اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

مناشده 2

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین در ایام عثمان بن عفان

شیخ الاسلام، ابو اسحق، ابراهیم بن سعد الدین ابن الحمویه "شرح حال او در صفحه 200 جلد 1 گذشت" باسنادش در " فراید السمطین " سمط اول در باب 58 از تابعى بزرگ، سلیم بن قیس هلالى روایت کرده که گفت: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله گروهى مجتمع بودند که با یکدیگر سخن میگفتند و از علم و عفت سخن بمیان آوردند. در ضمن نام قریش و فضایل و سوابق آنها و هجرتشان بمیان آمد و آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آنها از فضیلت فرموده مانند این فرمایش: " الائمه من قریش " "یعنى امامان از قریش میباشند" و فرمایش دیگر آنحضرت " الناس تبع لقریش و قریش ائمه العرب " "یعنى مردم پیروان قریشند و قریش پیشوایان عرب هستند" تا آنجا که گوید "بعد از ذکر مفاخرت هر قبیله بمردان خود" و در این حلقه بیش از دویست تن گرد آمده بودند که در میان آنها بودند: على بن ابى طالب علیه السلام و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه و زبیر و مقداد و هاشم بن عتبه و ابن عمر و حسن و حسین و ابن عباس و محمد بن ابى بکر و عبد الله بن جعفر، و از انصار: ابى بن کعب و زید بن ثابت و ابى ایوب انصارى و ابو الهیثم بن التیهان و محمد بن سلمه و قیس بن سعد بن عباده و جابر ابن عبد الله و انس بن مالک و زید بن ارقم و عبد الله بن ابى اوفى و ابى لیلى، و با او پسرش عبد الرحمن نشسته بود و او پسرکى بود نورس و زیبا روى، و در این هنگام ابوالحسن بصرى آمد و پسرش حسن بصرى با او بود که او نیز پسرکى بود زیباروى و معتدل القامه، راوى گوید: من باو و به عبد الرحمن بن ابى لیلى مینگریستم و نمیدانم کدام زیباتر از آن دیگرى بود؟ جز اینکه حسن بصرى داراى اندامى درشت تر و قدى رساتر بود،

در این هنگام آن گروه بسیار سخن گفتند و این اجتماع از بامداد تا هنگام زوال آفتاب "ظهر" طول کشید و عثمان در خانه خود بود و از اجتماع و سخنان این گروه اطلاعى نداشت، و على بن ابى طالب در آن میان خاموش و ساکت بود و نه خودش و نه احدى از کسان و اهل بیتش سخنى نمیگفتند، در نتیجه آن گروه متوجه او شدند و گفتند: یا ابا الحسن چه مانعى هست که تو نیز سخن بگوئى؟ فرمود هر یک از افراد دو قبیله سخن گفتند و فضیلتى از خود بیان داشتند و درست هم گفتند، اکنون، من از شما اى گروه قریش و انصار سوال میکنم: این فضیلت ها را خداوند بچه وسیله بشما عطا فرمود؟ آیا منشاء این فضایل که بخود نسبت دادید، در وجود خود شما و قبیله و خاندان شما بوده یا موجبى جز اینها داشته؟ همگى در پاسخ گفتند: عشیره و خاندانهاى ما منشاء هیچ یک از این فضایل نبوده اند، بلکه خداى بزرگ بر ما منت نهاد و این فضایل را بسبب محمد صلى الله علیه و آله و عشیره و اهل بیت او بما عطا فرمود، على علیه السلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و انصار آیا نمیدانید که آنچه از خیر دنیا و آخرت نصیب شما گشته فقط از ما اهل البیت است نه غیر ما؟ و همانا پسر عمم پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: بدرستى که من و خاندانم نورى بودیم که در پیشگاه عظمت خداوند نمایان بودیم چهارده هزار سال پیش از آنکه خداى متعال آدم را بیافریند، پس از آفرینش او این نور را در صلب او نهاد و او را بزمین فرود آورد، سپس نور ما منتقل بصلب نوح شد و در کشتى نشست، سپس منتقل بصلب ابراهیم شد و در آتش افکنده شد، سپس پیوسته خداى توانا ما را از اصلاب گرامى بارحام پاکیزه منتقل فرمود، و این انتقال از پدران و مادران بکیفیتى بود که همگى از هر ناپاکى و پلیدى بدور و منزه بودند.

پس از این سخنان على علیه السلام، آنها که سبقت و پیشى داشتند و از آنهائى بودند که بدر و احد را درک نموده بودند گفتند: آرى. ما این سخنان را از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام، سپس فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم همگى میدانید که خداى عز و جل در کتاب خود در آیات متعدد سابق را بر مسبوق مقدم داشته و من در پرستش خداى یگانه و پیروى رسول او سابق و مقدم بوده ام، بطوریکه احدى از این امت در این راه بر من پیشى نگرفته است؟ همگى گفتند: آرى چنین است.

فرمود شما را بخدا سوگند میدهم آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: و السابقون الاولون من المهاجرون و الانصار... و این آیه و السابقون السابقون اولئک المقربون نازل شد در چه مورد و در چه موضوعى نازل شد؟ از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره مدلول این آیات سوال شد؟ فرمود: خداى متعال اینها را نازل فرموده درباره انبیاء و اوصیاء آنها، پس من افضل انبیاء و رسل هستم و على بن ابى طالب وصى من، افضل اوصیاء است، همگى گفتند: آرى بخدا قسم، فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا آگاهى دارید؟ هنگامى که این آیه: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم و این آیه و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه، نازل شد مردم گفتند: یا رسول الله آیا اختصاص به بعض از مومنین دارد یا شامل همه آنها میشود؟ پس خداى عز و جل امر فرمود پیغمبرش را که بانها تعلیم فرماید تا اولیاء و متصدیان امرشان را بشناسند و امر فرمود او را همانطور که نمازشان و زکاتشان و حجشان را تفسیر و بیان فرموده، ولایت را نیز براى آنها تفسیر فرماید، و مامور گشت که مرا در غدیرخم براى مردم بولایت منصوب فرماید، سپس خطبه ایراد فرمود و ضمن آن فرمود: اى مردم همانا خداوند مرا باجراء امرى مامور کرده که سینه ام را آن امر تنگ نموده و چنین پنداشتم که مردم مرا تکذیب میکنند، پس خداوند مرا تهدید بشکنجه فرمود در صورتیکه آن امر را ابلاغ ننمایم. سپس مردم را براى انجام نماز جماعت دعوت فرمود، پس از انجام نماز خطبه خواند و فرمود اى مردم: آیا میدانید: که همانا خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنین هستم و من اولى "سزاوارتر" هستم بر مومنین از خودشان، گفتند آرى. چنین است، پس فرمود یا على برخیز، پس برخواستم در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاء کما ذا؟ یعنى ولاء " درباره على علیه السلام چگونه ولائى است "؟ فرمود: ولاء کولائى، یعنى ولاء مانند ولاى من، من کنت اولى به من نفسه یعنى هر کس که من اولى "سزاوارتر" هستم باو از خودش، پس خداى متعال این آیه را فرو فرستاد: الیوم اکملت لکم دینکم.. تا آخر آیه، پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت " الله اکبر " تمامى نبوت من و تمامى دین خدا ولایت على است، بعد از من، پس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله: این آیات در مورد على علیه السلام خاصه است؟ فرمود: بلى، در او و درباره اوصیاء من است تا روز قیامت، گفتند: بیان فرما ایشان را "اوصیاء خود را" براى ما، فرمود: على علیه السلام برادر من و وزیر من و وارث من و وصى و خلیفه من است در امت من، و ولى هر مومن است بعد از من، سپس دو فرزندم اول حسن و پس از او حسین، پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسین هر یک پس از دیگرى، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من کنار حوض وارد شوند؟ "پس از این شرح و بیان، امیرالمومنین علیه السلام با قید قسم در میان انجمن در مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله" همگى گفتند: آرى بخدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و بطوریکه گفتى بدان شهادت میدهیم. و بعض دیگر از آن گروه گفتند بیشتر این مطالب را در خاطر داریم ولى تمام آن را در حفظ نداشتیم ولى اینان که تمام آن را در خاطر داشته و بدان گواهى دادند همه آنها از نیکان و مردم با فضیلت ما میباشند، پس على علیه السلام فرمود: راست گفتید همگى مردم در حفظ یکسان نیستند، من آنانى را که این گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خاطر دارند بخدا سوگند میدهم که برخیزند و بدانچه در خاطر دارند خبر دهند، پس این اشخاص برخواستند: زید بن ارقم، براء بن عازب، و سلمان، و ابوذر، و مقداد، و عمار: اینها گفتند: ما گواهى میدهیم که فرمایشات رسول خدا را در خاطر داریم در حالتیکه بر منبر ایستاده بود و تو پهلوى او بودى، و او میفرمود: اى مردم. همانا خداى عز و جل امر کرده که امام و پیشواى شما را منصوب نمایم و آنکه را که بعد از من وصى من و خلیفه من است و آنکسى را که خداى عز و جل در کتاب خود طاعت او را واجب فرموده و طاعت او را همدوش طاعت من ساخته و شما را امر بولایت او فرموده بشما معرفى کنم، و من در ابلاغ این امر از ترس طعن، و نکوهش اهل نفاق و تکذیب آنها بخداى خود مراجعه نمودم، خداى مرا تهدید فرمود که اگر این امر را تبلیغ نکنم مرا عذاب فرماید.

اى مردم همانا خداوند شما را امر به صلاه "نماز" فرموده و بطور تحقیق آن را براى شما بیان کرده است و امر بزکاه و روزه و حج فرموده و آنها را براى شما بیان نموده و من آنها را براى شما تفسیر کرده ام، و امر کرده است شما را " بولایت، و من شاهد میگیرم شما را که همانا آن ولایت "که خداوند امر فرموده" اختصاص باین "یعنى على علیه السلام" دارد- در هنگام اداى کلمه اشاره، دست خود را بر على نهاد سپس فرمود: بعد از او اختصاص به پسرش دارد و سپس باوصیاء بعدشان از فرزندانشان، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من در کنار حوض وارد شوند اى مردم، بتحقیق من بیان کردم براى شما، و پناه گاه شما و پیشواى شما و ولى شما و راهنماى شما را نشان دادم و او برادرم على بن ابى طالب علیه السلام است و او در میان شما بمنزله من است، پس قلاده اطاعت او را در دین بر گردن نهید و او را در تمام امور اطاعت نمائید، زیرا تمام آنچه خداى عز و جل بمن تعلیم فرموده از علم و حکمتش، همانا تماما در نزد او است، پس از او سوال کنید و از او بیاموزید و از اوصیا بعد از او، و آنها را تعلیم ندهید و بر آنها پیشى نگیرید و از آنها دور و عقب نمایند، زیرا همانا آنها با حقند و حق با آنهاست، هیچگاه آنها از حق و حق از آنها زایل و جدا نشود- این اشخاص که برخاسته بودند. پس از شهادت باین مطالب نشستند... تا آخر حدیث، این لفظ حموینى با آنچه که در خود کتاب سلیم ابن قیس مذکور است اختلاف کمى و زیاداتى دارد و سخن ما را در پیرامون سلیم و کتاب او خواهد آمد.


الغدیر ج 2

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد