اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

مناظره زیارت - 7

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل...

بن شریح [وهابی]:
ما از پیامبر صل الله علیه و آله بر این حرمت حدیثی داریم که می گوید « نهی النبی عن الصلوة الی القبور: نهی کرد پیامبر صل الله علیه و آله از نماز خواندن در قبرستان ها». و در صحیح مسلم آمده است « و لا تجلسوا علی القبور و لا تصلوا الیها» (صحیح مسلم ج 3 ص 62)

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
جناب بن شریح ادبیات عرب را هم خدشه دار کرده و حدیث را هم غلط معنا می کند.  شما که کرسی فتوا دارید چگونه یک جمله ساده عربی را که به زبان خودتان است نمی توانید درست معنا کنید.

سلف امیه [وهابی]:
تو با این ایراد بچه گانه آبروی خودت را می بری و ثابت می کنی که خودت از عربی چیزی نمی دانی. این حدیث از نماز در قبرستان منع می کند و جناب بن شریح آن را درست معنا کردند ولی تو نفهمیدی.  پس حالا دقت کن من حدیث را جمله جمله برای ترجمه می کند. نهی النبی «نهی کرد نبی اکرم»، عن الصلوة « از نماز خواندن» الی القبور «در قبرستان ها». حالا تو می گویی ترجمه غلط است وای به حال تو.

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
شما کمی حوصله کنید تا معلومتان شود که چگونه حدیث را وارونه ترجمه می کنید و از آن حرمت نماز در قبرستان و کنار مرقد امامان را در می آورید. در حدیث نیامده است « عن الصلوة عند القبور» منع کرد از نماز خواندن در قبرستان یا در کنار قبرها، بلکه فرمود: « الی القبور»  یعنی به سوی قبرها نماز نخوانید.  می دانیم که « عند » قید مکان و « الی » قید جهت است.
حرف « الی » به معنای تعیین جهت است یعنی مبادا قبرها را قبله و جهت قرار دهید.  خوب حالا ما نماز را کمی آن طرف تر می خوانیم، به طوری که عملا شما و ما در مسجدالنبی همین کار انجام می دهیم. حالا از دو حال خارج نیست که شما یا عمدا برای اهداف خود حدیث را تحریف می کنید و حرف « الی » را به مفهوم « عند » ترجمه می کنید و یا سواد کافی برای ترجمه قرآن و حدیث ندارید.
اصل ماجرا این است که پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) می دید یهودیان قبرهای بزرگان خود را قبله قرار می دادند و بر آنها سجده می کردند و لذا به پیروان خود فرمود: مواظب باشید به سوی قبر یا در مقابل قبرها نماز نخوانید (مستدرک حکم، ج 1 ، ص 375)   هر چند شما آن را قبله قرار نداده اید ولی ممکن است کسی که از دور می بیند تصور کند شما عمل خرافی یهود را تکرار می کنید.
به هر حال می ترسم شما آقایان سایر احادیث و یا آیات قرآن را هم این گونه ترجمه و تحلیل کرده باشید و من در مواری با این امر مواجه شده ام!

حق با کیست ج 2 ص 46 - 44

خویشان نزدیک پیامبر اکرم صل الله علیه و آله


بسم الله الرحمن الرحیم

((قل لا اسئکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))

((احمد بن حنبل )) در ((مناقب )) - ((حافظ ابن منذر)) - ((حافظ این ابى حاتم ))- ((حافظ طبرانى )) - ((حافظ ابن مردویه )) - ((واحدى مفسر)) - ((ثعلبى مفسر)) - ((حافظ ابراهیم )) - ((بقوى مفسر)) - و ((فقیه ابن المغازلى )) از ((ابن عباس )) روایت مى کند که مى فرماید:
((لما نزلت هذه الایه ، قبل یا رسول الله من قرابنک ، هولاء الذین وجبت علینا مودتهم فقال ،: على و فاطمه وابناهما))
((بعد از نزول این آیه از پیامبر اکرم (ص ) سؤ ال شد: خویشان نزدیک تو که مودت آنان بر ما واجب است ، چه کسانى هستند؟ حضرت در جواب فرمود:
على (ع )، فاطمه (ع )، و دو فرزند آنها (حسن و حسین ع ).
((محب الدین طبرى )) در ((ذخایر)) - ((زمخشرى )) در ((کشاف )) - ((حموینى )) - در ((راید)) - ((نیشابورى )) در تفسیرش - ((ابن طلحه شافعى ))در ((مطالب السئول )) - ((رازى )) در تفسیرش ) - ((ابوسعید)) در تفسیرش - ((ابوحیان )) در تفسیرش - ((نسفى ))در تفسیرش - ((حافظ هیثمى )) در ((مجمع )) - ((ابن صباغ مالکى )) در ((فصول )) - ((حافظ گنجى )) در ((کفایة الطالب )) - نیز روایت مذکور را ذکر کرده اند.
((قسطلانى )) در ((المواهب اللدنیه )) مى فرماید:
((الزم الله مودة قرباة کافة و بریته و فرض محبة جمله اهل بیته المعظم و ذریته . فقال تعالى : قال لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))
((خداى تعالى مودت خویشان نزدیک پیامبر(ص ) را بر همگان واجب کرده است و درباره وجوب محبت اهل بیت معظم حضرت رسول او ذریه اوست که خدا مى فرماید:
بگو اى پیامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدى نمى خواهم به جز مودت خویشان نزدیکم ، روایت مذکور را ((زرقانى )) در ((شرح المواهب )) - ((ابن حجر)) در ((صواعق )) - ((سیوطى )) در ((احاءالمیت )) و در ((اتحاف )) - ((شبلنجى )) در ((نورالابصار)) - و ((صبان )) در ((اسعاف الراغبین )) ذکر کرده اند.
در این موضوع روایت دیگرى ((حافظ ابوعبدالله ملا))در سیره اش نقل کرده است که مى فرماید:
((آن رسول الله قال : آن الله جعل اجرى علیکم المودة فى اهل بیتى و انى سائلکم غدا عنهم )) .
((رسول خدا فرمود: بدرستکیه خداى تعالى مزد (رسالتم ) را که بر عهده شماست مودت خویشان نزدیکم قرار داده است ، و من در روز قیامت نسبت به این مودت از شما بازخواست خواهم کرد، یعنى آنچه در روز قیامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولایت چهارده معصوم (ع ) است که از جمله ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیهاست .
در روایت دیگرى ((طبرى ))، و ((ابن عساکر))، و ((حاکم حسکانى )) در ((شواهد التنزیل )) به چند طریق از ((ابى امامه باهلى )) نقل کرده اند که حضرت پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود:
آن الله خلق الانبیاء من اشجار شتى و خلقنى من شجرة واحدة ، فنا اصلها، و على فرعها و فاطمة لقاحها، والحسن والحسین ثمرها تعلق بغصن من اعصانهانجى ،. و من زاع عنها هوى ولو آن عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام ثم عام ثم الف عام ثم لم یدرک صحبتنا، اکبه الله على منخریه فى النار ثم تلى : قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))
بدرستیکه خداى تعالى نهال وجود پیامبر آن را متفاوت متفرق آفرید، ولى درخت وجود من را جداگانه ، واحد، و منحصربفرد خلق فرمود. من خود استقلال دارم ، کسى در اصالت وجود من شریک من نیست ، من اصل آن درختم ، على (سلام الله علیه )، ساقته آن ، فاطمه (ع ) لقاح (مایه بارورى آن ) و حسن (ع ) و حسین (ع ) میوه هاى درخت وجود من هستند، هر کس شاخه اى از شاخه هاى آن درخت را دستاویز خود کند نجات یافته است و هر کس از آن دور شود به گمراهى افتد و اگر بنده اى از بندگان خدا سه هزار سال بین صفا و مروه خدا را عبادت کند ولى صحبت ما پنج تن را درک نکرده باشد خداى تعالى او را به رو در آتش افکند، سپس پیامبر اکرم (ص ) این آیه را تلاوت فرمود:
((قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))
این مودت ، همان است که در آیه شریفه دیگر بنام ((حسنه )) عنوآن شده است که خداى مى فرماید:
((و من یفترف حسنه نزد له حسنا))
((هر کس حسنه اى را بدست آورد، ما (عاقبت ) بخیرى را براى او مى افزائیم )) که مراد از حسنه در اینجا مودت است .
چنان که ((احمد بن حنبل )) و ابوحاتم )) از ((ابن عباس ))روایت مى کنند که مراد از ((حسنه )) در آیه مذکور مودت آل محمد(ص ) است .
((حافظ ابوالشیخ ابن حبان )) در کتاب ((الثواب )) از ((واحدى )) روایتى از امیرالمؤ منین سلام الله علیه نقل مى کنند آن حضرت فرمود:
((فینا آل حم آیه لا یحفظ مودتنا الا کل مومن ، ثم قرا امیرالمؤ منین سلام الله علیه : قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))
در قرآن آیه اى است که درشان ما (آل حم ) است ، و مودت ما را نگهدارى نمى کند، مگر کسى که مؤ من است . (یعنى هر کس مودت آل محمد(ص ) را محافظت نکند مؤ من نیست ، و از او سلب ایمان مى شود) و سپس امیرالمؤ منین سلام الله علیه آیه :
((قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ))
را قرائت فرمود.


منبع: فاطمة الزهرا علیهاسلام تألیف علامه امینی

گریه برای متوفی


بسم الله الرحمن الرحیم

در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود و سنن ابن ماجه از انس بن مالک روایت کنند که گفت:

با رسول خدا صل الله علیه و آله وارد شدیم... ابراهیم در حال جان سپردن بود. چشمان پیامبر اشک ریزان شد، عبدالرحمان بن عوف گفت: ای رسول خدا! شما هم؟! فرمود: « پسر عوف! این رحمت است» سپس بر آن افزود و فرمود: [درست می بینی] «دیده گریان است و دل اندوهبار، ولی هرگز چیزی - جز آنچه که پروردگارمان را خشنود کند - بر زبان نیاوریم. ای ابراهیم! براستی که ما از جدایی تو اندوهگینیم».

صحیح مسلم ، جلد4 ، ص 1808، کتاب الصبیان.  سنن ابی اود، جلد3، ص 193، بابا البکاء علی المت. سنن ابن ماجه، جلد1، ص507. صحیح بخاری، جلد1، ص158.

مناظره زیارت - 6

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه مناظره...


بن شریح [وهابی]:

من باید به علی عبدالله بگویم که تو خیال می کنی حرف های جدیدی زدی که ممکن است پاسخی نداشته باشیم. ولکن ما طبق آراء ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب فتوا می دهیم؛ آنها آیات مذکور شما را مشاهده کرده اند و بهتر از شما فهمیده اند. لذا ما فقط طبق نظر آنها فتوا می دهیم. لذا می گوییم در کنار قبر اولیا نباید عبادت کرد و نباید آنجا را مسجد قرار داد و شماها حومه قبور امامن خود را مسجد کرده اید و نمازهایتان را آنجا می خوانید. پس شما قبرپرست و مشرکید و حکم چنین اشخاصی از نظر مفتی اعظم محمد بن عبدالوهاب اجرای حکم اعدام است. و کسی که در نابودی چنین مشرکانی اقدام کند بهشت بر او واجب است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

شما حضر نیستید حتی روایات مسلم عایه، ام المومنین و سخنان علمای بزرگ را بپذیرید. پیامبر صل الله علیه و آله در مود کسانی که زیارت قبور ائمه اهل بیت را نفی کنند فرمود:

فرومایگانی از مردم، به زیارت قبور شما ائمه، ایراد می گیرند، آنها بدترین افراد امت من هستند که شفاعت من به آنها نمی رسد و به حوض من وارد نمی شوند. (نهذیب الاحکام، ج6 ص 22 حدیث 50)

عایشه از رسول خدا صل الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:  جبرئیل به من گفت ، پروردگار تو امر می کند که به قبرستان برو و برای آنها طلب مغفرت کن.  می گوید: عرض کردم، چگونه باشد؟  فرمود، بگو:  السلام علی اهل الدیار من المومنین و المسلمین و یرحم الله المستقدمین منا و المستأخرین و انا ان شاء الله بکم لاحقون (صحیح مسلم، ج2، حدیث 2145، کتاب الجنائز، باب مایقابل عند دخول اقبور) : سلام بر اهل این خانه های مومنین و مسلمین و خداوند رحمت کند رفتگان پیشین ما و آنهایی را که بعدا  می آیند و بی تردید ما هم به خواست خدا به شما ملحق خواهیم شد.


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

من تعجب می کنم که چرا شما اجازه نمی دهید کسی در جلسه از برخی حرف های شما انتقاد کند و فوری او را متهم می کنید. واقعیت این است که شما در برابر بعضی استدلال های قرآن و روائی جناب علی عبدالله پاسخی ندارید، خواهش می کنم قبل از نتیجه گیری در بحث، کسی را فوراً به شرک و ضلالت متهم نکنید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب عبدالصمد، اینان مجبورند برخی حقایق خلاف رأی خود را عملا بپذیرند. هم اکنون قبه و بارگاه پیامبر اسلام در مسجد نبوی جلوه و شکوه خاصی به آنجا داده است و همه مسلمانان حتی وهابی ها در این روضه مقدسه، پنج وقت نماز جماعت می خوانند و در سایر اوقات به عبادت و قرائت قرآن مشغول می شوند و تعدادی از آنها در پایان نمازها هم قبر پیامبر صل الله علیه و آله را زیارت می کنند و عرض سلام می کنند چرا که سلف صالح از امت الام در کنار قبر او مسجد بنا کرده اند.

حال شما بفرمایید این مسلمانان قرپرستی می کنند و در کنار قبر مسجدی که ساخته شده باید تخریب شود؟ و شیعیان هم که موقع اذان، به سوی مساجد موجود در کنار مشاهد امامان برای ادای نماز سرازیر می شوند، لابد از نظر شما به بتکده ها می روند. جای تعجب است که سلف امیه نهروان به قرآن و سنت یک چشمی نگاه می کنند و بن شریح هم مسائل را با دو چشم بسته مطرح می کند و راحت فتوا صادر می کند. این ها می گویند نماز خواندن در قبرستان حرام است و هیچ دلیلی هم ندارند.


حق با کیست ، ج2 ص 45-43

دلهای مومنین شیفته محبت علی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا.

"سوره مریم آیه 96"

ترجمه: آنان که ایمان آوردند وکردارى شایسته انجام دادند بزودى پروردگار بر ایشان دوستى و محبت قرار خواهد داد.

ابو اسحق ثعلبى باسنادش از برا بن عازب روایت کرده که گوید: رسول خدا بعلى بن ابیطالب فرمود:

اى على بگو اللهم اجعل لى عندک عهدا واجعل لى فى صدور المومنین موده.

خداوندا براى من در پیشگاه خودت عهدى قرار ده و در دلهاى مومنین دوستى و محبتى براى من جایگزین فرما.

بعد که على مرتضى این دعا را خواند. این آیه نازل شد: ان الذین آمنوا... این روایت را نیز عده زیادى از دانشمندان اسلامى نقل کرده اند از جمله:

1- ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى در " تذکره " ص 1. این روایت را نقل کرده و گوید روایت شده از ابن عباس که: این دوستى را خداوند براى على در دلهاى مومنین قرار داده است2.- در جلد نهم مجمع الزواید ص 125 از ابن عباس روایت کند که وى گوید: در باره على بن ابیطالب "ع" این آیه نازل شد:


ان الذین آمنوا و آنگاه گوید: یعنى محبتى در دلهاى مومنین "این قسمت در چاپ دوم زیاد شده است".

3- خطیب خوارزمى در " مناقب " ص 188 حدیث ابن عباس را روایت کرده و بعد از آن با اسنادى که ذکر کرده از قول على بن ابیطالب نقل کند که آنحضرت فرمود: مردى بمن رسید و گفت اى على من تو را بخاطر خدا دوست دارم. من بخدمت پیامبر آمدم و گفتم یا رسول الله مردى بمن این چنین گفت حضرت فرمود: اى على شاید تو در باره او کار خوبى انجام داده اى گفتم: یا رسول الله من هیچ خدمتى باو نکرده ام.

پیامبر فرمود: سپاس پروردگارا که دلهاى مومنین را شیفته محبت و دوستى تو نمود.

در این هنگام این آیه نازل شد: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات...

4- صدر الحفاظ گنجى در الکفایه ص 121 نیز این روایت را آورده است.

5--محب الدین طبرى در " ریاض " ص 2.7 در باره این آیه از طریق حافظ سلفى از ابن حنفیه نقل کند که او گفت: مومنى نبود مگر اینکه دوستى على و خاندانش را در دل داشت.

6- حموئى در " فرائد " در باب چهاردهم از طریق واحدى با دو سند از ابن عباس نقل کرده است.

7- سیوطى در در المنثور جلد چهارم ص 287 از طریق حافظ ابن مردویه و دیلمى از برا و از طریق طبرانى و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده است.

8- قسطلانى در " المواهب " جلد هفتم ص 14 از طریق نقاش. 9 - شبلنجى در " نور الابصار " ص 112 از نقاش و آنچه که قبلا از ابن حنفیه نقل کردیم او نیز متذکر شده است.

1.- حضرمى در " رشفه الصادى " ص 25.


منبع: الغدیر ، ج 3

اهل بیت رسول خدا در قرآن


بسم الله الرحمن الرحیم

((واذا بتلى ابراهیم ربه کلمات فاتمهن ))
((هنگامى که پروردگار حضرت ابراهیم را با کلماتى امتحان فرمود و آن کلمات را تمام کرد)) همانطوریکه در آیه قبل گفته شد که مقصود از کلمات چیست ، در این آیه نیز مراد از کلمات عبارتند از رسول اکرم (ص )، امیرالمؤ منین ، حضرت صدیقه و حسنین سلام الله علیهم .
در این باره ((مفضل بن عمر)) یکى از بزرگان صحابه حضرت صادق سلام الله علیه ، که حکیم ، فیلسوف و فقیهى فوق العاده است ، روایتى از آن حضرت نقل مى کند و مى گوید:
قول الله عزوجل ((و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن ))ما هذه الکلمات ؟ قال هى الکلمات التى تلقیها آدم من ربه فتاب علیه ، و هو انه قال : اسالک بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسین الا تبت على ، فتاب الله علیه ، انه هو التواب الرحیم . قلت له : یا بن رسول الله فما یعنى عزوجل بقوله : ((فاتمهن ))؟ قال یعنى : اتمهن الى القائم اثنى عشر اماما تسعة من ولد الحسین علیهم السلام ))
از حضرت صادق سلام الله علیه معنى آیه شریفه (واذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات ) را پرسیدم که مقصود خداى تعالى از این کلمات چیست ؟ فرمود:
این کلمات ، همان کلمات است که حضرت آدم ، از خداى تعالى فرا گرفت و چنین عرض کرد:
((پروردگارا، به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین از تو درخواست مى نمایم که توبه مرا بپذیرى ، پس توبه اش مورد قبول واقع گردید، بدرستیکه خدا، بسیار توبه پذیر و مهربان است ))
مفل بن عم )) مى گوید، سپس از حضرت صادق (ع ) پرسیدم مقصود خداى تعالى از (اتمهن ) در این آیه چیست ، فرمود:
یعنى نام نه امام اگر دیگر از اولاد حسین بن على (ع ) تا قائم آل محمد(ع ) را به پنج تن محلق نمود لذا کلماتى که حضرت ابراهیم به وسیله آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالى تر، از کلماتى است که حضرت آدم (ع ) فرا گرفت .
این کلمات همان است که حضرت صادق سلام الله علیه ، در رواتى مى فرماید: ((نحن الکلمات )) یعنى مائیم آن کلمات که خدا در قرآن به آنها اشاره مى فرماید. چهارده معصوم (ع ) را از این جهت ((کلمه )) نامیده اند که نامهاى آنها در عرش نوشته شده است و همچنین به ملاحظه آن کلمه اى است که دوبار بر شانه آنان نقش بسته است یک بار در رحم مادر و بار دوم بعد از ولادت .
هنگامى که نطفه امام سلام الله علیه منعقد مى شود، بعد از دمیده شدن روح ، بر دوش او نوشته مى شود:
((و تمت کلمة صدقا و عدلا، لا مبدل لکماته ))
((از روى راستى و عدالت کلمه پرورگارت به حد کمال رسید، هیچکس تبدیل و تغییر کلمات خدائى نتواند کرد)) وقتى که امام سلام الله علیه از مادر متولد مى شود، آنگاه نیز بر شانه چپش آیه مذکور نقش مى بندد و درباره این کلمات است که حضرت ولى عصر سلام الله علیه در دعاى رجبیه اش مى فرماید:
((لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک ، بدوها منک و عودها الیک ، اعضاد و اشهاد و مناة و ادواد و حفظة و رواد...))
هرگز امکان ندارد اشخاص که در منطق وحى ، ((کلمات الهى )) نامیده شوند، و انبیاء به آنان متوسل شده باشند، ولى خودشان عارى از ولایت باشند، و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز داخل این کلمات است ، جزء این کلمات است که (معرفت ) آنها را به حضرت آدم ، به حضرت موسى ، به حضرت عیسى و سایر انبیاء آموخته اند، و همه انبیاء به آنان متوسل شده اند و باز تکرار مى کنیم ، هرگز معقول نیست که کسى ((کملة الله )) باشد، و انبیا به او توسل کنند، ولى مقام ولایت نداشته باشد. لذا این آیه هم از آیاتى است که مى توان از آن را اثبات مقام ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها استفاده کرد.


منبع: فاطمة الزهرا علیهاسلام تألیف علامه امینی

برگرفته از وبلاگ : حدیث بلاگ

مناظره زیارت - 5


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل

عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب علی عبدالله فکرت! ما نمی دانیم واقعاً چرا با صیغه مخاطب به پیامبر اسلام « السلام علیک » سلام می دهی. ولی فکر می کنم، پاسخ شما رافضی ها و شما اهل تسنن شافعی و حنفی این باشد که...


سلف امیه [وهابی]:

جناب عمر عبدالوافی چرا با تردید حرف می زند؟ من جواب این رافضی را خودم می دهم، مسلمانان این سلام های خطابی را به پیامبر نثار می کنند، ولی چون او مرده و جامد است، فرشتگان این سلام ها را جمع می کنند تا وقتی که پیامبر در قیامت زنده شد، به گوش او برسانند!


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

واقعاً فکر و اندیشه و استدلال همواره در برابر جهل و جمود شکست خورده و عاجز بوده است و درباره شما فقط می توانم بگویم:

« ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة: سپس دل های شما از پس آن همه معجزه ها و حجت ها سخت و سفت شد، به سختی سنگ ها بلکه سختر از آن» در حالی که از پاره ای سنگ ها آب می جوشد و پاره ای می شکافد و پاره ای از آنها از بالای کوه می افتد. بالاخره این سنگ ها یک حرکت و تحولی پیدا می کنند، ولی قلب جامد شما اصلاً تکان نمی خورد. « آری خداوند از آنچه می کنید آگاه است - بقره/74-».

من نمی دانم شما چرا حرف های سرراست و مستقیم را نمی پذیرید و به پیچ و خم های ابهام آمیز روی می آورید. این چه سخن نامعقولی است که می گویید؟ قبول اینکه پیامبر در برزخ حیات دارد و می شنود خیلی آسان تر و کم اشکال تر از این است که بگوییم، سلام ها را جمع می کنند و موقع زنده شدن برای قیامت این همه سلام ها را به او می رسانند.


کاتب عثمان [حنفی]:

سخن سلف امیه مرا به یاد یک ماجرای مضحک انداخت. در شهر ما شخصی از سفر روسیه برگشته بود و چنین سفری  در زمان قدیم به دلیل نبود امکانات بسیار نادر بود.  وی سرمای شدید آنجا را با آب و تاب توضیح می داد و مردم هم تعجب می کردند و او پیوسته گزارش های ساختگی را ادامه می داد. او گفت:  آنجا چنان سرد بود که وقتی مردم حرف می زدند، کلمات در فضا یخ می زد و به گوش طرف نمی رسید! در این مجلس کسی از سر طعنه به او گفت: حالا بنگر که در تابستان روسیه چه الم شنگه و هیاهیویی برپاست، زیرا تمامی محاورات یخ زده زمستان آب می شود و وارد گوش های مردم می گردد. حالا به حضرت سلف امیه باید گفت: در قیامت تمام سلام های انبار شده امت یک باره منفجر می شود و به گوش پیامبر داخل می گردد، حالا چه اتفاقی رخ خواهد داد نمی دانم!

ادامه دارد...


حق با کیست ج 2 ص 43 - 41

مسح سر

بسم الله الرحمن الرحیم


 
          
زراره از امام صادق علیه السلام پرسید:
از کجا فهمیدید که در وضو به قسمتى از سر باید مسح کرد نه به همه آن ؟
امام علیه السلام در جواب وى فرمود:
لمکان الباء به جهت وجود باءکه در آیه وضو بکار رفته است و از ظاهر آن چنین بر مى آید که تنها مسح کردن قسمتى از سر لازم است نه تمام آن .


منبع: سرگذشتهای تلخ و شیرین قران

فرزندان پیغمبر اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم


باید از قرآن دلیل بیاورى و الا گردنت را مى زنم


حجاج بن یوسف ثقفى (استاندار خونخوار عبدالملک در کوفه ) بوده و با شیعیان و یاران امیرالمؤ منین على علیه السلام دشمنى بسیار داشت و حتى ظن شیعه و طرفدار على علیه السلام بودن در مورد یک نفر کافى بود که حجاج او را به قتل برساند. عامر شعبى مى گوید: شبى حجاج مرا طلبید، هراسان شدم ، برخاسته و نزدش رفتم ، ناگهان در کنار مسند او سفره اى چرمین دیدم پهن شده (رسم بود که افراد را روى آن مى کشتند) و شمشیر تیزى در کنار آن بود. سلام کردم ، جواب سلام مرا داد و گفت :
نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم . و مرا در کنار خود نشاند. سپس ‍ به یکى از دژخیمان اشاره کرد، او رفت و مردى را که با طناب و زنجیر بسته بودند، آورد و در برابر حجاج نشانید. آنگاه حجاج به من رو کرد و گفت : این شیخ (سعید بن جبیر) مى گوید: حسن و حسین دو پسر پیامبر صلى الله علیه و آله هستند. باید از قرآن در این باره دلیل بیاورد و گرنه هم اکنون (با این شمشیر روى این چرم ) سرش را از بدنش جدا مى سازم .
گفتم : لازم است که او را زنجیر و بند آزاد سازید که اگر دلیل از قرآن آورد آزاد شود و گرنه با این شمشیر نمى توان که زنجیر را قطع کرد. خواه و ناخواه باید این زنجیرها را از بدنش جدا کرد و آنگاه او را کشت ، حجاج دستور داد بند و زنجیر را از بدن او جدا کردند. خوب به او نگاه کردم ، ناگهان دیدم سعید بن جبیر مفسر قرآن و یار و شاگرد خاص امام سجاد علیه السلام است اندوهگین شدم و با خود گفتم : چگونه مى توان در مورد اینکه حسن و حسین علیه السلام پسران پیامبر صلى الله علیه و آله هستند استدلال کرد؟ ناگهان صداى حجاج بلند شد که به سعید مى گفت : دلیل خود را از قرآن در مورد اینکه حسن و حسین پسران پیامبر صلى الله علیه و آله هستند چنانکه ادعا مى کنى بیاور، و گرنه گردنت را مى زنم . سعید گفت : به من مهلت بده . حجاج چند لحظه سکوت کرد و دگر بار گفت : دلیل خود را بیاور! سعید گفت : اندک مهلت بده . حجاج پس از لحظاتى ، براى سومین بار گفت : به تو مى گویم ، دلیل خود را از قرآن بیاور که چگونه مى توان گفت حسن و حسین دو فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله هستند؟ سعید اندکى فکر کرد و سپس گفت :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصاحبین .
و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم ) و هر کدام را هدایت کردیم و نوح را نیز قبلا هدایت کرده ایم و از فرزندان او (ابراهیم ) داود و سلیمان و ایوب و یوسف و هارون را (هدایت کردیم ) و این چنین نیکوکاران را پاداش ‍ مى دهیم و (همچنین ) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس ، هر کدام از صالحان بودند. 
پس از خواندن این آیات ، سعید پرسید: نام عیسى در این آیه به چه عنوان آمده است ؟!
حجاج گفت : به عنوان اینکه از ذریه (فرزندان ) ابراهیم است .
سعید گفت : با اینکه عیسى پدر نداشت در عین حال به عنوان ذریه (فرزند) ابراهیم علیه السلام به شمار آمده است ، زیرا عیسى فرزند مریم دختر ابراهیم بود، از این رو عیسى به عنوان فرزند ابراهیم خوانده شده بنابراین بطریق اولى ، مى توان گفت : حسن و حسین دو پسر پیامبر صلى الله علیه و آله هستند زیرا مادرشان دختر بدون واسطه پیامبر است .
حجاج از این استدلال دقیق و محکم قانع شد، دستور داد ده هزار دینار به سعید بن جبیر دادند و او را آزاد ساخت . شعبى مى گوید: وقتى صبح شد، با خود گفتم شایسته است نزد این (شیخ ) بروم و از محضرش معانى قرآن را بیاموزم . به سراغ او رفتم و او را در مسجد یافتم در حالى که دینارها را در کنارش تقسیم کرده و آنها را به فقراء صدقه مى داد. مرا که دید فرمود: اینها همه به برکت حسن و حسین علیه السلام است ، اگر در یک مورد اندوهگین مى شویم ، هزاربار خشنود مى گردیم و از همه بالاتر خدا و رسولش خشنود مى شوند.


منبع: سرگذشتهای تلخ و شیرین قران

صلوات برای فرج امام زمان علیه السلام


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خزانه داران علم

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت علی علیه السلام:

مردم دورو در دریاهای فتنه ها فرو رفته اند و از سنتها (احکام پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله) چشم پوشیده بدعتها را گرفته اند و مومنین کناره گیری کرده خاموش نشسته اند ، و دروغگویان گمراه گویا شده اند. ما اهل بیت (از جهت قرب  و نزدیکی حضرت رسول) چون پیراهن (تن او) هستیم، و اصحاب (آن بزرگوار) می باشیم و ما خزانه داران و درها(ی علوم و معارف) هستیم و داخل خانه نمی توان شد مگر از درهای آنها، پس کسی را که از غیر درها وارد خانه ها شود دزد می نامند.

قسمتی از خطبه  153 - نهج البلاغه

مناظره زیارت - 4

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه قسمت قبل ...

عمر عبدالوافی [حنبلی با گرایش وهابی]:

این جمله ها که گفتید عین توحید است و شما برای تبرئه خود می گویید این ها اذکار زیارت است. ولکن جناب بن شریح زیارت های شما را تأیید نکرده است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

روزی عایشه، ام المومنین از زیارت قبور بر می گشت. راوی از او پرسید از کجا می آیی، گفت: از زیارت برادرم عبدالرحمن؛ ابن ملیکه پرسید مگر رسول خدا صل الله علیه و آله زیارت قبور را منع نکرده؟

عایشه گفت: او اول نهی کرد، اما بعداً به آن دستور داد.(متدرک حاکم، ج1، ص 376. سنن ابن ماجه ، ج1، ص500 مختصر سنن ابی داود، ج4، ص 348)

حضرت زهرا علیها سلام جمعه ها به زیارت قبر حمزه می رفت. (التمهید ابن عبدالله، ج3، ص 234)


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

یکی از مطالبی که مایه شرمندگی شماست، اینکه شما در کنار حرم نبوی و قبرستان بقیع مرکز پاسخگویی، تحقیق و تفحص دایر کرده اید که مراقب زوار باشند، و در این رابطه اگر کسانی زیارت را طولانی کرده و در اظهار محبت به اولیا اشک بریزند و دعا کنند و از خداوند به حرمت صاحب تربت شریف حاجت بخواهند، آنها را دستگیر و محاکمه و زندانی کنید و یا ویزای آنها را باطل کرده و به کشورشان برگردانید؛ در حالی که این توسل نزد علمای ما و حتی علمای حنبلی مستحب و یا مباح است. این در صورتی است که کسی حق ندارد مسلمانی را به خاطر این عمل تکفیر و یا عقوبت کند.

یکی از همین زندانیان برای من بیان داشت که در مدت یک ماه زندان، زنجیر را از دست او باز نکردند و وی با همان حالت وضو می گرفت و نماز می خواند و او را از خواندن قرآن منع کرده بودند! من به جناب بن شریح و مفتی های وهابی نصیحت می کنم که از خدا بترسید و بدانید که سرانجام این ظلم ها برای شما بسیار گران تمام خواهد شد.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

من از جناب بن شریح و سلف امیه می پرسم شما را چه شده است که اینگونه مثل مردگان سکوت کرده اید و حرفی نمی زنید و دفاعی نمی کنید. عبدالصمد هم که تحت تأثیر شعارهای این رافضی مطرود واقع شده است. حالا چه شده است که علی عبدالله میدان تاخت و تاز را به دکتر عبدالصمد داده است؟


بن شریح [وهابی]:

چه شده است که امروز همه شما یک کاسه علیه ما شورش کرده اید. شماها چگونه به خود حق می دهید که به اسناد ما دست ببرید و چیزهایی از آنها را علیه ما گزینش کنید. شما که اهل فتوا نیستید تا از این کتاب ها مطلبی در بیاورید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

این دلیل نمی شود که کسی یک فتوایی با چشم بسته و بدون مطالعه در موردزیارت داده باشد. همه چیز که با امر و نهی درست نمی شود.

ما در زیارت مشترک ائمه معصومین خطاب می کنیم:

« الی الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون(فرازی از زیارت جامعه کبیره) : شما اولیای الهی ، به سوی خدا دعوت می کنید، و بر او دلالت می نمایید، و به او ایمان می آورید و تسلیم امر اویید وبه امر او عمل می کنید و به راه او هدایت می کنید»  آیا اینها شرک است، یا تعلیم قرآن و توحید ناب.


سلف امیه [وهابی]:

مسلماً شرک است. چرا اینقدر بر کفر خود اصرار داری، چرا نمی فهمی وقتی پیامبر و یا هر شخص صالحی، وقتی بمیرد، او تا قیامت چیزی جامد می شود.  از این رو شفاعت خواهی از آنها و زیارت کردنشان و یا سلام دادن به آنها لغو بیهوده است. به طوری که مفتی اعظم ما «بن باز » می فرمود: من افتخار می کنم، که در این بیست سالی که مسجد النبی نماز جماعت برگزار می کنم، یک بار هم به قبر پیامبر سلام نکردم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

معلوم می شود شما حیات برزخی را قبول ندارید و این بر خلاف قرآن کریم است. من از شما می خواهم، ولو به صورت موقت هم که شده یک لحظه فکر کنید که قرآن می گوید:

« ... بل احیاء عند ربهم یرزقون : آنها را مرده مپیندارید، بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند - آل عمران / 169- ».

این آیه تازه در مورد شهیدان است، پیامبر و امام که جای خود دارند و شهید سازند. حالا سلف امیه می گوید سلام دادن به پیامبر و امام کار لغوی است، در حالی که همه روزه مسلمانان در تشهد نمازشان می گویند: « السلام علیک ایها النبی: سلام بر تو ای پیامبر!»  آیا آنها به سنگ و آجر جامد سلام می کنند، آیا نمازگزاران به یک موجود خیالی سلام می دهند؟

آیا شما معتقد نیستید که باید در کنار قبر پیامبر صل الله علیه و آله آهسته صحبت کرد. زیرا قرآن فرمود:  یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتک فوق صوت النبی:  یعنی صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید - حجرات / 2 - ».

شما این آیه را در کنار قبر نبی اکرم آویزان کرده اید. معلوم است که ناخواسته او را جامد و بی حیات نمی انگارید بلکه او را ناظر و آگاه می شمارید.  شما چرا فکر کردن و بحث کردن را حرام می کنید؟   چرا در درون خود سئوال و جواب نمی کنید؟  شما می گویید مردگان مفید فایده ای نیستند در حالی که در صحاح و مسانید شما آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:

« حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم؛ یعنی حیات من برای شما یکپارچه خیر است و ممات من برای شما یکپارچه خیر است». ( مستدرک حاکم، ج2، ص421.  شرح السنه یغوی، ج3، ص197.  سنن دارمی، ج2، ص 317.)

در سنن دارمی آمده است وقتی به عایشه مراجعه می شد و از گرفتاری ها گله می کردند به قبر پیامبر اشاره می کرد و می گفت به صاحب این قبر توسل کنید (سنن دارمی، ج1 ، ص 43).

منبع: حق با کیست؟ ج2 ، ص 40 - 38


ادامه دارد...

جان فدای رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


از امام حسن مجتبى "علیه السلام" نقل شده که:

در شب هجرت، امیر المومنین "علیه السلام" جان خود را فداى رسول خدا نمود و شر مشرکین را از سر حضرت برطرف نمود و خداوند هم این آیه را در شان او نازل فرمود: " و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضات الله ".

شعر سوم اشاره به نه آیه فرموده که در باره امیر المومنین "علیه السلام" نازل گردیده است،در آین آیات مراد از مومن حضرت على "ع" است ولى ما به ده آیه واقف شدیم و نمى دانیم چرا حسان به نه آیه تخصیص داده است.

"زیادتى چاپ دوم": و معاویه بن صعصعه در قصیده اى که نصر بن مزاحم در ص 31 کتاب "صفین" از وى نقل مى کند، چنین گوید:

و من نزلت فیه ثلاثون آیه تسمیه فیها مومنا مخلصا فردا
سوى موجبات جشن فیه و غیرها بها اوجب الله الولایه و الدا

ترجمه:

کسى که در سى آیه قرآن مومن مخلص نامیده شده

به اضافه فضایل دیگرش، که خداوند بسبب آنهمه، ولایت و دوستى او را واجب فرمود.

اما آیاتیکه در باره حضرت نازل شده عبارت است از:

- افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون.

سوره سجده: 18.

که در ص 75 این جلد احادیثى که دلالت داشت بر اینکه این آیه در باره على است گذشت.

2- هو الذى ایدک بنصره و بالمومنین

سوره انفال: 62.

حافظ ابن عساکر در تاریخش به سند صحیح گوید که: خبر داد ما را ابوالحسن على بن مسلم شافعى از ابو القاسم بن العلا و ابوبکر محمد بن عمر بن سلیمان رینى نصیبى، از ابوبکر احمد بن یوسف بن خلاد، از ابو عبدالله حسین بن اسماعیل مهرى، از عباس بن مکار، از خالد بن ابى عمر اسدى، از کلبى، از صالح، از ابى هریره که گفت: بر عرش نوشته شده: لا اله الا الله وحدى لا شریک لى ومحمد عبدى و رسولى ایدته بعلى و ذلک قوله عز و جل فى کتابه الکریم: هو الذى ایدک بنصره و بالمومنین على وحده.

کسى جز من شایسته پرستش نیست خداى یکتائى که بى شریکم، بنده ام محمد را پیامبر خود قرار دادم و به وسیله على او را تایید کردم و دلیل آن سخن خدا است چنانکه گوید: او کسى است که تو را با یارى خود و مومنین تایید فرمود، و مراد از مومنین على بتنهائى است".

این حدیث را گنجى شافعى در "کفایه" ص 11. به اسناد خود روایت کرده و سپس تصریح مى نماید که: این حدیث راابن جریر در تفسیرش و ابن عساکر در تاریخ خود در شرح حال على "ع" ذکر نموده و حافظ جلال الدین سیوطى در ج 3 ص 199 "الدرر المنثور" از ابن عساکر نقل کرده و قندوزى در ص 94 "ینابیع الموده" از حافظ ابن نعیم به اسنادش از ابو هریره و همچنین از طریق ابى صالح از ابن عباس روایت نموده است.

ابتداى حدیث را جمعى از حفاظ که مورد اطمینانند نقل کرده اند از جمله: خطیب بغدادى در ج 1 ص 173 تاریخش به اسناد خود از انس بن مالک روایت کرده و گوید: رسول خدا "ص" فرمود: پس از آنکه به معراج برده شدم دیدم بر عرش نوشته شده:

لا اله الا محمد رسول الله ایدته بعلى نصرته بعلى.

"ترجمه این حدیث گذشت"

و محب الدین طبرى در ج 2 ص 172 "الریاض" از ابى الحمرا از طریق ملا در سیره اش و در ص 69 "ذخایر العقبى"، و خوارزمى در ص 254 "مناقب" خود و حمویى در باب 46 "فراید" خود از دو طریق به یک لفظ چنین روایت کرده اند که حضرت رسول "ص" فرمود: چون در عوالم بالا سیر داده شدم دیدم بر عرش نوشته شده:

لا اله الا الله محمد رسول الله صفوتى من خلقى ایدته بعلى نصرته به.

و به اسناد دیگر از ابى الحمرا، خدمتکار پیامبر صلى الله علیه و آله به این لفظ نقل کرده که: شبى که سیر داده شدم، در طرف راست عرش دیدم نوشته است:

انا الله وحدى لا اله غیر یغرست جنه عدن بیدى لمحمد صفوتى، ایدته بعلى.

و به همین لفظ حافظ سیوطى چنانکه در ج 6 ص 158 "کنز العمال" نقل کرده از چند طریق از ابى الحمرا روایت نموده و از طریق دیگر از جابر از پیامبر روایت نموده که:

مکتوب فى باب الجنه قبل ان یخلق الله السموات و الارض بالفى سنه: " لا اله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلى.

"این تکه زیادى چاپ دوم است": حافظ هیثمى در ج 9 ص 121 "المجمع" از طریق طبرانى، از ابى الحمرا و سیوطى در ج 1 ص 7 "الخصایص الکبرى" از طریق انس از ابن عدى و ابن عساکر این حدیث را نقل نموده اند.

سید همدانى در دوستى هشتم از کتاب "موده القربى" از حضرت على نقل کند که فرماید: رسول خدا "صل الله علیه و آله" "خطاب به حضرت امیر" فرمود: اسم ترا در چهار جا مقرون به اسم خودم دیدم: هنگامى که آهنگ معراج داشتم و به بیت المقدس رسیدم دیدم بر صخره نوشته شده است:


لااله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلى وزیره.

و چون به سدره المنتهى ریدم بر آن نوشته بود:

انى انا الله لا اله الا انا و حدى محمد صفوتى من خلقى ایدته بعلى وزیره و نصرته به.

چون به عرش پروردگار عالمیان رسیدم بر پایه هاى عرش نوشته شده بود: انى انا الهل لا اله الا انا محمد حبیبى من خلقى، ایدته بعلى وزیره و نصرته به.

و چون به بهشت رسیدم بر در آن نوشته بودند:

لا اله الا انا، و محمد حبیبى من خلقى ایدته بعلى وزیره و نصرته به.


منبع: الغدیر، جلد 3

مناظره زیارت - 3

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه...

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب دکتر عبدالصمد، کمی آرام باشید و با حوصله صحبت کنید. زیرا کسی منکر آنچه شما می گویید نیست. آنها اقدامات عملی فراوانی هم در راستای اعتقادات خود مرتکب شده اند که کشتارهای جمعی مردم مسلمان و زائران حرم امام حسین علیه السلام به عنوان مبارزه با شرک و کشتن تعداد زیادی از مردم سنی مذهب طائف در لشگر کشی محمدبن عبدالوهاب و کشتن شیرخوارگان روی سینه مادران، و امروزه به فتوای آنها در افغانستان و پاکستان قتل عام شیعیان اثناعشری انجام می گیرد و این تازه بخش کوچکی از تاریخ وهابیت است. تمام این اعمال به خاطر استنباط های سطحی و تحریم های بی سند و سخنان دور از منطق آنان است. به نظر می رسد تمام این ایرادهایی که این آقایان بر شیعه و سنی می گیرند، از همین جنس است.


سلف امیه [وهابی]:

شما یک عده بی سواد جمع شده اید که با امثال بن شریح و شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در بیفتید ! شماها تحمل شنیدن فتواهای توحیدی ما را ندارید. شما از عظمت بدعت ستیزی وهابیان بی خبرید. شما اگر فتواهای جناب ابن الحاج از علمای ما را بشنوید تحمل نکرده آن را انکار خواهید کرد، چرا که توحید شما ضعیف است.

شیخ ما فتوا داده است استفاده از پنکه که با برق کار می کند، چون نوعی زینت است ممنوع می باشد و قرار دادن آنها در مساجد بدعت است(المدخل، ابن الحاج، ص 217).  و این شدت تقوای او را حکایت می کند که مبادا خطایی صورت بگیرد!


عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب سلف امیه، البته این فتوا الآن تغییر کرده و استفاده از پنکه و کولر در مساجد حلال اعلام شده است.


بن شریح [وهابی]:

ما با هم قرار نگذاشته بودیم که بعد از مسئله شفاعت، درباره بدعت بودن توسل و زیارت قبور اولیا بحث کنیم. ما آن را طبق فتوای ابن تیمیه و محمد بن عبدوالوهاب بدعت و شرک می دانیم و روایاتی که درباره سفارش به زیارت قبور اولیا آمده همه مردود و جعلی است. حال اگر در این زمینه حرفی برای گفتن دارید بحث را ادامه دهید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

بزرگداشت قبور اولیا سفارش قرآن و سنت و علمای سلف است. قرآن در تکریم پیامبر صل الله علیه و آله که قهراً شامل حال او در ممات هم می شود می گوید: « و تعزروه و توقروه: و رسول او را یاری کنید و بزرگش دارید.- فتح/9 ».

تعظیم و بزرگداشت پیامبر یکی از واجبات قرآن کریم است. می فرماید: « لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً: صدا کردن پیامبر را میان خود مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید - نور/63».  « لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی: صدایتان رابلند تر از صدای پیامبر نکیند. - حجرات/2 ».  و این احترامات شامل حیات و ممات پیامر می شود.

زیارت قبور اولیا آمیخته با توجه بیشتر به خدا و ذکر و عبادت است  بسیاری از گناهکاران در این مکان های مقدس توبه کرده و پاک شده اند. قرآن کریم یاد خاطره گذشتگان را مایه پند و اندرز می داند . گفته است، برای دیدن آثار آنها سفر کنید « قل سیروا فی الارض ... - انعام/11».  از این رو فتواهای وهابیت در این مورد خلاف قرآن و سنت و عقل است. علمای شیعه و سنی، استحباب زیارت قبر نبی را بیان کرده اند(الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1 ، ص590).

امیر مومنان فرمود: « مردگان بهترین و اعظانند». این چه خیانت و جهالتی است که آثار فرهنگی اسلام را از بین بردید و زادگاه پیامبر صل الله علیه و آله و خانه خدیجه علیها سلام و خانه امام صادق علیه السلام و قبور اولیا را که تاریخ زنده و مستند اسلام بود به عنوان مبارزه با شرک تخریب کردید. مستر همفر جاسوس انگلیسی گفته بود باید به وسیله محمد بن عبدالوهاب کاری کرد که مسلمانان تاریخ گذشته اسلام را فراموش کنند و راه این است که به آنها تلقین شود که زیارت قبور و بزرگداشت اولیا مرده پرستی است. وقتی در ژاپن برای یادبود ماجاری هیروشیما مراسم می گیرند، آمریکا شدیداً ناراحت می شود، زیرا این مراسم خاطره جنایت آنها را در اذهان مردم زنده می کند.

زیارت قبور اولیا اقرار دوباره بر توحید و نبوت و معاد و مایه توبه است، چنانکه اگر زیارت نامه های اهل بیت پیامبر صل الله علیه و آله را بنگرید خواهید دید با اقرار به توحید و نبوت و معاد آغاز و انجام می پذیرد. به عنوان نمونه بنگرید ما در زیارت ها چه می گوییم:

« اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده و عملت بکتابه و اتبعت سنن نبیه حتی دعاک الله الی جواره(زیارت امین الله) : گواهی می دهم که تو در راه خدا حق جهاد را ادا کردی و به کتاب و سنت پیامبرش عمل کردی تا اینکه خداوند تو را به جوار خودش دعودت کرد».

آیا این ها شرک است یا درس توحید.


ادامه دارد...

حق با کیست، ج2 ص 38 - 35

مناظره زیارت 2


بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه مناظره


کاتب عثمان [حنفی]:

به نظر من بعضی از اظهار نظرهای ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب به بدعت شبیه تر است. آنها نوشتن روی سنگ قبر، بوسیدن و تبرک جستن به مقدسات را بدعت و شرک تلقی کرده اند. در حالی که از نظر اسلام بلامانع، بلکه بعضاً مطلوب هم هست.


سلف امیه [وهابی]:

جسارت به علمای سلف و موحدان واقعی قابل تحمل نیست تو چه حقی داری معلم توحید به بشریت جناب محمد بن عبدالوهاب و شیخ الاسلام ابن تیمیه را اهل بدعت معرفی کنی.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

ما در این جا جمع شده ایم بحث علمی کنیم و اصلاً هم جسارت نکردیم فقط گفتیم سخن آنان با قرآن و سنت ناسازگار بوده و بدعت محسوب می شود. ببینید مثلاً آقای عبدالعزیز بن باز فتوا داده است، اگر کسی بگوید« خدایا به حق فلان ولیّ حاجت مرا روا کن» این بدعت و شرک است.

اگر چنین باشد پس در این صورت انسان باید صم بکم و زبان بسته در گوشه ای بخزد و ساکت بماند شما می گویید بار سفر بستن برای زیارت قبر پیامبر اسلام که اشرف همه پیامبران است، بدعت در دین است .

پس یکباره بگویید عمل به قرآن و سنت سر از بدعت و شرک در می آورد و تنها چند نفر آقایان وهابی ها موحد و مسلمانید و بقیه همه یا مشرکند یا کافر. اتفاقاً مقتدای شما محمد بن عبدالوهاب همین را گفته است که من اولین کسی هستم که توحید را درک نمودم و مسلمانان قبل از من همه کافر و مشرک بوده اند و تنها من و پیروانم موحد هستیم و هر کشور و شهری که داخل در مذهب و اطاعت من نشود، در زمره بلاد مشرکین محسوب می شود. (الدرر السنیة، ج10، ص 51)


دکتر عبدالصند [شافعی]:

حقیقت این است که من یک سنی شافعی هستم، وقتی با دانشمندان و دانشگاهیان روبه رو می شوم، آنها خیال می کنند که من همان افکار وهابیت را دارم؛ لذا جرأت نمی کنم با آنها از اسلام سخنی بگویم. زیرا این عقاید موجب تنفر آنها از اسلام شده است.

از جمله این که آنها به من می گفتند، این چه اسلامی است که شما به آن دعوت می کنید. در دین شما اعیاد و میلادها برای شخص و یا فرزندان و جشن و سرور برای ازدواج و مانند آن غیر مشروع است و بدعت می باشد.(مجموع فتاوی و رسایل عثیمین، ج2، ص302). این آئین با زندگی عادی ما سازگار نیست.

بگذریم از فتاوایی که در گذشته داده بودند که روشن کردن چراغ در مساجد یا آویزان کردن لامپ در آنها در عیدها و مناسبت ها به عنوان بزرگداشت ، تشبه و شبیه شدن به کفار است و حرام می باشد.

ادامه دارد...


حق با کیست، ج2 ، ص 35 - 34


چه کسی در قرآن مومن خطاب شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم



ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى اشعار زیر را در ص 1. تذکره خود نقل کرده است:

کیست آنکه در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و پنهان داشت؟

و چه کسى شب در بستر محمد "ص" خوابید تا محمد شبانه آهنگ غار کند؟

و چه کسى در نه آیه قرآن مومن خطاب شده است

در بیت اول اشاره به داستان مشهور مى کند، آنجا که حضرت على "ع" درحال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و در باره اش این آیه نازل شد:

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون

و شرح این آیه بیاید.

و شعر دوم اشاره به حدیثى است که امت اسلامى به نقل آن اتفاق دارند که: على برد سبز رنگ پیامبر خدا "ص" را پوشید و در بستر حضرت خوابید تا اواز دست مشرکین فرار کند و خود را فداى پیغمبر نمود و بدین مناسبت این آیه نازل شد:

و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله

و به طوریکه در شرح نهج البلاغه ج 3 ص 27. مذکور است، ابو جعفر اسکافى گفته: داستان در بستر رسول اکرم "ص" خوابیدن حضرت على به تواتر ثابت شده و جز دیوانه یا بى دین آنرا انکار نمى کند و همه مفسرین روایت نموده اند که آیه " و من الناس من یشرى " تا آخر آیه در شب خوابیدن حضرت على "ع" جاى حضرت رسول "ص" و در باره على "ع" نازل شده است.

ثعلبى در تفسیرش روایت کند که: چون پیامبر خدا "ص" اراده هجرت به سوى مدینه را فرمود، على "ع" را در مکه به جاى خود گذارد تا دیون پیامبر و ودایعى که خدمت حضرت گذارده بودند رد کند، و در شب خروج به سوى غار، در حالیکه مشرکین اطراف خانه را گرفته و قصد کشتن حضرت را داشتند، به على امر فرمود که در بستر او بخوابد، امر کرد: برد سبز حضرمى مرا به خود پیچ و در بستر من بخواب یقین بدان که از ناحیه مشرکین بتو آسیبى نخواهد رسید انشاالله.

على "ع" به دستور حضرت عمل کردو در نتیجه خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که: من بین شما دو، برادرى افکندم و عمر یکى از شما دو نفر، طولانى تر از دیگرى است اینک کدامیک از شما برادر خود را بر خود مقدم میدارد؟ هر دو طول زندگى را اختیار نمودند، سپس خداوندوحى فرستاد که:

چرا شما مثل على "ع" نبودید، من بین او و محمد "ص" عقد برادرى بستم، در جاى پیغمبر خوابید و جان خود را براى فدا نمودن آماده ساخت و او را بر خود مقدم داشت، فرود آئید و او را از دست دشمنان حفظ کنید.

هر دو فرود مدند، جبرئیل نزد سر حضرت على "ع" و میکائیل نزد پاى او نشستند جبرئیل بانگ زد:

بخ بخ من مثلک یا على یباهى الله تبارک و تعالى بک الملائکه.

"مبارک باد مبارک باد کیست مانند تو اى على که خداوند به وجود تو بر ملائکه مباهات میفرماید".

و در حالیکه پیامبر خدا، روانه مدینه بود، خداوند این آیه را در شان على "ع" نازل فرمود:

" و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله ".

ابن عباس گوید که این آیه در حال فرار کردن پیامبر "ص" با ابى بکر از دست مشرکین به سوى غار و خوابیدن حضرت على در جاى او نازل شد.

این حدیث ثعلبى را با همه طول و تفصیلش، غزالى در ج3 ص 238 "احیا العلوم" نقل کرده است. و گنجى در "کفایه" ص 114 و صفورى در ج 2 ص 2.9 "نزهه المجالس" از حافظ نسفى روایت نموده، و ابن صباغ مالکى در ص 33 "فصول" خود و سبط ابن جوزى حنفى در ص 12 "تذکره" خود و شبلنجى در ص 86 "نور الابصار" این حدیث را روایت نموده اند.

در سه مصدر اخیر چنین آمده که:

ابن عباس گوید: امیر مومنان "ع" شعرى که در آنشب سروده بود براى من بازگو فرمود که:

و قیت بنفسى خیر من وطى الحصا و اکرم خلق طاف بالبیت و الحج
روبت اراعى منهم ما یسوونى و قد صبرت نفسى على القتل و الاسر
و بات رسول الله فى الغار آمنا و ما زال فى حفظ الاله و فى الستر

جان خود را براى بهترین شخصى که بر روى زمین پدید آمده، سپر قرار دادم. او گرامى ترین انسانى بود که طواف خانه و حجر نمود. در تمامى شب منتظر بودم که از مشرکین به من آسیبى برسد.

و خود را براى کشته شدن و اسیرى آماده ساخته بودم.

رسول خدا در آن شب با ایمنى در غار بسر برد و خداوند اورا از دیده ها مخفى داشت و حفظ فرمود.

داستان لیله المبیت "شب خوابیدن" در این کتابها آمده است: ج 1 ص 348 "مسند" احمد، ج 2 ص 1..-99 "تاریخ - طبرى" و ج 1 ص 312 "طبقات" ابن سعد، ج 2 ص 29 "تاریخ یعقوبى"، ج 2 ص 291 "سیره" ابن هشام، ج 2 ص 9. "العقد الفرید" ج 13 ص 191 "تاریخ خطیب بغدادى، ج 2 ص 42 تاریخ ابن اثیر ج 1 ص 126 تاریخ ابى الفدا، ص 75 "مناقب" خوارزمى، ص 39 "الامتاع" مقریزى، ج 7 ص 338 "تاریخ" ابن کثیر، ج 2 ص 29 "السیره الحلبیه.



منبع: الغدیر ، ج 3

عنایت امام زمان علیه السلام


ماجرای عنایت امام عصر(عجل الله) به صاحب یک کارخانه

رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را می‌شناسی؟ گفتم: چرا نمی‌شناسم. فرمود: به او سلام کن! گفتم: «السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن» این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: «و علیک السلام و رحمة الله و برکاته».

 

خبرگزاری فارس: ماجرای عنایت امام عصر(عج) به صاحب یک کارخانه

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی از شاگردان برجسته امام(ره) و آیت‌الله بروجردی است. کلاس‌های اخلاق وی دوشنبه‌شب‌ها در مسجد علی‌بن حسین(ع) منطقه دربند (خیابان شهید زمانی، کوچه شهید شفیعی) برگزار می‌شود.

 

 

در ادامه روایت جالبی از عنایت و دیدار امام زمان علیه السلام به یکی از بندگان مخلص، از زبان آیت‌الله ضیاءآبادی برای علاقه‌مندان نقل می‌شود.

«حاج علی بغدادی» از آن کسانی بوده که به زیارت امام عصر مشرف شده‌اند. این آدم از علما نبود. با سواد هم نبود. مردی بود که در بغداد کارخانه شعربافی (کارگاه پارچه‌بافی) داشت و همان جا مقیم بود. این قصه را مرحوم محدث نوری در نجم الثاقب نقل می‌کند و می‌گوید: اگر در کتاب من نبود غیر از همین جریان که صحتش برای ما روشن شده است؛ کافی بود که کتاب من به خاطر بودن این قصه در آن با شرافت باشد، او می‌گوید: 80 تومان سهم امام در ذمه‌ من آمده بود.

حالا می‌دانیم تقریبا 200 سال پیش، 80 تومان ارزش زیادی داشت. برای ادای دینم از بغداد حرکت کردم و به نجف رفتم. آنجا علما و فقهای بزرگواری را که می‌شناختم مرحوم شیخ انصاری و دو نفر دیگر بودند که نفری 20 تومان به آقایان دادم، 20 تومان در ذمه‌ام ماند. خواستم به بغداد برگردم و به کاظمین بروم و آنجا خدمت مرحوم شیخ محمد حسن کاظمینی بدهم. او هم از فقهای بزرگ بود. به کاظمین رفتم و دینم را ادا کردم و 20 تومان را به ایشان دادم و برگشتم. شب جمعه هم بود.

ایشان فرمودند: شب جمعه است در کاظمین بمان. گفتم: نه، چون کارخانه شعربافی دارم و من هر هفته، عصر پنجشنبه به کارگرها پول می‌دهم، باید برگردم. از کاظمین تا بغداد را پیاده می‌رفتم، چون فاصله‌ زیادی نیست. کمی راه را طی کرده بودم، دیدم مرد بزرگواری از پیش رو به سمت کاظمین می‌آید، وقتی به من رسید من او را نمی‌شناختم، دیدم با چهره‌ باز به من سلام کرد، بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و بوسید. تعجب کردم که با اینکه او را نمی‌شناسم به این زودی با من گرم گرفت. من هم او را بوسیدم. بعد اسم مرا برد و گفت: حاج علی کجا می‌روی؟ گفتم: می‌خواهم به بغداد بروم. به من فرمود: نه امشب شب جمعه است، برگرد برای زیارت! تا گفت برگرد مثل اینکه اختیار از من سلب شد و همراهش برگشتم. همین طور که با هم می‌آمدیم و صحبت می‌کردیم، به من گفت: زیارت کن تا من شهادت دهم که تو از محبان جدم امیرالمؤمنین هستی. گفتم: شما مرا از کجا می‌شناسی که من از محبان جد شما هستم؟ سید بود، چون عمامه‌ سبز روشنی بر سرش بود. تبسمی کرد و گفت: کسی که حقش را به او می‌رسانند، رساننده‌ها را نمی‌شناسد؟

این جمله عجیب است. چون در زمان غیبت است و می‌گوید: آیا کسی که حقش را به او برسانند آن رساننده‌‌ها را نمی‌شناسد؟ کدام حق؟

فرمود: آن که بردی در نجف به وکلای من دادی و در کاظمین هم به شیخ محمد حسن، وکیل من دادی، تعجب کردم، گفتم: آنها وکلای شما هستند؟ فرمود: بله، من متحیر شدم که این آقا از کجا مرا می‌شناسد و از کار من خبر دارد و چرا می‌گوید: وکلای من؟ به رواق که رسیدیم، نزدیک در حرم ایستاد و به من گفت: اذن دخول بخوان، گفتم: من سواد ندارم. فرمود من بخوانم؟ گفتم: بفرمایید شروع کرد به اذن دخول خواندن: السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیر المؤمنین... .

همین طور اسم 14 معصوم را تا امام یازدهم ذکر کرد، بعد رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را می‌شناسی؟ گفتم: چرا نمی‌شناسم. فرمود: به او سلام کن: گفتم: السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن! این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

بعد وارد حرم شدیم، فرمود: برایت زیارت بخوانم؟ گفتم: بخوانید. فرمود: کدام را بخوانم؟ گفتم: هر کدام که معتبرتر است. فرمود: امین الله را می‌خوانم. زیارت امین الله را خواند. در همین حال دیدم چراغ‌های حرم روشن شد ولی می‌دیدم که حرم به نور دیگری روشن است و این چراغ‌ها مثل شمعی در مقابل آفتاب است. بعد مؤذن‌ها اذان گفتند و نماز جماعت برپا شد. فرمود: برو در صف جماعت شرکت کن. من داخل صف شدم و دیگر او را ندیدم.

منبع: فارس نیوز

 برگرفته از وبلاگ: حدیث بلاگ

مومن و فاسق مساوی هستند؟

بسم الله الرحمن الرحیم


شعرى دیگر از حسان درباره على و شرح آن

ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى، در "تذکره" خود ص 115، و گنجى شافعى در ص 55 "کفایه" وابن طلحه شافعى در ص 2. "مطالب السوول"، اشعار ذیل را به حسان نسبت مى دهند و ابن طلحه، ضمن نقل اشعار گوید: این اشعار از قول حسان منتشر و گوش و زبان به زبان بازگو شده و اما اشعار عبارتند از:

خداوند در باره على و ولید قرآن نازل نمود -

على را مومن و ولید را فاسق خواند. هرگز مومنى که خداشناس است با فاسق خائن برابر نیست.

على با عزت و کرامت در پیشگاه خداوند حاضر میشود و ولید با هلاکت و خوارى.

به زودى ولید در جهنم به جزاى اعمال خود مى رسد در حالیکه على "ع" بدون شک داخل بهشت مى شود.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج 2 ص 1.3 اشعار حسان را نقل کرده و بعد از شعر سوم این ابیات را اضافه دارد:

به زودى ولید و على "ع" به حساب خوانده مى شوند.

على به سبب خصلتهاى نیکو و ایمانش به بهشت مى رود

در حالیکه جزاى ولید جز خوارى و جهنم نیست.

در پیشنیان ابان کسانى بودند که در شهرهاى ما شلوار کوتاه مى پوشیدند

و احمد زکى در "جمهره الخطب" ج 2 ص 23 این اشعار حسان را از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نقل کرده است.

در این ابیات اشاره به آیه اى از قرآن شده که:

افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون.

"آیا کسى که مومن است مانند کسى است که فاسق مى باشد نه، مساوى نیستند"،این آیه در باره مشاجره اى که بین على و ولید بن عقبه بن ابى معیط واقع شد نازل شده است.

طبرى در ج 21 ص 62 تفسیر خود به سندش از عطا بن یسار گوید: بین على و ولید صحبتى شد ولید گفت: من از تو زبان آورتر، و نیزه ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم.

على "ع" فرمود: ساکت شو، که فاسقى بیش نیستى و به سبب این مشاجره آیه فوق نازل شد.

و در ج 4 ص 185 "اغانى" و ج 3 ص 47. "تفسیر خازن"،آمده که: بین على و ولید منازعه اى واقع شد ولید به على "ع" گفت: ساکت باش که توکودکى بیش نیستى و من پیرى سالخورده ام، بخدا قسم که نیزه ام از نیزه ات تیزتر واز تو زبان آورتر دلیرترم و در صف نبرد پر دل تر هستم. على فرمود ساکت شو، که فاسقى بین نیستى.

و خداوند آیه فوق را بدین مناسبت نازل فرمود.

"زیادتى چاپ دوم"

واحدى به اسناد خود از طریق ابن عباس در ص 263 کتاب "اسباب النمول" این روایت رابه سندهاى صحیح نقل نموده و محب الدین طبرى در ج 2 ص 2.6 "الریاض"، از ابن عباس و قتاده از طریق حافظ سلفى و حافظ واحدى و در ص 88 "ذخائر العقبى" روایت را نقل کند و خوارزمى در ص 188 "مناقب" خود و گنجى در ص 55 ":فایه" و نیشابورى در تفسیرخود ذکر نموده اند و ابن کثیر در ج 3 ص 462 تفسیر خود گوید که: عطا بن یسار وسدى و جز این دو گویند که: آیه فوق در باره على ابن ابى طالب و عقبه نازل شده است.

و جمال الدین زرندى در "نظم درر السمطین" حدیث را نقل کرده است.

و ابن ابى الحدید در ج 1 ص 394 و ج 2 ص 1.3 "شرح نهج البلاغه" روایت را نقل و از استاد خود حکایت کند که:

نزول این آیه در شان على "ع" پیش همه معلوم و قطعى است و خبرش هم مشهور و همگى در نقل آن اتفاق دارند.

سیوطى در ج 4 ص 178 "درالمنثور" با بررسى طریق روایت کرده و گفته که: ابوالفرج در "اغانى"، و واحدى، ابن عدى، ابن مردویه، خطیب بغدادى، ابن عساکر، این روایت را از طرق زیادى از ابن عباس روایت نموده اندو ابن اسحاق و ابن جریر از عطا بن یسار با بررسى طریق روایت نموده است و این ابى حاتم از سدى "رض" مانند آنرا با بررسى طریق روایت کرده و باز از ابن ابى حاتم ازعبدالرحمن ابن ابى لیلى "رض" روایت را نقل و ابن مردویه، خطیب، ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده اند.

"زیادتى چاپ دوم" حلبى در ج 2 ص 85 کتاب سیره خود روایت فوق را ذکر نموده است.



الغدیر جلد 3