اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

روات حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم  

... عبد الله بن عباس "در سال 68 وفات یافته" حافظ نسائى در " الخصایص " ص.7 از میمون بن مثنى با ذکر سند روایت نموده که او از قول ابو الوضاح که همان ابو عوانه است نقل کرده و او از ابو بلج بن ابى سلیم از عمرو بن میمون از ابن عباس در حدیثى طولانى آورده که گفت : من نزد ابن عباس نشسته بودم در این هنگام نه گروه نزد او آمدند و باو گفتند اى پسر عباس یا با ما برخیز، و یا مجلس را براى ما از اغیار خالى کن. ابن عباس گفت : با شما بر میخیزم. عمرو بن میمون گوید که : ابن عباس در این موقع چشم او نابینا نشده بود و صحیح بود. پس در کنارى نشستند و با یکدیگر سخن گفتند و ما ندانستیم که چه گفتند. راوى گوید : پس از آن جلسه و مذاکره ابن عباس آمد در حالیکه لباس خود را تکان میداد و اظهار تاسف و انزجار میکرد و میگفت : اینان سخنانى ناروا و نکوهش درباره مردى گفتند که بیش از دو فضیلت براى او است بطوریکه براى غیر او این فضایل وجود ندارد اینان بدگوئى از مردى نمودند که پیغمبر صلى الله علیه و آله درباره او فرمود : البته اعزام میدارم مردى را "براى نبرد با دشمن" که او راخداوند هیچوقت خوار نمیکند و او خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. در این موقع شخصى خود را به رایت جنگ نزدیک نمود، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : على کجا است ؟ گفتند در آسیا مشغول تهیه آرد است. فرمود دیگرى نبود که آرد تهیه نماید ؟ ابن عباس گوید. در این موقع على علیه السلام آمد در حالیکه چشم هاى او دوچار درد بود بطوریکه قادر به دیدن نبود. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله در چشمان او دمید و رایت را سه بار حرکت داد سپس آنرا باو اعطاء فرمود پس "در نتیجه عزیمت آنجناب به نبرد یا یهودان و احراز پیروى" على علیه السلام آمد در حالیکه صفه دختر حى را با خود آورد، ابن عباس بسخن ادامه داده گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله فلان را با سوره توبه فرستاد و على علیه السلام را در پى او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود این سوره را براى مشرکین نمى برد مگر مردى که از من است و من از او هستم. ابن عباس گوید : پیغمبر صلى الله علیه و آله به پسر عموهاى خود فرمود : کدامیک از شما حاضر است که با من در دنیا و آخرت دوستى نماید ؟ همگى ابا کردند. ابن عباس گفت : على نیز در میان آنها نشسته بود و گفت من. من براى این افتخار حاضرم. رسول خدا صلى الله علیه و آله او را واگذاشت و رو بفرد فرد از آنان کرد و این سئوال را تکرار نمود. باز آنها امتناع نمودند. و على سخن خود را تکرار کرد. در اینموقع رسول خدا صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود : تو ولى من هستى در دنیا و آخرت. ابن عباس ادامه داده گفت : على علیه السلام اول کسى است که پس از خدیجه ایمان آورد. باز، ابن عباس ادامه داده و گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله پوشش خود را گرفت و بر على و فاطمه و حسن و حسین نهاد و گفت : اینست و جز این نیست، اراده فرموده است خداوند که پلیدیرا از شماها ببرد اى اهل بیت من و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنى. ابن عباس گوید : على علیه السلام جان خود را فروخت و نثار کرد. لباس پیغمبر صلى الله علیه و آله را پوشیده و در جایگاه او خوابید. مشرکین بطرف رسول خدا صلى الله علیه و آله تیراندازى میکردند. پس ابوبکر آمد در حالیکه على علیه السلام خوابیده بود و او گمان کرد که رسول خدا است و او را بخطاب یا بنى الله صدا زد. على علیه السلام فرمود : همانا پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بطرف بئر میمون رفت، او را دریاب. گفت : پس ابوبکر رفت و با رسول خدا صلى الله علیه و آله داخل غار شد.

در این موقع على علیه السلام از طرف مشرکین سنگ باران میشد همانطور که رسول خدا صلى الله علیه و آله میشد و آنحضرت بخود مى پیچید و سر خود را در لباس پیچیده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بیرون نیاورد. همینکه صبح شد سر خود را بیرون کرد. آنان "مشرکین" - در مقام نکوهش او برآمدند و گفتند صاحب تو "یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله" وقتى که ما او را سنگ میزدیم بر خود نمى پیچید و تو چنین میکنى ؟ و از این قبیل سخنان : ابن عباس بسخنان خود ادامه داده گفت : رسول خدا در غزوه تبوک خارج شد و مردم با آن حضرت خارج شدند. على علیه السلام عرض کرد ؟ من با شما خارج شوم ؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود. نه در این موقع على علیه السلام گریان شد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود : آیا راضى نیستى که نسبت بمن بمنزله هارون براى موسى باشى جز آنکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. همانا روا نیست که من بروم جز آنکه تو بجاى من باشى - ابن عباس گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود : تو بعد از من ولى هر مرد و زن مومن خواهى بود. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله درهاى حجرات ما را که بمسجد باز میشد همه را بست و درب حجره على را بحال خود گذاشت و در نتیجه، این امتیاز فقط براى على علیه السلام بود که در هر موقع از خانه خود بیرون میامد در هر حالى که بود داخل مسجد میشد زیرا راه دیگرى نداشت. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : هر کس من مولاى او هستم پس على علیه السلام مولاى او است... تا پایان حدیث. این حدیث را با طول و تفصیلش گروه زیادى از حفاظ با سندهاى تفصیلى در تالیفات خود ذکر نموده اند از جمله آنها است : پیشواى حنبلیان - "احمد" در جلد 1 مسند خود ص 331 از یحیى بن حماد از ابى عوانه از ابن بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس و حافظ حاکم در جلد 3 " المستدرک " ص 132، و نامبرده گفته : که اسناد این حدیث صحیح است و بهمین جهت در مقام ذکر سند آن بر نیامده. و خطیب خوارزمى در " مناقب " ص 75 بطریق حافظ بیهقى آنرا روایت نموده و محب الدین طبرى در جلد 2 " ریاض " ص 203 و در " ذخایر العقبى " ص 87، و حافظ حموینى در فراءیدش باسنادش از ضحاک از او بطریق طبرانى ابى القاسم بن احمد، و ابن کثیر شامى در جلد 7 " البدایه و النهایه " ص 337 از طریق احمد بسند نامبرده و از ابى یعلى از یحیى بن عبد الحمید از ابى عوانه تا آخر سند، و حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 108 از احمد و طبرانى، و گفته که رجال طریق احمد درست است جز ابى بلج فزارى و نامبرده داراى یکنوع نرمى و لینت است ولى مورد اعتماد و وثوق است و حافظ هیثمى حدیث غدیر را نیز از ابن عباس در ص 108 روایت کرده ... 

 

الغدیر ، ج 1

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد