اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

غدیر خم از حدیث رسول خدا

 بسم الله الرحمن الرحیم

واقعه غدیر خم

رسول خدا صلى الله علیه و آله در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا "کعبه" را با اجتماع مسلمین آهنگ فرمود. و در میان قبایل مختلفه و طوائف اطراف بر حسب امر آنحضرت اعلان شد، و در نتیجه گروه عظیمى بمدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهى "اداى مناسک حج بیت الله" از آنحضرت پیروى و تعلیمات آنحضرت را فرا گیرند. این تنها حجى بود که پیغمبر صلى الله علیه و آله بعد از مهاجرت بمدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آنحضرت وقوع نیافته و این حج را باسامى متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل : حجه الوداع - حجه الاسلام - حجه البلاغ - حجه الکمال - حجه التمام. در این موقع رسول خدا صلى الله علیه و آله غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده "احرام" که یکى را بکمر بست و آندیگر را بدوش افکند روز شنبه بیست چهارم یا بیست پنجم ذیقعده الحرام بقصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمامى زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد، و با همه اهل البیت خود و باتفاق تمام مهاجرین و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمى از خلق حرکت فرمود. اتفاقا در این هنگام بیمارى آبله - یا حصبه - در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب گردید که بسیارى از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند مع الوصف گروه بیشمارى با آنحضرت حرکت نمودند که تعداد آنها به یکصد و چهارده هزار و یکصد و بیست تا یکصد و بیست و چهار هزار و بیشتر ثبت شده است. البته از اهالى مکه و آنها که باتفاق امیرالمومنین على علیه السلام و ابو موسى از یمن آمدند بر این تعداد اضافه میشوند - بامداد یکشنبه موکب نبوى صلى الله علیه و آله در " یلملم " بود و شبانگاه به " شرف السیاله " رسیدند و در آنجا نماز مغرب و عشاء را خواندند و صبح آنشب را در "عرق الظبیه" اداى فریضه فرمودند سپس در "روحاء" فرود آمدند و پس از کوچ از آنجا نماز عصر را در "منصرف" ادا فرمودند و نماز مغرب و عشا را در "متعشى" خواندند و در همانجا صرف غذا کردند و نماز صبح روز بعد را در "اثابه" خواندند و بامداد سه شنبه را در "عرج" درک کردند و در نقطه اى که بنام "لحى جمل" معروف است که در شیب و فرازهاى "جحفه" است آنحضرت حجامت کرد سپس در "سقیاء" فرود آمدند "روز چهارشنبه" و پس از حرکت از آنجا نماز صبح را در "ابواء" خواندند و از آنجا حرکت کردند و روز جمعه به "جحفه" رسیدند و از آنجا به "قدید" رفته و شنبه را در آنجا درک فرمودند و روز یکشنبه در "عسفان" و پس از طى راه از آنجا و رسیدن به "غمیم". پیادگان در مقابل پیغمبر صف بستند. و به رسول خدا صلى الله علیه و آله از خستگى شکوه نمودند. پیغمبر صلى الله علیه و آله بانها دستور قدم دو دادند و با اجراء این دستور احساس راحتى نمودند. روز دوشنبه در "مر الظهران" بسر بردند و هنگام غروب آفتاب به "سرف" و پیش از اداى نماز مغرب بحوالى مکه رسیدند و در ثنیتین "دو کوه مشرف بمکه" فرود آمدند و شب را در آنجا بسر برده و روز سه شنبه داخل مکه شدند. پس از آنکه رسول خدا صلى الله علیه و آله مناسک حج را انجام دادند و با جمعیتى که بهمراه آنحضرت بودند آهنگ بازگشت بمدینه فرمودند چون بغدیرخم "که در نزدیک جحفه است" رسیدند. ... بقیه را در ادامه مطلب دنبال فرمائید...

...

جبرئیل امین فرود آمد و از خداى تعالى این آیه را آورد : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... باید دانست که جحفه منزلگاهى است که راه هاى متعدد "راه اهل مدینه و مصر و عراق" از آنجا منشعب و جدا میشود.. و ورود پیغمبر صلى الله علیه و آله و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت امین وحى الهى آیه فوق الذکر را آورد و از طرف خداوند آنحضرت را امر کرد که على علیه السلام را بولایت و امامت معرفى و منصوب فرماید و آنچه درباره پیروى از او و اطاعت اوامر او از جانب خدا بر خلق واجب آمده بهمگان ابلاغ فرماید. در این هنگام آنها که از آنمکان گذشته بودند بامر پیغمبر بازگشتند و آنها هم که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همانجا متوقف شدند. در این سرزمین درختان کهن و انبوه و سایه گستر وجود داشت که پیغمبر صلى الله علیه و آله قدغن فرمود کسى زیر درختان پنجگانه که بهم پیوسته بودند فرود نیاید و خار و خاشاک آنجا را برطرف سازند. وقت ظهر حرارت هوا شدت یافت بطوریکه مردم قسمتى از رداى خود را بر سر و قسمتى را زیر پا افکندند و براى آسایش پیغمبر صلى الله علیه و آله چادرى تهیه و روى درخت افکندند تا سایه کاملى براى پیغمبر صلى الله علیه و آله فراهم گشت. اذان ظهر گفته شد و آنحضرت در زیر آندرختان نماز ظهر را با همه همراهان ادا فرمود. پس از فراغ از نماز در میان گروه حاضرین بر محل مرتفعى که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت و آغاز خطبه فرمود و با صداى بلند همگان را متوجه ساخت و چنین فرمود : حمد و ستایش مخصوص ذات خدا است.

یارى از او میخواهیم و باو ایمان داریم و توکل ما باو است و از بدیهاى خود و اعمال ناروا باو پناه میبریم. گمراهان را جز او راهنمائى نیست و آنکس را که او راهنمائى فرموده گمراه کننده نخواهد بود. و گواهى میدهم که معبودى "در خور پرستش" جز او نیست. و اینکه محمد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده او است. پس از ستایش خداوند و گواهى به یگانگى او. اى گروه مردم. همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگهى داده که دوران عمرم سپرى گشته و قریبا دعوت خداوند را اجابت و بسراى باقى خواهم شتافت. من. و شماها هر کدام بر حسب آنچه بعهده داریم مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست ؟. مردم گفتند : ما گواهى میدهیم که تو ابلاغ فرمودى و از پند ما و کوشش در راه وظیفه دریغ نفرمودى. خداى بتو پاداش نیکو عطا فرماید : فرمود : ایا نه اینست که شماها بیگانگى خداوند و اینکه محمد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده او است گواهى میدهید ؟ و باینکه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردید ناپذیر است و اینکه مردگان را خدا بر مى انگیزد و اینها همه راست و مورد اعتماد شما است ؟. همگان گفتند آرى، باین حقایق گواهى میدهیم. پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت : خداوندا گواه باش، و با تاکید و مبالغه در توجه و شنوائى همگى و اقرار مجدد آنان باینکه سخنان آنحضرت را شنیده و توجه دارند فرمود : همانا من در انتقال بسراى دیگر و رسیدن بکنار حوض بر شما سبقت خواهم گرفت. و شما در کنار حوض بر من وارد میشوید. پهناى حوض من بمانند مسافت بین صنعا و بصرى است و در آن بشماره ستارگان - قدحها و جامهاى سیمین هست.

بیندیشید و مواظب باشید که پس از درگذشتن من با دو چیز گرانبها و ارجمند که در میان شما میگذارم چگونه رفتار نمائید ؟ در این موقع یکى در میان مردم بانگ برآورد که یا رسول الله آن دو چیز گرانبها و ارجمند چیست ؟ فرمود آنکه بزرگتر است کتاب خدا است که یکطرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما است "کنایه از اینکه کتاب خدا وسیله ارتباط با خداوند است" بنابراین آنرا محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. و آن دیگر که کوچکتر است عترت من "اهل بیت من" میباشد و همانا خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمود که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند. و من این امر را "عدم جدائى کتاب و عترت را" از پروردگار خود درخواست نموده ام. بنابراین. بر آندو پیشى نگیرید و از پیروى آن دو باز نایستید و کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. سپس دست على علیه السلام را گرفت و او را بلند نمود تا بحدى که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و مردم او را دیدند و شناختند. و فرمود : اى مردم کیست که بر اهل ایمان از خود آنها "سزاوارتر" میباشد ؟ گفتند : خداى و رسولش داناترند. فرمود همانا خدا مولاى من است و من مولاى مومنین هستم و اولى و سزاوارترم به آنها از خودشان. پس هر کس که من مولاى اویم على علیه السلام مولاى او خواهد بود و این سخن را سه بار و بنا بگفته احمد بن حنبل پیشواى حنبلى ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست بدعا گشود و گفت : بار خدایا. دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یارى فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستى قرار ده. آنگاه فرمود. باید آنان که حاضرند این امر را بغائبین برسانند و ابلاغ نمایند. هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحى الهى رسید و این آیه را آورد : الیوم " اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا " در این موقع پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا برسالت من و ولایت على علیه السلام بعد از من، سپس آن گروه شروع کردند به تهنیت امیرالمومنین علیه اسلام و از جمله آنان "پیش از دیگران" شیخین - "ابوبکر و عمر" بودند که گفتند : به به براى تو اى پسر ابى طالب که صبح و شام را درک نمودى در حالیکه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى گشتى.

و ابن عباس گفت : بخدا سوگند که این امر "ولایت على علیه السلام" بر همه واجب گشت. سپس حسان ابن ثابت گفت : یا رسول الله اجازه فرما تا درباره على علیه السلام اشعارى بسرایم. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود بگو با میمنت و برکت الهى. در این هنگام حسان برخاست و چنین گفت : اى گروه بزرگان قریش. در محضر پیغمبر اسلام درباره ولایت که مسلم گشت، گفتار و اشعار خود را بیان میکنم و گفت : ینادیهم، یوم الغدیر نبیهم بخم فاسمع بالرسول منادیا این بود اجمالى از واقعه غدیرخم، و تفصیل این اجمال قریبا بنظر شما میرسد و امت اسلامى همگى بر وقوع این امر اتفاق نموده اند و در تمام جهان و قرارگاه این زمین واقعه و داستانى باین نام و نشان و خصوصیات رخ نداده جز آنچه که ذکر شد و هر وقت نامى از این روز برده شود جز باین واقعه بچیز دیگر منصرف نشود و چنانچه نامى از این محل "غدیرخم" برده شود منظور همین محل است که در نزدیکى جحفه است و هیچ سخندان و اهل تحقیقى. بنظر نرسیده که جز این اظهار نظر نماید. بلى. از میان نویسندگان و مورخین فقط یکتن : بنام دکتر ملحم - ابراهیم اسود - یافت شده که در حاشیه اى که بر دیوان ابى تمام نگاشته، از این اصل مسلم منحرف گشته و پس از ذکر جمله "غدیرخم" نوشته است : این واقعه جنگ معروفى است و ما در پیرامون این گفتار بحث کافى نموده ایم که در ترجمه احوال ابى تمام در جلد دوم "الغدیر" انشاء الله تعالى بنظر شما خواهد رسید.  

الغدیر، ج 1

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد