حافظ ابن عقده و حافظ عقیلى، و نیز شنیدید سخن ابن ابى الحدید و تصریح او را، باینکه داستان احتجاج در میان اهل حدیث شایع و مستفیض است و آنچه را که در نظر او از حدیث مزبور مورد صحت و تایید واقع گشته، ملاحظه نمودید.

و از مجموع مطالب مذکوره بقدر و قیمت مطالب سیوطى نیز در جلد 1 " اللئالى المصنوعه " صفحه 187 واقف خواهید شد، که نامبرده در آنجا حکم به موضوع بودن و عارى از حقیقت بودن حدیث مزبور "احتجاج و استدلال" میدهد بعنوان اینکه در اسناد عقیلى، زافر وجود دارد و او در میان روات ضعیف است، و نیز در طریق روایت نامبرده مردى ناشناس و مجهول وجود دارد، در حالیکه ما اسنادها و طرق دیگرى را نیز ذکر نمودیم که در آنها نه زافرى هست و نه مرد مجهول وانگهى ما اگر بنا او در عقیده بضعف زافر همراه باشیم آیا بمجرد وجود ضعیف در طریق رواست که بعارى از حقیقت بودن آن حکم قطعى داد؟ چنانکه سیوطى گمان کرده؟ و در جمیع موارد از کتاب نامبرده خود بر خلاف روش آنها که درباره روایات ساختگى و بى حقیقت تالیف نموده اند رفتار نموده است؟ نه. نه چنین است، و بلکه چنین پندار و روشى از ضعف راى و کمى بصیرت است، زیرا "بر طبق رویه اهل درایت" منتهى آنچه درباره روایت ضعفاء معمول به است، اینست که: استدلال بان روایت نمیشود. گرچه در استدلال بان بعنوان تایید، باکى نیست، بعلاوه ما مى بینیم: حفاظ ثقه و صاحبان دقت نظر در نقل حدیث چه بسا روایاتى از ضعفاء مى آورند، بواسطه قرائن بسیارى که بر صحت آن و در روایت خاص و یا در نوشته مرد خاصى وجود دارد، با چنین قرائن و خصوصیاتى، آن روایت محفوفه بقرائن صحت را از او روایت میکنند و در آن مورد بخصوص معتقدند که از حکم عمومى روایات ضعیف خارج است و یا راوى در آن مورد بخصوص مورد اعتماد و وثوق است، هر چند در سایر موارد اعمالش ناپسند بوده و مورد اعتماد نیست.

چنانچه به صحیح مسلم و صحیح بخارى و سایر صحاح و مسندها مراجعه نماید ملاحظه خواهید کرد که مملواند از روایت، از خوارج و ناصبیان آیا این جز همان مبنى که بدان اشعار نمودیم محمل دیگرى دارد؟

گذشته از آنچه بر سبیل مماشات "در مورد زافر و ضعف او" ذکر شد، اصولا احمد و ابن معین زافر را توثیق نموده اند و ابو داود گوید: او ثقه است، او مردى صالح بوده، و ابو حاتم گوید جایگاه او راستى و صداقت است سیوطى در این مورد "طعن بن زافر" از ذهبى پیروى نموده که نامبرده در " میزان " حدیث مزبور را ناشناس و غیر صحیح یافته، و بعد از او ابن حجر آمده و در لسانش از او تقلید کرده و زافر را متهم بوضع حدیث نموده است و حال آنکه ذهبى و ابن حجر را آنها که شناخته اند، از روى " میزان " او شناخته اند که در آن هزار انحراف است و لسانى که آلوده بطعن و هدفهاى مغرضانه است اینست تلخیص ذهبى بر مستدرک حاکم بیائید به بینید: آنچه که از فضایل آل الله در احادیث صحاح آن روایت شده ذهبى بر آن ها طعن و نکوهش نموده و هیچ مبنى و دلیلى براى آن نمیتوان یافت جز همان کینه، که در او رسوخ یافته و تمایل و علاقه اى که بما سواى آنها "عترت پیغمبر صلى الله علیه و آله" دارد و ابن حجر هم در تالیفات خود قدم بقدم از او پیروى نموده است . 

 

منبع: الغدیر ، ج2

ثابت قدم ترین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اسماعیل بن مسلم از امام صادق علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:  

ثابت قدم ترین شما در صراط ، کسی است که اهل بیت مرا بیشتر دوست می دارد. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث سوم ، ص 25

دوستی اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علی بن حسن از امام باقر علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: 

دوستی من و دوستی اهل بیتم در هفت جای هول انگیز سودمند است: 

وقت مردن ، در قبر ، هنگام برانگیخته شدن از قبر ، وقت [گرفتن یا گشودن] نامه عمل ، زمان رسیدگی به حساب ، هنگام سنجش کردار و وقت عبور از صراط. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث دوم ، ص25

علماء کلام و غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

و اما علماء علم کلام - در مورد اقامه دلیل و برهان در هر یک از مسائل کلام - وقتى که بموضوع امامت میرسند : براى غلبه بر مدعى و یا بمنظور نقل دلیل و برهان طرف خود ناگزیرند که متعرض واقعه غدیر خم شوند - هر چند که در عین این اقدام بزعم خود در چگونگى دلالت حدیث مزبور بمناقشه پردازند. اینک جمله از متکلمین بنام که در کتب خود بذکر واقعه غدیرخم پرداخته اند :  

1 - قاضى ابوبکر باقلانى بصرى "متوفى 403" در "التمهید"

2 - قاضى عبد الرحمن ایجى شافعى "متوفى 756" در "المواقف"

3 - سید شریف جرجانى "متوفى 816" در "شرح المواقف"

4 - بیضاوى "متوفى 685" در "طوالع الانوار" 5 - شمس الدین اصفهانى در "مطالع الانظار"

6 - تفتازانى "متوفى 792" در "شرح المقاصد"

7 - قوشچى - المولى علاء الدین "متوفى 879" در "شرح تجرید"

و عین الفاظ نامبردگان بطورى است که ذیلا ترجمه و ذکر میشود :

بتحقیق پیوسته که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله در روز غدیرخم که در محلى است بین مکه و مدینه بنام جحفه - هنگام بازگشت از حجه الوداع مردم را جمع فرمود و آن روز بسیار گرم و سوزان بود بحدى که مردم قسمتى از رداى خود را زیر پا میگذاردند از شدت گرمى زمین. پس از گرد آمدن خلق - آنحضرت در جایگاه بلندى خطبه ایراد فرمود و از جمله فرمود : اى گروه مسلمانان. آیا من اولى "سزاوارتر" بر شما و امور شما از خود شما نیستم ؟ گفتند : آرى بخدا قسم. آنگاه فرمود : هر کس که من مولاى اویم پس از من على علیه السلام مولاى او خواهد بود، خداوندا دوست بدار آنکه را که او را دوست بدارد، و دشمن بدار آنکه را که او را دشمن بدارد، و یارى کن یاران او را و خوار کن خوارکنندگان او را و از جمله متکلمین - قاضى النجم محمد شافعى "متوفى 867" است که در "بدیع المعانى" این واقعه را ذکر کرده است، و جلال الدین سیوطى در اربعین خود و مفتى شام حامد بن على عمادى در "الصلاه الفاخره بالاحادیث المتواتره" و آلوسى بغدادى "متوفى 1324" در "نثر اللئالى" و غیر اینها. علماء علم لغت نیز در آنجا که بلغاتى از قبیل. مولى. خم. غدیر. ولى بر خورد نمایند ناچار بحدیث غدیر خم اشاره مینمایند - مانند : ابن درید محمد بن حسن "متوفى 321" در جلد 1 " جمهره " ص 71 - و ابن اثیر در " النهایه " و حموى در " معجم البلدان " در بیان "خم" و زبیدى حنفى در " تاج العروس " و نبهانى در " المجموعه النبهانیه ".  

 

الغدیر ، ج1

غدیر و مفسرین قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

... آیاتى از قرآن کریم که در مورد این قضیه(غدیر خم) نازل شده در برابر دیدگان مفسر نمایان میشود و بر مفسر لازم و واجب است که آنچه از مصدر وحى درباره نزول آن آیات و تفسیر آن رسیده بیان کند، و روا نمیداند که کار او نارسا و کوشش او ناقص باشد. : اینک قسمتى از مفسرین بنام که در تفسیر خود بذکر این واقعه پرداخته اند :  

1 - طبرى "متوفاى سال 310" در تفسیر خود

2- ثعلبى "متوفاى سال 427 - یا - 437" در تفسیر خود

3 - واحدى "متوفاى سال 468" در " اسباب النزول "

4 - ابو محمد بغوى "متوفاى سال 516"

5 - قرطبى "متوفاى سال 567" در تفسیر خود

6 - فخر رازى "متوفاى سال 606" در تفسیر کبیر

7 - قاضى بیضاوى "متوفاى سال 685" در تفسیرش

8 - ابن کثیر شامى "متوفاى سال 774" در تفسیرش

9 - نیشابورى "متوفاى در قرن هشتم" در تفسیرش

10 - جلال الدین سیوطى متوفاى سال 911 در تفسیرش

11 - ابو السعود العمادى "متوفاى سال 972"

12 - خطیب شرمینى "متوفاى سال 977"

13 - قاضى شوکانى "متوفاى سال 1173"

14 - آلوسى بغدادى "متوفاى در سال 1270" در تفسیرش 

 

الغدیر ، ج1

ممیزات منافقان

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

دشمنی منافقان با امیرمؤمنان علیه السلام از ممیزات آنان بوده است.  

در روایتی از حذیفه و ابوسعید خدری نقل شده است که « ما منافقان را از روی کینه و دشمنی آنان با علی بن ابی طالب می شناختیم ».(منبع:الریاض النضره ، ج2، ص 214) 

از ابوذر غفاری نیز روایتی نقل شده که این موضوع را تأیید می کند.  

وی می گوید: 

در عهد رسول خدا صل الله علیه و اله ما منافقان را از روی سه ویژگی می شناختیم: 

تکذیب خدا و رسول ، نخلف از نماز و دشمنی با علی بن ابی طالب علیه السلام.(منبع:تنبیه الغافلین ، ص22) 

رسول خدا خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: 

«لا یحبک الا مؤمن ، و لا یبغضک الا منافق» (منبع:تنبیه الغافلین، ص22)

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن نمی دارد. 

 

پرتوی از فضائل امیرالمومنین در قرآن ،ص 37 - 38

صفات شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

ابوالمقدام گفت: امام محمدباقر علیه السلام فرمود:  

شیعیان علی علیه السلام چهره هایشان زرد رنگ ، [بدنهایشان] لاغر و نحیف و لبهایشان خشکیده است.  خشکی لبهایشان در اثر روزه داری است. 

شکمهایشان به پشتشان چسبیده و رنگ رخسارشان زرد گشته و صورتهایشان دگرگون شده است.  

وقتی شب آنها را فرا می گیرد ، زمین را بستر خویش میگیرند و پیشانی هایشان را بر آن می نهند ، در حالی که چشمهایشان گریان است و اشکهایشان فراوان.   

بسیار نماز می خوانند و دعا می کنند و کتاب خدا را زیاد تلاوت می کنند ، مردم شادمانند آنها اندوهگینند. 

 

صفات الشیعة ، ص 41